اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۳ خرداد ۱۴۰۲

مفعل به معنای افعل- مولی در لغت همان اولی است

متن فارسی

مفعل به معنای افعل
اما در خصوص اینکه مراد از لفظ «مولی» در لغت همان «اولی» است و یا اینکه «اولی» یکی از معانی «مولی» است، برای بدست آوردن برهان بر این امر شما خواننده (گرامی) را کافی است آنچه که در کلمات مفسّرین و محدثین خواهید یافت در تفسیر قول خدای تعالی در سوره (حدید): فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ«حدید 15»

بعض از مفسّرین منحصرا کلمه مولی را در تفسیر این آیه به (اولی) تفسیر نموده و بعضی- اولی- را یکی از معانی مولی دانسته- از جمله دسته اوّل (یعنی آنها که مولی را منحصرا به اولی تفسیر کرده اند):
1- ابن عبّاس در تفسیرش- از تفسیر فیروز آبادی ص 342
2- کلبی «2» که فخر رازی در جلد 8 تفسیرش در ص 93 از او حکایت نموده
3- فرّاء- یحیی بن زیاد کوفی نحوی متوفای 207، که فخر رازی در جلد 8 تفسیرش در ص 93 از او حکایت نموده.
4- ابو عبیدة معمّر بن مثنّی بصری، متوفای 210، که فخر رازی در جلد 8 تفسیرش در ص 93 از او نقل نموده و استشهاد او را به بیت لبید ذکر نموده بیت لبید:
فغدت کلا الفرجین تحسب انّه مولی المخافة خلفها و امامها

و استاد بزرگوار مفید نیز این معنی را از ابو عبیده در رساله خود که در معنی مولی تالیف نموده ذکر کرده، و شریف مرتضی در «شافی» از کتاب خود (غریب القرآن) نیز ذکر نموده و استشهاد او را به بیت لبید نیز قید کرده- و شریف جرجانی در جلد 3 (شرح المواقف) ص 271 با نقل این قول از او استدلال نموده برای ردّ بر صاحب متن.
5- اخفش اوسط. ابو الحسن سعید بن مسعده نحوی متوفای 215. این معنی را فخر رازی در «نهایة العقول» از او و همچنین استشهاد او را به بیت لبید نقل نموده.
6- ابو زید سعد بن اوس لغوی بصری، متوفای 215، صاحب کتاب «جواهر العبقریّه» معنی مزبور را از او نقل کرده.
7- بخاری ابو عبد اللّه محمّد بن اسماعیل، متوفای 215 این معنی را در ج 7 صحیح خود ص 240 بیان نموده.
8- ابن قتیبه، متوفای 276 (شرح حال او در ج 1 ص 161 ذکر شده) در جلد 2 «القرطین» در صفحه 164 این معنی را عنوان نموده و به بیت لبید استشهاد جسته.
9- ابو العباس تغلب احمد بن یحیی نحوی شیبانی، متوفای 291، قاضی زوزنی حسین بن احمد، متوفای 486 در شرح- سعه معلقه- در بیت لبید نامبرده گوید:

تغلب گفته: همانا مولی در این بیت بمعنای اولی بچیز است، مانند قول (خدای تعالی) «مأویکم النار هی مولاکم» یعنی: آتش اولی بشما است.
10- ابو جعفر طبری، متوفای 310 معنی مزبور را در ج 9 تفسیر خود ص 117 ذکر نموده است.
11- ابو بکر انباری، محمّد بن قاسم لغوی، نحوی، متوفای 328 معنی مزبور را در تفسیر خود بنام (مشکل القرآن) ذکر نموده و شریف مرتضی در «الشافی» از او نقل و استشهاد او را به بیت لبید آورده است، ابن بطریق نیز در «العمده» ص 55 از او نقل نموده است.
12- ابو الحسن رمانی، علی بن عیسی مشهور به ورّاق نحوی، متوفای 384/82 فخر رازی در «نهایة العقول» معنی مزبورا از او نقل نموده.
13- ابو الحسن واحدی، متوفای 468 (شرح حال او در صفحه 183 ج 1 مذکور است) در «الوسیط» آورده: «مأویکم النار هی مولاکم» یعنی جایگاه شما آتش است، آتش اولی (سزاوارتر) است بشما بعلّت آنچه از گناهان مرتکب شده اید یعنی همانا آتش است که بر شما ولایت میکند، بعلّت اینکه امر شما در اختیار آن میباشد پس آتش اولی بشما است از هر چیزی.
14- ابو الفرج ابن جوزی، متوفای 597 (شرح حال او در ج 1 ص 191 ذکر شده) معنی مزبور را در تفسیر خود «زاد المسیر» از ابی عبیده نقل و آن را پسندیده است.
15- ابو سالم محمّد بن طلحه شافعی، متوفای 652 این معنی را در «مطالب السؤل» ص 16 عنوان نموده.
16- شمس الدین سبط ابن جوزی حنفی، متوفای 654 در «التذکره» صفحه 19 آن را ذکر کرده.
17- محمّد بن ابی بکر رازی صاحب «مختار الصحاح» در «غریب القرآن»

(که در سال 668 از آن فراغت یافته) گوید: مولی آنکسی است که اولی (سزاوارتر) بچیز است و از این قبیل است قول خدای تعالی: مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ‏
یعنی آن (آتش) اولی (سزاوارتر) است بشما، و مولی در لغت بر هشت وجه است و از جمله آن هشت وجه اولی بالشی ء را بشمار آورده است.
18- تفتازانی، متوفای 791، در «شرح المقاصد» ص 288 نقل از ابی عبیده معنی مزبور را ذکر کرده.
19- ابن صبّاغ مالکی، متوفای 855 (شرح حال او در ج 1 ص 211 ذکر شده) در «الفصول المهمّه» ص 28 اولی بالشی ء را از معانی کلمه مولی که در قرآن عزیز استعمال شده بشمار آورده است.
20- جلال الدین محمّد بن احمد محلّی شافعی، متوفّای 854 در «تفسیر جلالین».
21- جلال الدین احمد خجندی، در «توضیح الدلائل علی ترجیح الفضایل» از او نقل شده که گوید: مولی به چند معنی اطلاق می شود، و از جمله آن معانی اولی است، در قول خدای تعالی: هِیَ مَوْلاکُمْ‏
یعنی آن (آتش) اولی به شما است.
22- علاء الدین قوشچی، متوفّای 879، همان معنی را در شرح تجرید ذکر نموده.
23- شهاب الدین احمد بن محمّد خفّاجی حنفی متوفای 1069، در حاشیه تفسیر بیضاوی با استشهاد به بیت لبید معنی مزبور را آورده است.
24- سید امیر محمّد صنعانی، در «الروضة الندیّه» با نقل از فقیه حمید محلّی معنی مزبور را ذکر کرده.
25- سید عثمان حنفی مکّی، متوفای 1268، در ج 2 «تاج التفاسیر» ص 196 آن را ذکر کرده.

26- شیخ حسن عدوی حمزاوی مالکی، متوفای 1303 در «النور الساری» حاشیه صحیح بخاری ج 7 ص 240 گوید: «هی مولاکم» یعنی آتش اولی (سزاوار تر) است بشما از هر جایگاهی بنا بر کفر و تردید شما (در دین).
27- سید محمّد مؤمن شبلنجی، در «نور الابصار» ص 78 همان معنی را ذکر کرده.
و از جمله گروه دوم- یعنی آنها که (اولی) را یکی از معانی مولی دانسته اند:
28- ابو اسحاق احمد ثعلبی، متوفای 427 در «الکشف و البیان» گوید:
«مأویکم النار هی مولاکم» یعنی آتش یار و مونس شما و اولی و احقّ است باینکه مسکن شما باشد، سپس به بیت لبید مذکور استشهاد نموده.
29- ابو الحجاج یوسف بن سلیمان شنتمیری، متوفای 476 در «تحصیل عین الذهب» (ط- حاشیه کتاب سیبویه) ج 1 ص 202 این معنی را در گفتار لبید ذکر نموده و بآیه کریمه استشهاد کرده است.
30- فرّاء حسین بن مسعود بغوی، متوفای 510 در «معالم التنزیل» همان معنی را ذکر کرده.
31- زمخشری، متوفای 538، در ج 2 «الکشاف» ص 435 آن را ذکر و استشهاد به بیت لبید نموده، سپس گوید: جایز نیست که (در آیه مبارکه: هی مولاکم) مراد «هی ناصرکم» باشد تا آخر.
32- ابو البقاء محبّ الدین عکبری بغدادی، متوفای 616 در ص 135 تفسیرش آن را ذکر نموده.
33- قاضی ناصر الدین بیضاوی متوفای 692، در ج 2 تفسیرش ص 497 آن را ذکر و به بیت لبید استشهاد نموده.
34- حافظ الدین نسفی متوفای 701/710 در تفسیر خود (حاشیه تفسیر خازن) جلد 4 ص 229 آن را بیان نموده.
ترجمه الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 302
35- علاء الدین علی بن محمّد خازن بغدادی، متوفای 741 در ج 4 تفسیرش صفحه 229 آن را ذکر کرده.
36- ابن سمین احمد بن یوسف حلبی، متوفای 856 در تفسیر خود «المصون فی علم الکتاب المکنون» گوید: «هی مولاکم»، جایز است که مولی مصدر باشد یعنی آتش ولایت شما است، یعنی دارای ولایت شما، و نیز جایز است اسم مکان باشد، یعنی: مکان ولایت شما، و جایز است که بمعنای اولی بکم باشد مانند اینکه میگوئی «هو مولاه» (یعنی او اولی به او است).
37- نظام الدین نیشابوری، در تفسیر خود (حاشیه تفسیر رازی) ج 8 آن را ذکر کرده.
38- شربینی شافعی، متوفای 977 در ج 4 تفسیرش ص 200 آن را ذکر و استشهاد به بیت لبید نموده.
39- ابو السعود محمّد بن محمّد حنفی قسطنطینی متوفای 972 در ج 8 تفسیرش (حاشیه تفسیر رازی) ص 72 این معنی را ذکر نموده سپس بقیه معانی (مولی) را بیان کرده است.
40- شیخ سلیمان جمل، در حاشیه که بر تفسیر جلالین نوشته و آن را به (فتوحات الهیه) نامیده و در سال 1198 از آن فراغت یافته این معنی را ذکر کرده است.
41- مولی جار اللّه، اللّه آبادی، در حاشیه تفسیر بیضاوی گوید: مولی مشتق از اولی است به حذف زیادتی.
42- محبّ الدین افندی، در کتاب خود (تنزیل الآیات علی الشواهد من الابیات) چاپ سال 1281 در شرح بیت لبید، معنای مزبور را عنوان نموده.
اگر این گروه که همه پیشوایان علم عربیت و اساتید لغت هستند این معنی را از معانی لغوی لفظ مولی نمیدانستند برای آنها روا نبود که آن را به «اولی» تفسیر نمایند، و اما سخن بیضاوی بعد از ذکر معنی اولی که گوید: و حقیقت معنای آن «محراکم» میباشد یعنی جایگاهی که درباره آن سزاوار است گفته شود که «هو اولی بکم» یعنی آن لایقتر است بشما مانند اینکه گوئی: «هو مئنة الکرم» یعنی او مکان گفتار گوینده است که: «انه الکریم» یعنی براستی او کریم است یا معنای: «اولی بکم» بمعنی: «مکانکم عمّا قریب» میباشد که از ولی بمعنای قرب است- یا بمعنی «ناصرکم» است یعنی یار شما به طبق قول شاعر که گفته: تحیّة بینهم ضرب وجیع» یعنی سلام و تحیّت میان ایشان عبارت است از ضربت دردناک، یا معنای «مولاکم»: متولیکم باشد، یعنی: (آتش) عهده دار شما است چنانکه موجبات آن را در دنیا عهده دار بوده اید.

مقصود بیضاوی از این شرح بیان معنی حقیقی لغوی آن که در آغاز بدان تصریح نموده نیست، بلکه مقصودش بیان حاصل معنی است و مقدم داشتن این معنی که: «هی اولی بکم»، و استشهاد او به بیت لبید که جز این معنی (اولی) در آن احتمال داده نشده است، مشعر بر اینست که معنی اصلی و حقیقی کلمه (مولی) همان (اولی) است و سخن اخیر او که گفته: جایگاهی که درباره آن سزاوار است گفته شود الخ و نکته سنجی او در تقریب بقیّه معانی بنحوی از عبارات که هر یک از آنها مناسب با یکی از آن معانی است باستثنای معنی «اولی» از لحاظ تقریب معنی از وجهه لغوی نیست بلکه معنی لغوی را با مقدّم داشتن آن و استشهاد به بیت لبید تثبیت نموده و در اینجا مراد تقریب معنی از وجهه قصد و اراده است (بعبارت دیگر مرادش اینست که از آن معنی لغوی در آیه، مراد و مقصود آن معانی است که بیان داشته است) و آنچه در تفسیر نسفی مذکور است قریب به این است.
و خازن گوید: «هی مولاکم: ای ولیّکم» یعنی (در آیه مورد استشهاد) مولی بمعنای ولیّ است، و گفته شده که بمعنای اولی است، یعنی آتش اولی (سزاوارتر) بشما است برای گناهانی که مرتکب شده اید، و معنی چنین میشود: آتش است که متولی امر شما میشود زیرا آتش امر شما را در اختیار گرفته و شما خود را (بسبب کفر و نفاق) تسلیم آن نموده اید، پس آتش از هر چیزی اولی (سزاواتر است بشما، و گفته شده که معنای جمله «هی مولاکم» اینست که: مولی و ناصری برای شما نخواهد بود، زیرا کسی که آتش مولای او باشد مولای دیگر ندارد، اه.
اما تفسیر آن به ولی، اینهم منافاتی با نظر ما ندارد زیرا ثابت و محقق شده که ولی با مولی در معانی متعددی یکسان است و از جمله آن معانی: اولی بامر است و قریبا این موضوع برای شما بوضوح خواهد پیوست انشاء اللّه تعالی، بنابر این هر دو قول تنها در تعبیر مغایرت دارند و در حقیقت مباینتی ندارند، و آنچه بعد از این امر بیان شده همانطور که قبلا اشعار نمودیم تقریبی است برای اراده معنی، و قول سوم عبارتست از ذکر لازمه معنی خواه ولی باشد و خواه اولی، و بنابر این بین آن نیز با آنچه از تفسیر لفظ بیان شد منافاتی وجود نخواهد داشت، و در اینجا آیات دیگری نیز هست که مولی در آنها به معنای اولی بامر استعمال شده، از جمله آن آیات است: قول خدای تعالی در سوره بقره: «أنت مولانا» ثعلبی در «الکشف و البیان» میگوید: یعنی: ناصرنا و حافظنا و ولیّنا و اولی بنا.

اما تفسیر آن به ولى، اینهم منافاتى با نظر ما ندارد زیرا ثابت و محقق شده که ولى با مولى در معانى متعددى یکسان است و از جمله آن معانى: اولى بامر است و قریبا این موضوع براى شما بوضوح خواهد پیوست انشاء اللّه تعالى، بنابر این هر دو قول تنها در تعبیر مغایرت دارند و در حقیقت مباینتى ندارند، و آنچه بعد از این امر بیان شده همانطور که قبلا اشعار نمودیم تقریبى است براى اراده معنى، و قول سوم عبارتست از ذکر لازمه معنى خواه ولى باشد و خواه اولى، و بنابر این بین آن نیز با آنچه از تفسیر لفظ بیان شد منافاتى وجود نخواهد داشت، و در اینجا آیات دیگرى نیز هست که مولى در آنها به معناى اولى بامر استعمال شده، از جمله آن آیات است: قول خداى تعالى در سوره بقره: «أنت مولانا» ثعلبی در «الکشف و البیان» میگوید: یعنى: ناصرنا و حافظنا و ولیّنا و اولى بنا.
و قول خداى تعالى در سوره آل عمران: بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ‏
احمد بن حسن زاهد درواجکى در تفسیر خود مشهور به زاهدى گوید: یعنى «اللّه اولى بأن یطاع» خداوند اولى (سزاوار) تر به اینست که اطاعت شود.
و قول خداى تعالى در سوره توبه: ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏
ابو حیان در جلد 5 تفسیرش در ص 52 گوید: کلبى گفته است: «هو مولانا یعنى هو اولى بنا من أنفسنا فی الموت و الحیاة» یعنى: او اولى (سزاوار) تر است بما از خود ما در مرگ و زندگى، و گفته شده: «مالکنا و سیّدنا فلهذا یتصرف کیف یشاء» یعنى مالک ما و آقاى ما است پس براى این سمت (که بر ما دارد) هر طور بخواهد تصرف مینماید، و سجستانى عزیزى در «غریب القرآن» ص 154 گوید: یعنى ولیّ ما است، و مولى بر هشت وجه است: معتق (آزاد کننده) معتق (آزاد کرده شده) و ولیّ، و اولى بالشی‏ء، و ابن عمّ، و داماد، و همسایه و هم پیمان.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 622الی615

متن عربی

مفعل بمعنی أفعل أمّا أنَّ لفظ (مولی) یراد به لغةً الأولی، أو أنَّه أحد معانیه، فناهیک من البرهنة علیه ما تجده فی کلمات المفسِّرین و المحدِّثین من تفسیر قوله تعالی فی سورة الحدید: (فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ )، فمنهم من حصر التفسیر بأنّها أولی بکم، و منهم من جعله أحد المعانی فی الآیة، فمن الفریق الأوّل:

1- ابن عبّاس فی تفسیره «1»، من تفسیر الفیروزآبادی (ص 242).

2- الکلبی «2»، حکاه عنه الفخر الرازی فی تفسیره «3» (8/93).

3- الفرّاء یحیی بن زیاد الکوفیّ، النحویّ «4»: المتوفّی (207). حکاه عنه الفخر الرازیّ فی تفسیره (8/93).

4- أبو عبیدة معمر بن المثنّی البصریّ: المتوفّی (210). ذکره عنه الرازی فی تفسیره (8/93)، و ذکر استشهاده ببیت لبید:  

فغدت کلا الفرجین تحسبُ أنَّه             مولی المخافة خلفها و أمامها «5»

و ذکره عنه شیخنا المفید فی رسالته فی معنی المولی «6»، و الشریف المرتضی فی                

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 616

الشافی «1» من کتابه غریب القرآن و ذکر استشهاده ببیت لبید، و احتجَّ الشریف الجرجانی فی شرح المواقف «2» (3/271) بنقل ذلک عنه ردّا علی الماتن.

5- الأخفش الأوسط أبو الحسن سعید بن مسعدة النحویّ: المتوفّی (215). نقله عنه الفخر الرازی فی نهایة العقول، و ذکر استشهاده ببیت لبید.

6- أبو زید سعید بن أوس اللغویّ، البصریّ: المتوفّی (215). حکاه عنه صاحب الجواهر العبقریّة.

7- البخاری أبو عبد اللَّه محمد بن إسماعیل: المتوفّی (215). قاله فی صحیحه «3» (7/240).

8- ابن قتیبة: المتوفّی (276)، المترجم (ص 96). قاله فی القرطین (2/164)، و استشهد ببیت لبید.

9- أبو العبّاس ثعلب أحمد بن یحیی النحویّ، الشیبانیّ: المتوفّی (291). قال القاضی الزَّوْزَنی حسین بن أحمد المتوفّی (486) فی شرح السبع المعلّقة «4» فی بیت لبید المذکور: قال ثعلب: إنَّ المولی فی هذا البیت بمعنی الأَولی بالشی‏ء کقوله (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ‏ ) أی هی أولی بکم.

10- أبو جعفر الطبری: المتوفّی (310). ذکره فی تفسیره «5» (9/117).                      

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 617

11- أبو بکر الأنباری محمد بن القاسم اللغویّ، النحویّ: المتوفّی (328). قاله فی تفسیره- مشکل القرآن- نقله عنه الشریف المرتضی فی الشافی «1»، و ذکر استشهاده ببیت لبید، و ابن البطریق فی العمدة «2» (ص 55).

12- أبو الحسن الرمّانی علیّ بن عیسی المشهور بالورّاق، النحویّ: المتوفّی (382، 384). ذکره عنه الفخر الرازی فی نهایة العقول.

13- أبو الحسن الواحدی: المتوفّی (468)، المترجم (ص 111). ففی الوسیط «3»: (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ‏ ) هی أولی بکم لما أسلفتم من الذنوب، و المعنی: أنَّها هی التی تلی علیکم؛ لأنّها قد ملکت أمرکم، فهی أولی بکم من کلِّ شی‏ء.

14- أبو الفرج ابن الجوزی: المتوفّی (597)، المترجم (ص 117). نقله فی تفسیره زاد المسیر «4» عن أبی عبیدة مرتضیاً له.

15- أبو سالم محمد بن طلحة الشافعیّ: المتوفّی (652). قاله فی مطالب السؤول (ص 16).

16- شمس الدین سبط ابن الجوزیّ، الحنفیّ: المتوفّی (654). قاله فی التذکرة «5» (ص 19).         

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 618

17- محمد بن أبی بکر الرازیّ صاحب مختار الصحاح. قال فی غریب القرآن- فرغ منه (668)-: المولی: الذی هو أولی بالشی‏ء، و منه قوله: (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ‏ )؛ أی هی أولی بکم، و المولی فی اللغة علی ثمانیة أوجه- و عدّ منها- الأَولی بالشی‏ء.

18- التفتازانیّ: المتوفّی (791). ذکره فی شرح المقاصد «1» (ص 288) نقلًا عن أبی عبیدة.

19- ابن الصبّاغ المالکیّ: المتوفّی (855)، المترجم (ص 131). عدّ فی الفصول المهمّة «2» (ص 28) الأَولی بالشی‏ء من معانی المولی المستعملة فی الکتاب العزیز.

20- جلال الدین محمد بن أحمد المحلّی، الشافعیّ: المتوفّی (854). فی تفسیر الجلالین «3».

21- جلال الدین أحمد الخجندی، ففی توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل عنه أنَّه قال: المولی یطلق علی معانٍ، و منها: الأَولی فی قوله تعالی: (هِیَ مَوْلاکُمْ‏ )؛ أی أَولی بکم.

22- علاء الدین القوشجی: المتوفّی (879). ذکره فی شرح التجرید «4».

23- شهاب الدین أحمد بن محمد الخفاجیّ، الحنفیّ: المتوفّی (1069).                  

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 619

قاله فی حاشیة تفسیر البیضاوی مستشهداً ببیت لبید.

24- السیّد الأمیر محمد الصنعانی: قاله فی الروضة الندیّة «1» نقلًا عن الفقیه حمید المحلّی.

25- السیّد عثمان الحنفیّ، المکیّ: المتوفّی (1268). قاله فی تاج التفاسیر «2» (2/196).

26- الشیخ حسن العدوی، الحمزاویّ، المالکیّ: المتوفّی (1303). قال فی النور الساری. هامش صحیح البخاری (7/240): (هِیَ مَوْلاکُمْ‏ ): أَولی بکم من کلِّ منزل علی کفرکم و ارتیابکم.

27- السیّد محمد مؤمن الشبلنجیّ: ذکره فی نور الأبصار «3» (ص 78). و من الفریق الثانی:

28- أبو إسحاق أحمد الثعلبی: المتوفّی (427). قال فی الکشف و البیان: (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ‏ )؛ أی صاحبتکم و أولی و أحقُّ بأن تکون مسکناً لکم. ثمّ استشهد ببیت لبید المذکور.

29- أبو الحجّاج یوسف بن سلیمان الشنتمری: المتوفّی (476). قاله فی تحصیل عین الذهب- تعلیق کتاب سیبویه- (1/202) فی قول لبید و استشهد بالآیة الکریمة.

30- الفرّاء حسین بن مسعود البغوی: المتوفّی (510).           

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 620

قاله فی معالم التنزیل «1».

31- الزمخشری: المتوفّی (538). ذکره فی الکشّاف «2» (2/435)، و استشهد ببیت لبید، ثمّ قال: یجوز أن یراد هی ناصرکم… إلخ.

32- أبو البقاء محبّ الدین العکبریّ، البغدادیّ: المتوفّی (616). قاله فی تفسیره «3» (ص 135).

33- القاضی ناصر الدین البیضاویّ: المتوفّی (692). ذکره فی تفسیره «4» (2/497) و استشهد ببیت لبید.

34- حافظ الدین النسفی: المتوفّی (701، 710). ذکره فی تفسیره «5» هامش تفسیر الخازن (4/229).

35- علاء الدین علیّ بن محمد الخازن، البغدادیّ: المتوفّی (741). قاله فی تفسیره (4/229).

36- ابن سمین أحمد بن یوسف الحلبی: المتوفّی (856). قال فی تفسیره المصون فی علم الکتاب المکنون: (هِیَ مَوْلاکُمْ‏ ) یجوز أن یکون مصدراً؛ أی ولایتکم؛ أی ذات ولایتکم، و أن یکون مکاناً أی مکان ولایتکم، و أن یکون أولی بکم، کقولک: هو مولاه.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 621

37- نظام الدین النیسابوری: قاله فی تفسیره «1» هامش تفسیر الرازی.

38- الشربینی الشافعیّ: المتوفّی (977). قاله فی تفسیره «2» (4/200) و استشهد ببیت لبید.

39- أبو السعود محمد بن محمد الحنفیّ، القسطنطینیّ: المتوفّی (972). ذکره فی تفسیره «3» هامش تفسیر الرازی (8/72)، ثمّ ذکر بقیّة المعانی.

40- الشیخ سلیمان جمل: ذکر فی تعلیقه علی تفسیر الجلالین الذی أسماه بالفتوحات الإلهیّة «4»، و فرغ منه سنة (1198).

41- المولی جار اللَّه اللَّه‏آبادی. قال فی حاشیة تفسیر البیضاوی: المولی مشتقٌّ من الأولی بحذف الزائد.

42- محبّ الدین أفندی. قاله فی شرح بیت لبید فی کتابه تنزیل الآیات علی الشواهد من الأبیات «5» سنة (1281). و لولا أنَّ هؤلاء- و هم أئمّة العربیّة و بواقع اللغة- عرفوا أنَّ هذا المعنی من معانی اللفظ اللغویّة لما صحّ لهم تفسیره، و أمّا قول البیضاوی- بعد أن ذکر معنی الأَولی-: و حقیقته محراکم؛ أی مکانکم الذی یقال فیه: هو أولی بکم، کقولک: هو مئنة الکرم، أی مکان قول القائل: إنَّه الکریم، أو مکانکم عمّا قریب، من الولی و هو القرب، أو ناصرکم علی طریقة قوله:                

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 622

تحیّة بینهم ضربٌ وجیعُ. أو متولّیکم یتولّاکم کما تولّیتم موجباتها فی الدنیا «1». انتهی. فإنّه لا یعنی به الحقیقة اللغویّة التی نصّ بها أوّلًا، و إنَّما یرید الحاصل من المعنی، و یشعر إلی «2» ذلک تقدیم قوله: (هِیَ أَولی بکُم) و استشهاده ببیت لبید الذی لم یحتمل فیه غیر هذا المعنی، و قوله أخیراً: مکانکم الذی یقال فیه… إلخ. و أنَّه أخذ فی تقریب بقیّة المعانی بأنحاء من العنایة یناسب کلٌ منها واحداً منهنّ إلّا معنی (الأَولی)، فإنّه لم یقرِّبْه من الوجهة اللغویّة، بل أثبته بتقدیمه و الاستشهاد بالشعر، و إنَّما طفِق یقرّبُه من وجهة القصد و الإرادة. و یقرب منه ما فی تفسیر النسفی. و قال الخازن «3»: (هِیَ مَوْلاکُمْ‏ ) أی ولیّکم، و قیل: أَولی بکم لِما أسلفتم من الذنوب، و المعنی هی التی تلی علیکم لأنّها ملکت أمرکم و أُسلِمتم إلیها، فهی أَولی بکم من کلِّ شی‏ء، و قیل: معنی الآیة: لا مولی لکم و لا ناصر؛ لأنّ من کانت النار مولاه فلا مولی له. انتهی.

أمّا تفسیره بالولیّ، فلا منافاة فیه لما نرتئیه لما ثبت من مساوقة (الولیّ) مع (المولى) فی جملة من المعانی.

و منها: الأَولى بالأمر، و سیوافیک إیضاح ذلک إن شاء اللَّه، فیکون القولان محض تغایر فی التعبیر، لا تبایناً فی الحقیقة. و ما استرسل بعد ذلک من البیان فهو تقریب لإرادة المعنى کما أسلفناه. و القول الثالث هو ذکر لازم المعنى سواءٌ کان هو الولیّ أو الأَولى، فلا معاندة بینه و بین ما تقدّمه من تفسیر اللفظ.

و هناک آیات أخرى استعمل فیها المولى أیضاً بمعنى الأَولى بالأمر منها:

                        الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 623

قوله تعالى فی سورة البقرة: (أَنْتَ مَوْلانا

): قال الثعلبی فی الکشف و البیان «1»: أی ناصرنا و حافظنا و ولیّنا و أَولى بنا.

و قوله تعالى فی سورة آل عمران: (بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ‏

): قال أحمد بن الحسن الزاهد الدرواجکی فی تفسیره المشهور بالزاهدی: أی اللَّه أَولى بأن یطاع.

و قوله تعالى فی سورة التوبة: (ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)

:

قال أبو حیّان فی تفسیره (5/52): قال الکلبی: أی أَولى بنا من أنفسنا فی الموت و الحیاة. و قیل: مالکنا و سیّدنا فلهذا یتصرّف کیف یشاء.

و قال السجستانی العزیزی فی غریب القرآن «2» (ص 154): أی ولیّنا، و المولى على ثمانیة أوجه: المعتِق- بالکسر- و المعتَق- بالفتح- و الولیّ، و الأَولى بالشی‏ء، و ابن العمّ، و الصهر، و الجار، و الحلیف.