در روزگار خلافت عثمان مردی به نزد او رفت و جمجمه انسان مرده ای در دست او بود. پس گفت: شما می پندارید که آتش را بر این موجود عرضه می کنند و در گور عذابش می نمایند. با این که من دستم را بر آن نهادم و گرمای آتش را از آن احساس نکردم. عثمان پاسخ او را نداد و کسی را در پی حضرت علی علیه السلام فرستاد. حضرت علی علیه السلام پس از آن که از سؤال آگاه شد، دستور داد که سنگ و یا چوب و یا آهن آتش زنه ای بیاورند. و آنگاه در حالی که سؤال کننده و دیگر مردم می نگریستند، آن دو را بگرفت و از زدن آن دو به یکدیگر، آتش برافروخت. سپس به آن مرد گفت: دستت را به سنگ بگذار و چون بگذاشت به وی گفت: دستت را بر چوب و آهن آتش زند بگذار. چون بگذاشت به وی گفت: آیا حرارت آتش را از آن احساس می کنی؟ مرد مبهوت شد و عثمان گفت: اگر علی علیه السلام نبود عثمان هلاک می شد..
امینى گوید: ما از عثمان- زائیده خاندان اموى- توقع نداریم به امثال این علوم که از اسرار آفرینش است احاطه داشته باشد چرا که داناتر از او در شناخت این موضوعات در مى ماندند تا چه رسد به او. زیرا جاى حفظ آن رازها در ظرفى از دانشهاى الهى بود که این دانشها را از مبدأ اعلى و آفریننده جهان و قرار دهنده آن رازها در آن، گرفته بود و او همان کس بود که سؤال کننده را در این جا- و در هر مشکلى که اینان در حل و شناخت آن در مى ماندند- مجاب مى ساخت.
آرى تنها توقع ما از عثمان این بود که- دست کم پس از رسیدن به خلافت- مواد آئین نامه هاى پیامبر را که در دل یکایک صحابه ریخته شده بود- و او آن را مى شنید و مى دید و مى فهمید و به خرد خود عرضه مى کرد- فرا بگیرد تا در سؤالاتى که از او مى شود در نماند و خطاهائى به آن بزرگى مرتکب نشود و بر خلاف آن چه از رسول (ص) رسیده فتوا ندهد و عقیده اى که مستلزم ترک راه راست باشد برنگزیند ولى افسوس که…
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 304