رای خلیفه دوم درباره خرگوش
از موسی بن طلحه روایت شده که مردی از عمر از خرگوش پرسید پس عمر گفت: اگر نبود که من زیاد کنم در حدیث یا کم کنم از آن می گفتم و من به زودی می فرستم برای تو به سوی مردی که تو را خبر دهد پس عقب عمار فرستاد و آمد و گفت: ما با پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم و در محلی چنین و چنان فرود آمدیم پس مردی از اعراب خرگوشی هدیه به پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و ما آن را خوردیم . پس اعرابی گفت : ای رسول خدا من دیدم آن را که خون می بیند یعنی حیض می شود پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود عیبی به آن نیست .
من نمی گویم : که آن چیزی که خلیفه را ترسانیده از زیاد و کم کردن در حدیث آن بی معرفتی او به حکم بوده است. و من نمی گویم که عمار بیناتر از او در قضیه بوده و امین تر از او در روایت و نقل. و نمی گویم : کجا بود این احتیاط از او در غیر خرگوش از آنچه را که مستبد محکم آن شده بدون هیچ توجه و اعتنائی از صدها مسائل در اموال و نفوس و عقود و ایقاعات و حال آنکه او می دانست که او علمی به آن ندارد لکن من این را واگذار می کنم به وجدان آزاد تو .
– و در خاطرم چیزی است در نفی گناه از خوردن گوشت خرگوش و آن قول چهار امام عامه ( 1- ابو حنیفه 2- شافعی 3- مالک 4احمد بن حنبل) و همه علماء آنهاست مگر آنچه که حکایت شده از عبد الله بن عمرو ابن العاص و عبد الرحمن بن ابی لیلی و عکرمه مولا ابن عباس که ایشان خوردن آن را مکروه دانسته اند. ( عمده القاری ج 6 ص 259 )
( الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 187)