از زبان حذیفهبن یمان (رض) گزارش کرده اند که گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم می گفت بر آن شده ام که مردانی را بهاین سوی و آن سوی فرستم تا کارهای شایسته و بایسته را بمردم آموزند همچنانکه عیسی پسر مریم حواریان را برای همین برنامه ها می فرستاد . گفتندش با عمر و ابوبکر چگونه ای؟ گفت من از آن دو بی نیاز نیستم زیرا آندو همچون چشم و گوش دینند . این گزارش را حاکم در ج 3 ص 74 مستدرک آورده و گفته ” این حدیثی است که تنها حفص بن عمر عدنی از زبان مسعر بازگو کرده ” ولی ذهبی در فشرده همین کتاب آنرا بی پایه شمرده .
امینی گوید: نسایی گفته: حفص بن عمر مورد وثوق نیست. و ابن عدی گفته: بیشتر احادیثش با اخبار راجح و مشهور ناسازگار است. و ابن حبان گفته او از آن ها بوده که زنجیره گزارش ها را دیگرگون می نموده و روا نیست احادیثیرا که تنها او آورده بنیاد استدلال گیریم. و ابن معنی گفته: مردی بد کنشبوده که مورد وثوق نیست. و مالک بن عیسی گفته بی ارزش است. و عقیلی گفته: حدیث هایش اباطیل است. و احمد گفته او با حماد در بلاهایی که بر سر حدیثآورد همدست است. و ابو داود گفته حدیثوی نکوهیده است. و دار قطنی گفته: حدیث وی سست است و متروک، نیرومند نیست . این ها تازه در صورتی است که سخن کسانی را بپذیریم که گویند او حفص ابن عمر بن دینار ایلی نبوده و اگر او باشد که به گفته ابن عدی همه احادیثش چه از نظر سند چه از نظر متن نکوهیده و ضعیف شمردن آن ها بهتر است. و ابو حاتم گفته: پیری دروغ پرداز بوده. و عقیلی گفته او از زبان شعبه ومسعر و مالک بن مغول و امامان گزارش هایی یاوه نقل کرده. و ساجی گوید: اودروغ می گفته. و ابو احمد حاکم گفته از سر احادیثش باید گذشت . این بود حال و روز سند روایت . و ای کاش می دانستم کدام کار بایسته و شایسته بوده که اگر بفرض پیامبر آن دو مرد را می فرستاده می توانستند بمردم بیاموزند؟ و چه فتوایی می دادند درباره کلاله وارث جد و جده و تیمم و شکیات نماز و مسایل دیگری که پاره ای از آن ها را در جلد ششم عربی و پاره ای دیگر را در جلد سیزده از ترجمه فارسی مطرح کردیم و چه پاسخی داشتند در برابر پرسش هایی که مردم پیرامون آیات قرآن می نمودند با آنکهآندو حتی از فهم پاره ای از الفاظ و واژه های آن در می ماندند چه رسد به معانی دشوار و پیچیده؟
وانگهی چگونه نیازهای رسول خدا (ص) به یاری آندو برآورده می شده و بر چه مبنایی آندو گوش و چشم دین بشمار می آمده اند؟ آیا با آن دلاوری هاشان در نبردها؟ یا با آن دست و دل بازی هاشان در بحران های اقتصادی؟ یا به بینا دلی شان درکارها؟ یا به آن دانش سودمندشان در زمینه قرآن و سنت؟ یا به موقوف بودندعوت اسلام در مرکز آن به آندو؟ یا به وابستگی اجرای احکام به آن دو؟ سرگذشت نامه ها را بخوان و سپس پاسخ بده . در ج 5 ص 325 از زبان مقدسی آوردیم که این روایت: بوبکر و عمر همچون گوش و چشم اسلام هستند از ساخته های ولید بن فضل خبرساز است . و ابو عمر در استیعاب – 146 / 1 – گزارشی بی زنجیره ای درست درباره بوبکر و عمر آورده که پیامبر گفت ” این دو نسبت به من همچون چشم و گوش هستند نسبت به سر ” آنگاه می نویسد اسناد آن ضعیف است، زیرا ابو عبد الله یعیش بن سعید ما را خبر داد که ابوبکر بن محمد بن معاویه ما را گفت که جعفر بن محمد فریابی گفت که عبد السلام بن محمد حرانی گفت که ابن ابیفدیک گفت که مغیره بن عبد الرحمن گفتکه مطلب بن عبد الله بن حنطب از زبانپدرش از جدش آورده است که پیامبر گفت. . . ” و این خبر به جز این، اسناددیگری ندارد و مغیره بن عبد الرحمن نامبرده نیز همان حزامی است که گزارشهایش سست است و با مغیره مخزومی که از فقیهان صاحب رای بوده دو تا است (الخ) و باز ابو عمر در ج 1 ص 348 مینویسد زنجیره این حدیث آشفتهاست و استوار نیست. و در اصابه 299 / 2 آمده که این حدیث درباره بوبکر وعمر: ” این دو، چشم و گوش هستند ” به گفته ابو عمر حدیثی درهم برهم استو استوار نیست . می گویم: در اسناد یاد شده آن نام چندین میانجی دیگر راهم می بینیم که یا ناشناخته اند یا حدیثشان سست است و سستی سند تنها بخاطر وجود مغیره نیست بلکه ابن معیندرباره آن گوید بی ارزش است و نسایی هم آن را نیرومند نمی شمرده تهذیب التهذیب 266 / 10.
الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 7 ص 396