سعید «1» بن احمد بن مکی، نیلی، مؤدب؛ از بزرگان شیعه و سرایندگان خوشپرداز، و فدائیان عترت طه است که در راه عقیده و مذهب ثنا و ستایش اهل بیت پیامبر، فراوان سروده و نیک در سفته، مآثر و مفاخر آل طه را بر ملا منتشر ساخته، بدان حد که کوتاهنظران او را به غلو و افراط، نسبت دادهاند، در حالی که شاعر گرانمایه، از دوستان معتدل و میانهرو است، منتهی تا سر حد قدرت از مشعل فروزان اهل بیت پرتو گرفته و قدم جای قدم آنان نهاده است. و لذا ابن شهرآشوب در کتاب «معالم العلماء» او را در شمار پرهیز- گاران از سرایندگان نام برده است.
یاقوت حموی در معجم الادباء ج 4 ص 230 گوید: مؤدب شیعه مذهب، نحوی دانشوری بود، با لغت و ادب آشنا، در شیعهگری راه افراط و مبالغه میپیمود، شعر نیکوئی دارد، و بیشتر در ثنا و ستایش اهل بیت سروده. در غزل سرائی لطیف است، با عمری قریب صد سال، در سنه 565 در گذشت.
از جمله اشعار او:
– ماهپارهای با قد دلجویش قیامت بپا کرد، خدا را، بر این دل زارم رحمتی آرد.
– قلبم بدو سپردم، خون دلم ریخت، با جمال دلارایش، لهجه خوش بیانش.
– با لب و دندانی شیرین، شهد گوارایش آغشته با شراب انگبین.
– با نگاهی دلربا، چشمانی سیاه و گیرا، دلها در خون کشد با تیر مژگان.و
– خط عذارش بر دمیده، گویا خورشید رخش نقاب برکشیده.
– سپیده صبحگامی از پرتو رویش نمونهای، سیاهی شب از سیاهی زلفش جلوهای.
– نگاه آهو، با نگاهش برابر نباشد، بالای سرو، با قد والایش همانند نباشد.
– ماهی که در حسن و نکوئی چون عشق است که خود طالب عشق است و خدای عشق را با آن سریاری است.
– از این رو، حسن و ملاحت است که از سیمایش میبارد، از پس و پیش، از چپ و راست.
– چنان ظریف و لطیف که اگر خواهد بر سر پاخیزد، ترسم میان باریکش درهم شکند.
عماد کاتب در شرح حال شاعر گوید:
در تشیع راه افراط میپیمود، در عین حال مردی پرهیزکار، ادیب و ادیب- پرور، در تعصب دینی پیشوا و مقدم بود، کهن سال شد و از حد پیری به فرتوتی پیوست، دیدگانش نابینا، وجودش چون عدم گشت. از نود سال عمرش برگذشته، آخرین دیدار من و او در بغداد، محله صالح بسال 562 اتفاق افتاد.
امینی گوید:
درست همین است که آخرین دیدار عماد کاتب با شاعر ما ابن مکی، در سال 562 اتفاق افتاده، و این همان سال است که عماد کاتب از بغداد خارج شده و دیگر بدان دیار بازنگشته تا در سال 597 دار فانی را ترک گفته، چنانکه ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 2 ص 189 یاد کرده است. در این صورت، تاریخ 592 که در فوات الوفیات ج 1 ص 169، دائرة- المعارف فرید و جدی ج 10 ص 440 از عماد کاتب نقل شده، نادرست و تصحیف واضحی است که دچار آن شدهاند.
شگفتتر آنکه همین تاریخ 592 در شذرات الذهب ج 4 ص 309 و اعیان الشیعه ج 1 ص 595، به عنوان سال وفات ابن مکی، شاعر صاحب ترجمه، یاد شده، با آنکه تاریخ آخرین ملاقات او با عماد کاتب است، نه تاریخ وفات او، تازه رقم صحیح آن 562 است نه 592.
در این صورت، تاریخ وفات شاعر، همان سال 565 خواهد بود که یاقوت حموی یاد کرده، و اینکه میبینیم، عماد کاتب، نام شاعر را در فرهنگ خود ثبت نموده، گواه بر این است که نباید در سال 592 فوت کرده باشد، زیرا این فرهنگ ویژه شعرائی است که بعد از شروع قرن پنجم و فقط تا سال 572 زندگی داشتهاند، آن چنانکه در تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 190 تصریح شده است.
عماد الدین کاتب گوید: خواهر زاده شاعر، عمر واسطی، صفار، در بغداد میگفت: خالویم سعید بن مکی در ضمن سخنی چنین سروده است:
– در پناه این تل خاک، کلبه دوستان بود، از چه درهم ریخت؟ دیری در این سامان درنگ کردم، با غم دل بسر بردم.
– اینک بساط آن خشک و بیآب، کرانه وادی بیگیاه، دیگر از انس و شادی خبری نیست.
– طوفان از چپ و راست، جنوب و شمال، بنیاد آن درهم نوردید، آنجا که بهر شامگاه از ژاله باران خرم و دلفزا بود.
– ای همسفر- لختی بیارام تا از در و دیوار فرو ریخته خبری پرسم، باشد که از حال دوستانم خبری گیرم.
– این دل زارم نشکست، جز ناله جغدی شوم که آهنگ فراق و جدائی نواخت.
– نالهای زد و پرواز گرفت، دلم را غم فرو گرفت، وای از دوری آن لعبت صاحب خال.
– نرمک نرمک میخرامید، با ناز وادا، از فرط شرم تا پنهان سازد آوای خلخال.
صفدی در «نکت الهمیان» و ابن شاکر در «فوات الوفیات» ج 1 ص 169 بشرح حال شاعر پرداختهاند و گویند: شعری استوار دارد و بیشتر در ستایش اهل بیت است، و بعد از این کلام، سخن عماد کاتب را آوردهاند.
شرح حال ابن مکی، در لسان المیزان ج 3 ص 23. مجالس المؤمنین ص 469 یافت میشود، و از اشعار مذهبی اوست که در ثنای امیر مؤمنان سروده است:
– اگر آدم بو البشر، پیش از عالمیان پیامبر شد و در بوستان برین مأوا گرفت.
– سرور و سالارم علی صاحب معالی، از آن پیشتر پرتو انوارش بالا گرفت.
– خدای جهان بحرمت پنجتن از خطای آدم درگذشت، پناه و حرمت یافت.
– اگر نوح سرخیل رسولان، کشتی نجات آراست تا از سیل طوفان در امان مانند.
– سرور و سالارم علی صاحب معالی، خود کشتی نجات است، یارانش بدو پناه و آرام گیرند.
– اگر یونس در شکم ماهی از دریا نجات یافت.
– داستان «جلندی» از امام مبین عبرتی است که رهبر دوستان است.
– در سرزمین بابل، خورشید بخاطر او بازگشت، از آن پس که شب پرده تاریکی برآویخت.
– و اگر موسی عمران، ده سال شبانی کرد، با انتظاری مشقت بار.
– تا دخت شعیب را تزویج کرد و در وادی طور آتش اخضر دید.
– سرور و سالارم علی صاحب معالی بامر خدا با دخت محمد جفت شد.
– و اگر عیسی را فضل و مقامی است که بامر خدا، مادرش حمل گرفت.
– علی در شکم مادر به تسبیح و استغفار پرداخت و مادر خود از سجده لات و عزی باز داشت.
آخرین بیت قصیده، ناظر به حدیثی است که «حلبی» در سیره حلبیه ج 1 ص 285، زینی دحلان در سیرهاش، صفوری در نزهة المجالس ج 2/210، شبلنجی در نور الابصار، روایت کردهاند، دائر باینکه علی امیر مؤمنین در زمان حمل، مادرش را از سجده کردن بر بتها مانع میگشت «1».
و باز از اوست:
– رسول خدا در روز حشر، شفیع مؤمنان باشد و هم بندگان رام و مطیع.
– علی با دو فرزندش زادگان فاطمه، شیعیان را برستگاری رسانند.
– و زین العابدین علی، باقر علم پیامبر محمد و از آن پس زادهاش جعفر، رهبر آمالاند.
– کاظم فرخنده مآل موسی، زادهاش رضا پرچم هدایت و تقوی در مشکلات پناه مناند.
– زاده رضا محمد هادی سبل، از آن پس علی برگزیده امم، ذخیره فردای مناند.
– دو پیشوای عسکر: حسن و زادهاش مهدی که امیدوارم به یمن وجودشان به حقیقت راه یابم.
قصیدهای هم در ثنای امیر مؤمنان و غزوه خیبر دارد:
– در از قلعه خیبر برکند، لرزه بر ارکان حصار افکند.
– چنانش پرتاب کرد که پنجاه ذراع بدور افکند.
– سپس بر سر دست گرفت و سپاه را از خندق عبور داد.
* از جمله قصیدهایکه خطاب به امیر مؤمنان گوید:
– دست بریده را بر جای خود پیوند کردی، چونان که چشم برکنده را در حدقه جای دادی. «1»
– جمجمه «جلندی» را که استخوانی پوسیده بود، مخاطب ساختی با تو سخن گفت «2».
در پایان قصیدهای که ده بیت آن به نقل از حموی گذشت، چنین گوید:
– ای سعید، هوای نفس از سربنه، بدامن آنها چنگ زن که سعادت یابی و از قید گناهان وارهی.
– با محمد و حیدر و فاطمه و فرزندانشان که پیمان ولایت کامل شد.
– آن گروه که دوستانشان برستاخیز مسرور شوند، بدخواهانشان انگشت ندامت بدندان گزند.
– نور از پیشانی دوستانشان بلکه دوست دوستانشان در لمعان است، نامه اعمالش بدست راست.
– از حوض کوثر سیراب شوند، جامی شراب که دیگر تشنگی نیابند.
– از دست امیر مؤمنان علی، خوشا بر حالش که از دست امامش آب حیات نوشد.
– اگر نبود، راه هدایت روشن نمیبود، با پست و بلندیها، دشت و هامونها.
– خدا را میپرستید، دیگران از جهالت بدامن بتها پناه میگرفتند.
– آصف برخیا، شمعون صفا، یوشع وصی موسی، در علم و دانش کمترین شاگرد او باشند.
یوسف واسطی دو بیت در نکوهش سرور عالمیان علی سروده، و ابن مکی نیلی او را چنین پاسخ گفته است:
– بگو بآن نابخرد کافر که در ناسپاسی گوید و خدایم شاهد گفتار است:
– آنگاه که مردمان در خلافت متفق گردند، یکتن از میانه مخالف باشد.
– اتفاق آراء آنان گواه است که رأی آن یک نفر فاسد است.
– خطا گفتی، دروغی بهم بافتی، تصورت در نظر ناقدان مردود است.
– قوم موسی، همگان بر گوساله سامری متفق ویکرأی شدند. ای خبیث! ای نابکار.
– گوساله را خدای خود گرفتند و بپرستش ادامه دادند. هارون وصی موسی یکه و تنها ماند.
– اکثریت، خطا کار بودند که دنبال گوساله گرفتند، آنکه تنها و منفرد ماند، رأیش صحیح و بر حق بود.
و در قصیده دگر، امیر مؤمنان را چنین ثنا میگوید:
– خدایش بدانش برکشید، بدان حد که از راز پنهان با خبر گشت.
– مایه دانش از برادرش محمد گرفت، و محمد از خداوند یکتا، لطیف خبیر.
توجه:
سرورمان، سید امین، در اعیان الشیعه ج 6 ص 407 تحت عنوان (ابو سعید نیلی) فصلی باز کرده، و شرح حالی که در مجالس المؤمنین برای (سعید بن احمد نیلی) آمده، در آن فصل بازگو نموده، و دنباله سخن را به تحقیق در نام صاحب ترجمه کشانده است، تحقیقی که مایه شگفتی است.
فرموده است که سخن شاعر (دع با سعید هواک و استمسک بمن)، با سعید مخفف ابا سعید است، حرف ندا حذف شده، خطاب بخود اوست که گوید ای ابا سعید، از اینجا معلوم میشود کنیه شاعر ابو سعید است، در حالی که شعر (دع یا سعید) ضبط شده و با نام کوچک خود را مخاطب ساخته است، نه با کنیه.
سید امین، در ج 14 ص 207 أعیان الشیعه نوشته: ابن مکی نامش سعد یا سعید است، وفات شاعر را در ج 1 ص 595 اول بسال 592 ثبت کرده و در طبع دوم ج 1 ص 177 قسم دوم، بسال 595 ثبت نموده که هر دو اشتباه است. ضمنا شرح حال شاعر را از ابن خلکان نقل کرده، با اینکه ابن خلکان، شاعر ما نیلی را عنوان نکرده است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 523