اجتهاد خلیفه در زیور کعبه
1- پیش عمر بن خطاب در دوران خلافتش یادى از زر و زیور کعبه و فراوانى آن شد، پس عده اى گفتند اگر آنرا بگیرى و مصرف در ارتش مسلمین نمائى بزرگتر است براى پاداش و کعبه را بزر و زیور چه کار. پس عمر تصمیم گرفت که این کار را کند و از امیر المومنین علیه السلام سئوال کرد پس فرمود به درستی که این قران بر محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده و اموال چهار بخش است.
1- اموال مسلمین پس آن را تقسیم میان ورثه کرده است در فرائض
2- و فىء آن را تقسیم بر مستحقین آن نموده است.
3- و خمس آن را در آنجا که باید بگذارد گذاشته است.
4- و صدقات پس خدا قرار داده است آن را جائی که قرار داده و زر و زیور کعبه در آن روز در کعبه بوده پس خدا آن را بر حال خود باقى گذارده و از روى فراموشى و نسیان وانگذارده است و نه ترسیده است مکانى را از آن پس آن را قرار بده جائی که خدا و رسول او آن را قرار داده است.
پس عمر گفت: اگر تو نبودى هر آینه ما رسوا شده بودیم. و زر و زیور را بحال خود گذارد.
2- از شقیق از شیبة بن عثمان گوید: عمر بن خطاب نشست در مکانی که تو در آن نشسته اى، پس گفت من بیرون نمیروم تا آنکه تقسیم کنم مال کعبه را میان فقراء مسلمین، گوید گفتم: تو کننده این کار نیستى، گفت آرى البتّه خواهم کرد، گوید گفتم: نیستى تو کننده گفت براى چه، گفتم: براى اینکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و ابو بکر دیدند جاى آنرا و آنها از تو نیازمندتر بمال بودند ولى آن را از جایش بیرون نه بردند پس برخاست و بیرون رفت.
لفظ دیگر: شقیق گوید: من نشستم در مسجد الحرام در کنار شیبه بن عثمان پس گفت: نشسته بود کنار من عمر بن خطاب همین جا که تو نشسته اى، پس گفت: من تصمیم گرفتم که در آن چیزى باقى نگذارم، یعنى در کعبه نه طلا و نه نقره اى را مگر آنکه تقسیم کنم، پس گفتم: به درستی که براى تو دو رفیق بود پیش از این رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله و ابو بکر پس این کار را نکردند، پس عمر گفت: آن دو مردانى بودند که من به آنها اقتدا و تأسى میکنم.
3- و از حسن نقل شده: که عمر بن خطاب گفت: هر آینه من تصمیم گرفتم که در کعبه هیچ طلا و نقره اى را باقى نگذارم مگر آنکه آن را تقسیم کنم، پس ابى بن کعب باو گفت: قسم به خدا که این براى تو نیست، پس عمر گفت چرا؟ گفت: به درستی که خدا جاى هر مال را بیان کرده و پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و اله هم آنرا تقریر کرده، پس عمر گفت: راست گفتى.
ما مناقشه در حساب نمیکنیم در تعیین تلقین کننده حکم قضیّه را جز اینکه این روایات بما خبرى میدهد که همه این مردان در این مسئله داناتر و فقیه تر از خلیفه بوده اند، پس کجاست ادّعاء دروغین صاحب و شیعه که عمر بن خطاب افقه و اعلم صحابه بوده است در عصرش بنابر اطلاق.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 250