Warning: session_start(): open(/opt/alt/php74/var/lib/php/session/sess_pe0j5m0ktm9ju9qerdqk38v2pn, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/ekmalir/domains/ekmal.ir/public_html/wp-content/plugins/jet-search/includes/ajax-handlers.php on line 176 Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php74/var/lib/php/session) in /home/ekmalir/domains/ekmal.ir/public_html/wp-content/plugins/jet-search/includes/ajax-handlers.php on line 176 اجتهاد خلیفه دوم درباره گریه برای اموات – اکمال
اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ شهریور ۱۴۰۳

اجتهاد خلیفه دوم درباره گریه برای اموات

متن فارسی

اجتهاد خلیفه دوم در گریستن به میت

از ابن عباس گوید:  وقتی زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:  اورا ملحق نمائید به پیشین نیکوکار ما عثمان بن مظعون پس زنها گریستند پسر عمر شروع کردن به زدن زنها به تازیانه اش . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست او را گرفت و فرمود: عمر صبر کن بگذار آنها را گریه کنند و بر زنان است که از فریاد زدن شیطانی حذر کنند تا آنکه فرمود:  و نشست رسول خدا صلی الله علیه و آله بر کنار قبر و فاطمه سلام الله علیها در کنارش گریه می کرد پس شروع کرد پیغمبرصلی الله علیه و آله به پاک کردن اشگ چشمان او به دامنش برای محب و مرحمتی که به او داشت.و بیهقی در سنن کبری ج 4 ص 70 از ابن عباس نقل کرده گوید:  زنها گریستند بر رقیه ( دختر رسول خدا) رضوان الله علیها پس عمرشروع کرد به منع کردن ایشان پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آرام ای عمر، گوید: سپس فرمود: بر شما باد که ازداد زدنشیطانی دوری کنید، پس به درستی که هر چه که از چشم و دل باشد از ترحم و مهربانی و عاطفه است و هر چه که از زبان و دست باشداز شیطان است . گوید:  و شروع کرد فاطمه که رضوان خدا بر او باد به گریه کردن بر کنار قبر رقیه پس شروع کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله به زدودن اشکهای او را از چهره و گونه اش با دست، یا گوید:  به لباسش .و نسائی و ابن ماجه از ابی هریره نقل کرده اند که گفت:  شخصی در خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت پس زنهاجمعشدند و بر او گریه می کردند، پس عمر برخاست به منع کردن ایشان از گریه و دور کردن آنها پس رسول خدا صلی الله علیه و آلهفرمود: واگذار آنها را ای عمر زیرا که چشم گریان است و دل مصیبت زده وعهد هم نزدیک است.به چه دلیل خلیفه دوم از گریه زنان منع کرد ؟

امینی گوید:  نمی دانم چه باعث شد که عمر شتاب کرد به زدن این زنان گریه کننده و حال آنکه صاحب شریعت نگاه می کرد به آنها ازغم و اندوه و اگر گریه آنها ممنوع بود آن حضرت اولی بود به منع کردن و رد نمودن آنها و از کجا می دانست منع را در گریه کردنآنها و حال آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالف او بود؟  و برای چه رجوع نکرد در امر آن بانوان وقتی عازم شد آنها را به عنوان تادیب بزند ؟ وچیست این شدت و سختگیری منع کننده او برای آن کاری که کرده، و چگونه دستش را دراز کرد به این زنها تاآنکه پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله آن را گرفت و دفاع کرد از آنها؟ و حال آنکه زنانی که در اینجا گرد آمدند بالطبع حال خویشاوندیرسول خدا و ارحام و زنان او بوده جز آن که من نمی دانم صدیقه طاهره فاطمه ای که از گریه کننده گان بود در این روز آیا میان اینزنان کتک خورده بود یا نه ؟! و بنابر هر حال پس آن بی بی در کنار پدرش نشسته و گریان بود.و برای خلیفه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر چشم آن حضرت و حضورآن بزرگوار مواردی نزد این قضایا بوده که

هرگزدر آن مصاب نبوده.و از آن موارد آن است که سلمة بن ازرق بازگو کرده که من نشسته بودم در بازار پیش پسر عمر که جنازه ای آوردند که زنها بر آن گریه می کردند.  گوید:  پس پسر عمر این را عیب دانست و آنها را زجر کرد گوید:  پس سلمه گفت: ای ابا عبد الرحمن این را نگو، پسگواهی می دهم بر ابو هریره به چیزی که او شنیده بود می گفت: جنازه ای را بر پیامبر صلی الله علیه و آله عبور دادند که من و عمر بن خطاب… به آن حضرت بودم وزنها گریه می کردند بر آنها پس عمر آنها را زد و زجر و منع نمود پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:ای عمر آنها را واگذار چون که چشم ریزنده اشگ و قلب غم زده و عهد تازه است گفتند تو آن را شنیده ای که این را می گفت ؟ گفت:بلی، این عمر دو مرتبه گفت و الله و رسوله اعلم.  و خدا و پیامبر او داناترند.و حاکم نقل کرده به اسنادی که تصحیح نموده آن را و ذهبی آن را از ابی هریره تقریر کرده گوید:  پیامبر صلی الله علیه و آله بیرونرفت برجنازه ای و عمر بن خطاب با آن حضرت بود پس شنید زنانی را که گریه می کردند، پس عمر آنها را زجر کرد و کتک زد. پسرسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمر واگذار آنها را زیرا که چشم گریان و دل مصیبت زده و عهد نزدیک است.و از ابی هریره روایت شده:  که پیامبر صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه ای بود. پس عمر زنی را دید ( در پی آن ) پس داد زد سر آنزن، پس پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: ای عمر او را واگذار، چون که چشم گریان و دل مصیبت زده و عهد تازه است .و از عمرو بن ازرق نقل شده گوید: برخی از عروس های مروان فوت شدند. پس مردم به جنازه او حاضر شدند و ابو هریره هم شرکتکرد و با آن جنازه زنانی بودند که گریه می کردند پس مروان به آنها دستور داد که سکوت کنند . ابی هریره گفت:  مروان رهایشان کنزیرا روزی پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفت برجنازه ای و عمر بن خطاب با آن حضرت بود پس شنید زنانی را که گریه میکردند، پس عمر آنها را زجر کرد و کتک زد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمر واگذار آنها را زیرا که چشم گریان ودل مصیبت زده و عهد نزدیک است.مسند احمد ج 3 ص 333 .و تاریخ بما آگاهی می دهد اینکه خلیفه را این بیانات صریحه و نصوص واضحه قانع نکرده و بر اجتهاد خودش باقی بوده و با تازیانهدستش منع می کرده و می زده است به استناد اینکه دست تهمت زن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغی آفریده و به وجود آوردهاز چیزهائی که مخالف عقل و عدل و طبیعت است از اینکه آن حضرت فرموده:  میت عذاب می شود به گریه زنده !!!سعید بن مسیب گوید: وقتی که ابوبکر از دنیا رفت مردم بر او گریستند پس عمر گفت:  رسول خدا صلی الله علیهو آله فرمود:  که مردهعذاب می شود به گریستن زنده، پس مردم اعتنا نکرده و گریه می کردند پس عمر به هشام بن ولید گفت:  برخیز و زنها را بیرون کن،پس عایشه گفت:  بیرون می کنم تو را پس عمر گفت:  داخل شو من به تو اجازه دادم پس هشام داخل شد، پس عایشه گفت:  آیا ای پسرمن مرا بیرون می کنی ؟ پس گفت:  اما به تو اجازه دادم.  پس شروع کرد به زدن یکی یکی از آنها و او می زد آنها را با شلاق تا آن کهام فروه بیرون آمد و آنها را پراکنده و متفرق کرد.و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 1 ص 60 گوید اول کسی را که عمر با شلاق خود زد ام فروه دختر ابوقحافه (خواهر ابوبکربود) وقتی که ابوبکر مرد.چگونه عایشه از قول پیامبر بخشیده شد، اگر خبر صحیح باشد ؟ و چطور از خلیفه نپذیرفت ( که مرده به گریه زنده عذاب می شود) ؟ وبرای چه خلیفه مسامحه کرد با عایشه به اجازه دادن گریستن بر پدرش غیر از دیگران ؟ و برای چه دست از تعمیم این حکم قطعی برداشت ؟ و برای چه صحابه امتناع کردند از منع عمر و بر ابوبکر گریستند بعد از نهی و منع خلیفه ؟ و برای چه راضی شدند که مردهایشان به گریه آنها عذاب شود؟  و برای چه حکم شلاق زدن داده به یکی یکی از زنها و از مردها صرف نظر کرده ؟ نیست اینها مگرمشکلاتی جز اینکه آنها مخفی و پنهان نیست بر کاوش گر ماهر و استادی .و از موارد این شلاقی که بر سر و بدن زنان گریان عزادار نواخته شده آن است که حافظ عبد الرزاق از عمرو بن دینار نقل کرده که چون خالد بن ولید مرد زنها در خانه میمونه جمع شدند و شروع کردند به گریه کردن پس عمر آمد و بنا کرد به زدن آنها با شلاقش پسروسری یکی از آنها افتاد . گفتند ای رهبر مسلمین!  روسری او افتاد ؟  گفت ول کنید او را که برایش احترامی نیست و او تعجب میکرد از گفته او(لا حرمه لها) احترامی برای او نیست.و ما نیز تعجب می کنیم از سخن او ( لا حرمه لها ) و روش و رفتار خلیفه اکثرش از جهت گفتار و کردار تعجب آور است اگر همه آنهانباشد. و اما حدیث عمر:  که مرده عذاب می شود به گریه زنده ! پس آن را عایشه تکذیب کرده در آنچه را که حاکم در مستدرک ج 1 ص 381نقل کرده وگوید:  مسلم و بخاری اتفاق کرده اند بر صحت حدیث ایوب سختیانی از عبد الله ابن ابی ملیکه مناظره عبد الله بن عمر و عبدالله بن عباس را در گریه کردن بر میت و رجوع آن در این موضوع به ام المومنین عایشه و سخن او:  که قسم به خدا رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین سخنی نفرموده که مرده عذاب می شود به گریه کردن کسی، و لکن رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: که عذابکافر زیاد می شود نزد خدا موقع گریستن کسانش سخترین عذابی « و ان الله هو اضحک و ابکی » و به درستی که خداست که میخنداند و می گریاند « و لاتزر وازره وزر اخری » و هیچکس را به گناه دیگری عذاب نمی کنند .

صورت مفصل قضیه :

عبد الله بن ابی ملیکه گوید : ام ابان دختر عثمان از دنیا رفت در مکه و ما آمدیم برای تشییع جنازه او و ابن عمر و ابن عباس هم آمدند ومن میان ایشان نشسته بودم پس عبد الله بن عمر به عمرو بن عثمان گفت آیا زن ها را از گریه منع نمی کنی چون که رسول خدا صلی اللهعلیه و آله فرمود:  مرده از گریه خویشانش بر او عذاب می شود ؟ عبد الله بن عباس گوید : عمر بود که بعضی از این حرفها را می زدو سپس حدیث کرد گوید:  من با عمر از مکه بیرون رفتم تا رسیدیم به بیداء در این هنگام سوار گندم گونی دیدیم که در زیر سایه می رودپس عمر گفت:  برو و این گروه سواران را  ببین . گوید:  و من نگاه کردم پس دیدم که او صهیب است پس او را خبر دادم.  گفت : او رابطلب برای من . من برگشتم نزد صهیب گفتم:  کوچ کن و به امیر مومنین! ملحق شو. پس چون عمر(ترور) شد صهیب وارد بر او شد

در حالی که می گریست و می گفت وا اخاه وا صباحاه وای برادرم وای رفیقم پس عمر گفت:  ای صهیب گریه می کنی بر من و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمود:  که میت عذاب می شود به بعضی از گریه های خویشانش بر او؟ ابن عباس گوید:  پس چون عمر مرد،به عایشه گفتم آن حدیث را، پس عایشه گفت خدا رحم کند بر عمر به خدا که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نفرمود که خدا عذاب می کند

مرده را به گریه اهلش بر او، بلکه رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: که خدا عذاب کافر را زیاد می کند به گریه کردن اهل او بر اوگوید: و عایشه گفت قرآن برای شما کافیست « و لا تزروازرة وزر اخری » : بر ندارد بر دارنده گناه دیگری را.  گوید : و ابن عباس در این موقع گفت:  « و الله اضحک و ابکی » خداست که می خنداند و می گریاند.ابن ابی ملیکه گوید:  به خدا قسم که ابن عمر چیزی نگفت .

و از عمر:  نقل شده که او شنید از عایشه که برایش یادآور شدند که عبد الله ابن عمر می گفت:  مرده عذاب می شود به گریه زنده، پسعایشه گفت:  اما او دروغ نگفته و لیکن اشتباه کرده یا فراموش نموده، و جز این نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت بر زنیهودیه که مرده بود و خویشانش بر او گریه می کردند پس فرمودند:  ایشان گریه می کنند بر آن مرده و او در قبرش عذاب می شود .

و در لفظ مسلم است که: خدا رحمت کند ابو عبد الرحمن را چیزی شنیده ولی حفظ نکرده است.و در لفظ ابی عمر: ابو عبد الرحمن خیال کرد یا اشتباه کرده یا فراموش نموده.و از عروه از عبد الله بن عمر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: که مرده عذاب می شود به گریه کردن اهلش بر او پس این رابرای عایشه گفتند، او گفت: که مقصود ابن عمر این است: که پیامبر صلی الله علیه و آله بر قبر یهودی گذشت،پس فرمود: که صاحب اینقبر هر آینه عذاب می شود و اهلش بر او گریه می کنند ، سپس قرائت کرد : « و لا تزر وازره وزر اخری  »و از قاسم بن محمد گوید: وقتی که گفته ی عمر و پسرش به عایشه رسید گفت: به درستی که شما حدیث می کنید از غیر دروغگویان وغیر تکذیب شده گان و لیکن گوش اشتباه می کند.و شافعی در اختلاف حدیث گوید و آنچه عایشه روایت کرده از رسول خدا صلی الله علیه و آله شبیه تر است از اینکه از آن حضرتصلی الله علیه و آله محفوظ بوده باشد به دلالت کتاب پس از آن سنت.پس اگر گفته شود: دلالت کتاب کجاست ؟گفته شود : در قول خدای عز و جل:  « و لا تزر وازره وزر اخری » و اینکه گناه هیچکس را بر دیگری تحمیل نمی کنند.  « و ان لیسللانسان الا ما سعی  » و اینکه نیست بر انسانی مگر آنچه را که کوشش نماید . « فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذرهشرا یره » پس هر کس به اندازه ذره ای کار خیر کند آن را می بیند و کسی که به اندازه ذره ای کار بد انجام دهد آن را خواهد دید . وقول او : « لتجزی کل نفس بما تسعی » تا پاداش داده شودهر کسی که به آنچه می کوشد.و عمر: حفظ کرده از عایشه از ابن ابی ملیکه و حدیث او شبیه ترین دو حدیث است که محفوظ باشد، پس اگر حدیث بر غیرآن چیزی است که ابن ابی ملیکه روایت کرده از قول پیامبر که ایشان گریه می کنند بر آن و به درستی که او عذاب می شود در قبرش.پس آن واضح و نیاز به تفسیر ندارد برای آنکه او عذاب می شود به سبب کفرش، و اینها گریه می کنند و نمی دانند او در قبر چگونهاست. و اگر حدیث چنان است که ابن ابی ملیکه روایت کرده پس آن صحیح است برای آنکه بر کافر عذابی بلند است پس اگر کمتر از آنعذاب شود پس عذابش افزایش یابد در آنچه که مستوجب شده وآنچه که به کافر می رسد از عذاب کمتر ازبالاتر از او و آنچه که بر او ازعذاب زیاد می شود، پس به استحقاق اوست نه به گناه غیر او در گریستن بر او.پس اگر گفته شود: زیاد می شود او را عذابی به گریستن اهل او بر او، گفته می شود: زیاد می شود او را به آنچه که مستحق شده بهعملش و گریه ایشان هم سبب افزایش شود نه آنکه او را به گریه آنها عذاب کنند .

پس اگر گفته شود: دلالت سنت کجاست ؟گفته شود:  رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی فرمود:  این پسر تو است ؟ گفت : آری، فرمود:  بدان که او بر تو جنایت نکند و توهم بر او جنایتی نکنی، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:  مثل آن چه که خدا اعلام فرمود از اینکه جنایت هر کسی بر اوستچنانچه عمل او برای اوست نه برای غیرش و نه بر زبان دیگری.م- و تکذیب می کند خلیفه را گریستن او بر نعمان بن مقرن وقتی که خبر مرگش به او رسید، پس بیرون آمد و بر منبر رفت و این خبررا به مردم داد و دستش را بر سرش گذارده و می گریست . و تکذیب می کند او را توقف او بر قبر آقائی و بغل کردن او آن قبر را وگریستن او بر آن و چه اندازه و چه بسیار است برای او از مواردی نزد آنچه که یاد شد.و پیش از همه اینها گریه پیامبر بزرگوار و صحابه و تابعین است بر ایشان به نیکی کردن بر مرده گانشان،پس این رسول خدا صلی اللهعلیه و آله است که گریه می کند بر فرزند عزیزش، ابراهیم، و می فرماید: چشم اشگ می ریزد و دل می سوزد و نمی گوئیم مگر آنچهرا که پروردگارمان خشنود باشد« و إنّا بک یا ابراهیم لمحزونون» و ما به تو ای ابراهیم هر آینه غمگین و محزون هستیم.و این آن پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله است که بر فرزندش طاهر گریه می کند و می گوید: چشم می گرید و اشگ غالب وسرازیر می شود و دل محزون و غمگین می شود ولی ما خدای عز و جل را گناه نمی کنیم.و این همان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله است که وقتی جناب حمزه رضی الله عنه شهید شد و صفیه دختر عبد المطلب رضی اللهعنها آمد به سراغ او پس میان او و حمزه انصار مانع شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود او را واگذارید پس آمد و نشست کناربرادرش حمزه و شروع کرد به گریه کردن وهر وقت او می گریست رسول خدا صلی الله علیه و آله هم می گریست و هر گاه ناله و هقو هق می کرد پیامبر هم با او موافقت کرده و ناله می کرد، و فاطمه سلام الله علیها هم گریه می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله همبه گریه او می گریست و می فرمود هرگز من به مصیبتی مانند تو مبتلا نشده ام.و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از احد مراجعت کرد زنان انصار بر شهیدان خویش گریه می کردند پس این خبربه گوش پیامبرصلی الله علیه و آله رسید، پس فرمود:  لکن حمزه گریه کن ندارد، پس انصار به منازلشان رفته و به زنانشان گفتند:  هیچکس بر شهیدخود نگرید مگر آنکه اول برای حمزه بگرید: گوید: پس این تا امروز مرسوم و معمول شده که گریه بر مرده ای نمی کنند مگر آنکه اولبرای حمزه می گریند .و این آن پیامبر صلی الله علیه و آله است که خبر شهادت جعفر و زید بن حارثه و عبد الله بن رواحه( شهداء موته ) را می دهد در حالیکهچشمانش گریان است.و این همان پیامبر عزیز است که قبر مادرش ( آمنه ) را زیارت می کند و بر او می گرید و اطرافیان او می گریند.و این آن پیامبر صلی الله علیه و آله است که عثمان بن مظعون ( برادر رضائی خود را ) می بوسد در حالیکه او مرده وسیل اشگ برگونه مبارکش سرازیر است.و این آن پیامبر صلی الله علیه و آله است که گریه می کند بر پسر بعضی از دخترانش پس عبادة بن صامت می گوید:  این چیست ایرسول خدا ؟ می فرماید: این آن رحمت و عاطفه ائی است که خدا در بنی آدم قرار داده و جز این نیست که خدا بنده گان مهربان و با

عاطفه اش را ترحم می کند.و این صدیقه طاهره سلام الله علیها است که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه می کند و می گوید:  ای پدری که به پروردگارتنزدیک شدی، ای پدری که اجابت کردی دعوت پروردگارت را.ای پدری که به جبرئیل ما شکایت می کنیم فقدان تو را، ای پدری که جنت فردوس جایگاه تو است.و این آن بانو سلام الله علیها است که برکنار قبر پاک پدرش ایستاده و مشتی ازخاک قبرش را برداشته و بر چشم خود گذارده و گریه می کند و می سراید و می گوید :

ماذا علی من شم تربه احمد                                                ان لا یشم مدی الزمان غوالیا

صبت علیّ مصائب لو انها                                                صبت علی الایام صرن لیالیا

چیست بر کسی که تربت و خاک قبر پیامبر را بوئیده که در مدت عمرش عطری را نبوید؟ بر من مصیبت هائی ریخته شده که اگر آن بر روزها ریخته شده بود همه شام تار می شدند.و این ابوبکر بن ابی قحافه است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله گریه می کند و مرثیه و نوحه می خواند به قول خودش:

یا عین فابکی و لا تسامی                                                و حقا لبکاء علی السبد

ای دیده گریه کن و خسته نشو و شایسته است گریستن بر آقای انبیاء.

و این حسان بن ثابت است که بر پیامبر گریه می کند و می گوید:

ظلات بها ابکی الرسول فاسعدت                                     عیون و مثلاها من الجغن اسعد

همواره با آن دیده ام گریه می کنم بر رسول خدا پس کمک کند دیده هائی و مانند آن از مژگان ها کمک نماید.

و می گفت:

یبکون من تبکی السماوات یومه                                     و من قدبکته الارض فالناس اکمد

گریه می کنند برای کسی که آسمانها در روز او گریه کردند و کسی که زمین برای او گریست پس مردم غمگین ترند.

و می گفت:

یا عین جودی بدمع منک اسبال                                     و لا تملن من سحو اعوال

ای دیده اشگ بریز از خودت اشگ ریختنی و ملول نشو از اشک ریختن و شیون کردن.

و این اروی دختر عبد المطلب است که بر آن حضرت صلی الله علیه و آله می گرید و نوحه سرائی می کند برای او به قولش:

الا یا عین ویحک اسعد ینی                                          بدمعک ما بقیت وطا و عینی

آهای ای چشم و ای بر تو مرا یاری کن بأ شکت مادامی که من زنده باشم و اجابت کن مرا.

الا یا عین ویحک و استهلی                                         علی نور البلاد و اسعد ینی

آهای ای دیده اشک بریز بر روشنائی شهرها و کمک کن مرا.

و این عاتکه دختر عبد المطلب است که نوحه سرائی نموده برای او و می گوید:

عینیی جود اطوال الدهروا نهمرا                                    سکبا و سحا بدمع غیر تعذیر

چشمان من اشک بریزید درازی روزگار را و بسیار اشک بریزید بدون هیچ عذر و بهانه ای.

یا عین فاسحنفری بالدمع واحتفلی                                 حتی الممات بسجل غیر منذور

ای دیده گود شوی به اشک ریختن و اهتمام کن به آن تا مردنم به هم کاری کردن بدون توقفی.

یا عین فانهملی بالدمع و اجتهدی                                    للمصطفی دون خلق الله بالنور

ای دیده بسیار اشگ بریز و کوشش کن برای برگزیده بنورانیت از خلق خدا.

و این صفیه دختر عبد المطلب است که گریه می کند و بر آن حضرت نوحه می خواند و می گوید :

افاطم بکی و لا تسامی                                           بصحبک ما طلع الوکب

ای فاطمه گریه کن و خسته نشو به همدمت مادامی که ستاره طلوع می کند .

هو المر یبکی و حق البکا                                       هو الماجد السید الطیب

او مردی است که گریسته می شود و سزاوار گریه هم هست چون که او بزرگواری و آقائی پاک نژاد است.

و می گوید :

اعینی جودا بدمع سجم                                            یبادر غربا بما منهدم

ای دیده گان من بریزید اشگ روانی که مبادرت کند مجرای اشک را به مصیبتی که ویران کننده است.

اعینی: فاسحنفرا و اسکبا                                        بوجد و حزن شدید الالم

ای دیده گان من پس گود شوید و اشگ بریزید به شور و غصه سخت دردناکی.

و این هند دختر حارث بن عبد المطلب است که بر آن حضرت گریه نموده و نوحه سرائی کرده و می گوید :

یا عین جودی بدمع منک و ابتدری                             کما تنزل ماء الغیث فاشعبا

ای دیده اشکی جاری ساز از خود و مبادرت کن چنانچه آب باران فرو آید و جاری شود.

و این هند دختر اثاثه است که نوحه می سراید و می گوید :

الا یا عین: بکی لا تملی                                         فقد بکر النعی بمن هویت

آهای ای دیده گریه کن و خسته نشو که ناگهان خبر مرگ آوردند برای من به کسی که دلباخته اویم.

و این عاتکه دختر زید است که برای او مرثیه خوانده و می گوید :

و امست مراکبه او حشت                                        و قد کان یرکبها زینها

و شام کرد مرکب های او که وحشی شده بودند و حال آنکه سوار می شد برای آنکه زینت آنها بود.

و امست تبکی علی سید                                          تردد عبرتها عینها

و شام نمود در حالی که گریه می کرد بر آقائی و اشکش از چشمش روان بود.

و این ام ایمن است که نوحه سرائی می کند بر آن حضرت و می گوید :

عین جودیفان بذلک للد                                        مع شفاء فاکثری من بکاء

ای دیده اشگ بریز که به این اشک ریختن شفاء است پس بسیار گریه کن.

بدموع غزیره منک حتی                                      یقضی الله فیک خیر القضاء

به اشک فراوانی از تو تا آن که خدا حکم کند درباره تو بهترین حکم را.

م- و این عمه جابر بن عبد الله است که روز احد آمد و بر برادرش عبد الله بن عمر گریه می کرد. جابر گوید:  پس من شروع کردم به

گریه کردن و مردم مرا منع می کردند و رسول خدا منعم نمی کرد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود او را بگریانید یا نگریانید

پس به خدا قسم که فرشتگان همواره او را با بال خود سایبانی کردند تا آنکه او را دفن نمودید.

( استیعاب در ترجمه عبد الله ج 1 ص 368)

این سنت پیامبر بزرگوار است که میان صحابه معمول بوده و پیروی می شد هم عارضه می کند حدیث خلیفه را “: ان المیت یعذب ببکاءالحی ریال که میت به گریه زنده عذاب می شود، پس قول مخصوص او و پسر او عبد الله است و حق شایسته تر است که پیروی شود.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 225)

متن عربی

51- اجتهاد الخلیفة فی البکاء علی المیت

عن ابن عبّاس قال: لمّا ماتت زینب «3» بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «ألحقوها بسلفنا الخیّر عثمان بن مظعون». فبکت النساء، فجعل عمر یضربهنّ بسوطه فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یده و قال: «مهلًا یا عمر دعهنّ یبکین، و إیّاکنّ و نعیق الشیطان». إلی أن قال: و قعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علی شفیر القبر

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 225

و فاطمة إلی جنبه تبکی فجعل النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم یمسح عین فاطمة بثوبه رحمة لها «1».

مسند أحمد (1/237، 335)، مستدرک الحاکم (3/190) و صحّحه و قال الذهبی فی تلخیص المستدرک: سنده صالح، مسند أبی داود الطیالسی (ص 351)، الاستیعاب فی ترجمة عثمان بن مظعون (2/482)، مجمع الزوائد (3/17).

و أخرج البیهقی فی السنن الکبری (4/70) عن ابن عبّاس قال: بکت النساء علی رقیّة- بنت رسول اللَّه- فجعل عمر رضی الله عنه ینهاهنّ، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «مه یا عمر». قال: ثمّ قال: «إیّاکنّ و نعیق الشیطان فإنّه مهما یکن من العین و القلب فمن الرحمة، و ما یکون من اللسان و الید فمن الشیطان». قال: و جعلت فاطمة تبکی علی شفیر قبر رقیّة فجعل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یمسح الدموع علی وجهها بالید. أو قال: بالثوب

. و أخرج النسائی «2» و ابن ماجة «3» عن أبی هریرة أنّه قال: مات میت فی آل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فاجتمع النساء یبکین علیه فقام عمر ینهاهنّ و یطردهنّ، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «دعهنّ یا عمر فإنّ العین دامعة، و القلب مصاب، و العهد قریب»»

.

قال الأمینی: لا أدری ما الذی حدا عمر إلی التسرّع إلی ضرب تلکم النسوة الباکیات و صاحب الشریعة ینظر إلیهنّ من کثب، و لو کان بکاؤهن محظوراً کان هو الأولی بالمنع و الردّ، و من أین علم الحظر فی بکائهنّ و رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یخالفه؟ و هلّا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 226

راجعه فی أمرهنّ لمّا همّ بهنّ تأدّباً، و ما هذه الفظاظة الدافعة له إلی ما فعل؟ و کیف مدّ یده الی تلکم النسوة حتی أخذ بها النبیّ الأعظم و دافع عنهنّ؟ و المجتمِعات هناک بطبع الحال حامة رسول اللَّه و ذوات رحمه و نسوته، غیر أنّی لا أعلم أنّ الصدّیقة فاطمة التی کانت من الباکیات فی ذلک الیوم هل کانت بین تلکم النسوة المضروبات أو لا؟ و علی أیّ فقد جلست إلی أبیها و هی باکیة.

و کانت للخلیفة فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بمرأی منه و مشهد مواقف لدة هذه لم یصب فیها قطّ، و منها ما حدّث به سلمة بن الأزرق أنّه کان جالساً عند ابن عمر بالسوق فمرّ بجنازة یُبکی علیها. قال: فعاب ذلک ابن عمر و انتهرهنّ، قال: فقال سلمة: لا تقل ذلک یا أبا عبد الرحمن فأشهد علی أبی هریرة سمعته یقول: مُرّ علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بجنازة و أنا معه و معه عمر بن الخطّاب رضی الله عنه و نساء یبکین علیها فزبرهنّ عمر و انتهرهنّ،

فقال له النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «دعهنّ یا عمر فإنّ العین دامعة، و النفس مصابة، و العهد حدیث».

قالوا: أنت سمعته یقول هذا؟ قال: نعم، قال ابن عمر: فاللَّه و رسوله أعلم. مرّتین «1».

و أخرج الحاکم «2» بإسنادٍ صحّحه، و أقرّه الذهبی، عن أبی هریرة قال: خرج النبی صلی الله علیه و آله و سلم علی جنازة و معه عمر بن الخطّاب فسمع نساء یبکین فزبرهنّ عمر، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «یا عمر دعهنّ فإنّ العین دامعة، و النفس مصابة، و العهد قریب».

و عن أبی هریرة: أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم کان فی جنازة فرأی عمر امرأةً فصاح بها، فقال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «دعها یا عمر، فإنّ العین دامعة، و النفس مصابة، و العهد قریب» «3».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 227

و عن عمرو بن الأزرق قال: توفّی بعض کنائن مروان، فشهدها الناس و شهدها أبو هریرة و معها نساء یبکین، فأمرهنّ مروان بالسکوت، فقال أبو هریرة: دعهنّ فإنّه مرّ علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم جنازة معها بواکٍ فنهرهنّ عمر رحمه الله، فقال له رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «دعهنّ فإنّ النفس مصابة، و العین دامعة، و العهد حدیث». مسند أحمد «1» (2/333).

 

و قال أبو هریرة: أبصر عمر امرأةً تبکی علی قبر فزبرها، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «دعها یا أبا حفص فإنّ العین باکیة، و النفس مصابة، و العهد قریب» «2».

و ینبئنا التاریخ عن أنّ الخلیفة لم تُجدِه تلکم النصوص و بقی علی اجتهاده و السوط بیده یردع به و یزجر مستنداً إلی ما اختلقته ید الإفک علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ممّا یخالف العقل و العدل و الطبیعة من أنّه قال: «إنّ المیّت یعذّب ببکاء الحیّ».

قال سعید بن المسیّب: لمّا مات أبو بکر بُکی علیه، فقال عمر: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: «إنّ المیّت یعذّب ببکاء الحیّ». فأبوا إلّا أن یبکوا، فقال عمر لهشام بن الولید: قم فأخرج النساء. فقالت عائشة: أُخرجک. فقال عمر: أدخل، فقد أذنت لک. فدخل فقالت عائشة: أمخرجی أنت یا بنیّ؟ فقال: أمّا لک فقد أذنت لک. فجعل یخرجهنّ امرأة امرأة، و هو یضربهنّ بالدرّة حتی خرجت أُمّ فروة و فرّق بینهنّ «3».

و قال ابن أبی الحدید فی شرح النهج «4» (1/60): إنّ أوّل من ضرب عمر

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 228

بالدرّة «1» أُمّ فروة بنت أبی قحافة- حین مات أبو بکر.

کیف صفحت عائشة عن قول النبیّ- إن صحّ به النبأ- و لم تقبله من الخلیفة؟ و لما ذا سمح الخلیفة لعائشة بإذن البکاء علی أبیها دون غیرها و رفع الید عن تعمیم ذلک الحکم الباتّ؟ و لما ذا أبت الصحابة إلّا أن یبکوا علی أبی بکر بعد نهی الخلیفة؟ و لما ذا رضوا بأن یعذّب فقیدهم ببکائهم؟ و لما ذا حکمت الدرّة فی النساء امرأة امرأة بالضرب و عفت عن الرجال؟ إن هی إلّا مشکلات غیر أنّها لا تخفی علی الباحث النابه.

و من مواقف تلک الدرّة القاضیة علی الباکیات ما أخرجه الحافظ عبد الرزّاق «2») عن عمرو بن دینار قال: لمّا مات خالد بن الولید اجتمع فی بیت میمونة نساء یبکین فجاء عمر… فکان یضربهنّ بالدرّة فسقط خمار امرأة منهنّ فقالوا: یا أمیر المؤمنین خمارها. فقال: دعوها فلا حرمة لها. و کان یعجب من قوله: لا حرمة لها «3».

و نحن أیضاً نتعجّب من قوله: لا حرمة لها. و سیرة الخلیفة حقّا جلّها معجبات قولًا و فعلًا لو لم یکن کلّها.

و أما حدیث عمر: إنّ المیّت یعذّب ببکاء الحیّ؛ فقد کذّبته عائشة فیما

أخرجه الحاکم فی المستدرک «4» (1/381) و قال: اتّفق الشیخان علی إخراج حدیث أیّوب السختیانی عن عبد اللَّه بن أبی ملیکة مناظرة عبد اللَّه بن عمر و عبد اللَّه بن العبّاس فی البکاء علی المیّت و رجوعهما فیه إلی أُمّ المؤمنین عائشة و قولها: و اللَّه ما قال

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 229

رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ المیّت یعذّب ببکاء أحد، و لکنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: إنّ الکافر یزیده عند اللَّه بکاء أهله عذاباً شدیداً، و إنّ اللَّه هو أضحک و أبکی، و لا تزر وازرة وزر أُخری.

صورة مفصّلة:

قال عبد اللَّه بن أبی ملیکة: توفّیت ابنة- هی أُمّ أبان- لعثمان رضی الله عنه بمکّة و جئنا لنشهدها، قال: و حضرها ابن عمر و ابن عبّاس و إنّی لجالس بینهما، فقال عبد اللَّه بن عمر لعمرو بن عثمان: ألا تنهی النساء عن البکاء «1»؟ فإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: إنّ المیّت لیعذّب ببکاء أهله علیه. فقال ابن عباس: قد کان عمر رضی الله عنه یقول بعض ذلک، ثمّ حدّث قال: صدرت مع عمر من مکة حتی کنّا بالبیداء إذا هو برکب تحت ظلّ سمرة، فقال: اذهب و انظر إلی هؤلاء الرکب، قال: فنظرت فإذا هو صهیب فأخبرته قال: ادعه لی. فرجعت إلی صهیب فقلت: ارتحل فالحق أمیر المؤمنین، فلمّا أُصیب عمر دخل صهیب یبکی، یقول: وا أخاه! وا صاحباه! فقال عمر رضی الله عنه: یا صهیب تبکی عَلیّ و قد قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ المیّت لیعذّب ببعض بکاء أهله علیه؟ قال ابن عباس: فلمّا مات عمر رضی الله عنه ذکرت ذلک لعائشة، فقالت: رحم اللَّه عمر، و اللَّه ما حدّث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إنّ اللَّه یعذّب المؤمن ببکاء أهله علیه، و لکن قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ اللَّه یزید الکافر عذاباً ببکاء أهله علیه. قال: و قالت عائشة: حسبکم القرآن (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری

) «2». قال: و قال ابن عبّاس عند ذلک:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 230

و اللَّه أضحک و أبکی. قال ابن أبی ملیکة: فو اللَّه ما قال ابن عمر شیئاً «1».

و عن عمرة: أنَّها سمعت عائشة، و ذکر لها أنّ عبد اللَّه بن عمر یقول: إنّ المیّت لیعذّب ببکاء الحیّ. فقالت عائشة: أما إنّه لم یکذب و لکنّه أخطأ أو نسی، إنّما مرّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علی یهودیّة و هی یبکی علیها أهلها فقال: «إنّهم لیبکون علیها و إنّها لتعذّب فی قبرها».

و فی لفظ مسلم: رحم اللَّه أبا عبد الرحمن سمع شیئاً فلم یحفظه.

و فی لفظ أبی عمر: و هم أبو عبد الرحمن أو أخطأ أو نسی «2».

و عن عروة، عن عبد اللَّه بن عمر، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ المیّت لیعذّب ببکاء أهله علیه، فذکر ذلک لعائشة، فقالت و هی تعنی ابن عمر: إنّما مرّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علی قبر یهودیّ فقال: «إنّ صاحب هذا لیعذّب و أهله یبکون علیه» ثمّ قرأت: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری

) «3».

و عن القاسم بن محمد قال: لمّا بلغ عائشة قول عمر و ابن عمر قالت: إنّکم لتحدّثون عن غیر کاذبین و لا مکذوبین و لکنّ السمع یخطئ «4».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 231

و قال الشافعی فی اختلاف الحدیث «1»: و ما روت عائشة عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أشبه أن یکون محفوظاً عنه صلی الله علیه و آله و سلم بدلالة الکتاب ثمّ السنّة. فإن قیل: فأین دلالة الکتاب؟ قیل: فی قوله عزّ و جلّ: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری

). (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی

) «2». و قوله: (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ

) «3». و قوله: (لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی

) «4».

و عمرة أحفظ عن عائشة من ابن أبی ملیکة، و حدیثها أشبه الحدیثین أن یکون محفوظاً، فإن کان الحدیث علی غیر ما

روی ابن أبی ملیکة من قول النبی: «إنّهم لیبکون علیها و إنّها لتعذّب فی قبرها».

فهو واضح لا یحتاج إلی تفسیر لأنّها تعذّب بالکفر و هؤلاء یبکون و لا یدرون ما هی فیه، و إن کان الحدیث کما رواه ابن أبی ملیکة فهو صحیح لأنّ علی الکافر عذاباً أعلی، فإن عذّب بدونه فزید فی عذابه فبما استوجب، و ما ینل من کافر من عذابٍ أدنی من أعلی منه و ما زید علیه من العذاب فباستیجابه لا بذنب غیره فی بکائه علیه.

فإن قیل: یزیده عذاباً ببکاء أهله علیه. قیل: یزیده بما استوجب بعمله و یکون بکاؤهم سبباً لا أنّه یعذّب ببکائهم.

فإن قیل: أین دلالة السنّة؟ قیل:

قال رسول اللَّه لرجل: «ابنک هذا؟» قال: نعم. قال: «أما إنّه لا یجنی علیک و لا تجنی علیه».

فأعلم رسول اللَّه مثل ما أعلم اللَّه من أنّ جنایة کلّ امرئ علیه کما عمله له لا لغیره و لا علیه.

و یکذّب الخلیفة بکاؤه علی النعمان بن مقرن لمّا جاءه نعیه، فخرج و نعاه إلی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 232

الناس علی المنبر و وضع یده علی رأسه یبکی «1». و یکذّبه وقوفه علی قبر شیخ و اعتناقه إیّاه و بکائه علیه «2». و کم و کم له من مواقف لدة ما ذُکر.

و قبل هذه کلّها بکاء النبیّ الأقدس و الصحابة و التابعین لهم بإحسان علی موتاهم؛ فهذا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یبکی علی ولده العزیز- إبراهیم- و

یقول: «العین تدمع، و القلب یحزن، و لا نقول إلّا ما یُرضی ربّنا، و إنّا بک یا إبراهیم لمحزونون» «3».

و هذا هو صلی الله علیه و آله و سلم یبکی علی ابنه طاهر و

یقول: «إنّ العین تذرف، و إنّ الدمع یغلب، و إنّ القلب یحزن، و لا نعصی اللَّه عزّ و جلّ» «4».

و هذا هو صلی الله علیه و آله و سلم لمّا أُصیب حمزة رضی الله عنه و جاءت صفیّة بنت عبد المطّلب رضی الله عنه تطلبه فحالت بینها و بینه الانصار،

فقال صلی الله علیه و آله و سلم: «دعوها»

، فجلست عنده فجعلت إذا بکت بکی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و إذا نشجتْ نشج،

و کانت فاطمة علیها السلام تبکی و رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کلّما بکت یبکی و قال: «لن أصاب بمثلک أبداً» «5».

و لمّا رجع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم من أحد بکت نساء الأنصار علی شهدائهم، فبلغ ذلک النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فقال: «لکن حمزة لا بواکی له»، فرجعت الأنصار فقلن لنسائهم: لا تبکین أحداً حتی تبدأن بحمزة. قال: فذاک فیهم إلی الیوم لا یبکین میّتاً إلّا بدأن بحمزة «6».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 233

و هذا هو صلی الله علیه و آله و سلم ینعی جعفراً و زید بن حارثة و عبد اللَّه بن رواحة و عیناه تذرفان «1».

و هذا هو صلی الله علیه و آله و سلم زار قبر أُمّه و بکی علیها و أبکی من حوله «2».

و هذا هو صلی الله علیه و آله و سلم یقبّل عثمان بن مظعون و هو میّت و دموعه تسیل علی خدّه «3».

و هذا هو صلی الله علیه و آله و سلم یبکی علی ابن لبعض بناته،

فقال له عبادة بن الصامت: ما هذا یا رسول اللَّه؟ قال: «الرحمة التی جعلها اللَّه فی بنی آدم و إنّما یرحم اللَّه من عباده الرحماء» «4».

و هذه الصدّیقة الطاهرة تبکی علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و تقول: «یا أبتاه من ربّه ما أدناه، یا أبتاه أجاب ربّا دعاه، یا أبتاه إلی جبریل ننعاه، یا أبتاه جنّة الفردوس مأواه»»

.

و هذه

هی سلام اللَّه علیها وقفت علی قبر أبیها الطاهر و أخذت قبضة من تراب القبر فوضعتها علی عینها و بکت و أنشأت تقول:

          ما ذا علی من شمّ تربةَ أحمدٍ             أن لا یشمّ مدی الزمانِ غوالیا

 

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 234

         صُبّت علیّ مصائبٌ لو أنّها             صُبّت علی الأیّامِ صرنَ لیالیا «1»

 

 

و هذا أبو بکر بن أبی قحافة یبکی علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و یرثیه بقوله:

          یا عینُ فابکی و لا تسأمی             و حقَّ البکاءُ علی السیّدِ

 

و هذا حسّان بن ثابت یبکیه صلی الله علیه و آله و سلم و یقول:

          ظللت بها أبکی الرسول فأسعدت             عیون و مثلاها من الجفن أسعدُ

 

و یقول:

          یبکّون من تبکی السمواتُ یومَه             و من قد بکتهُ الأرضُ فالناسُ أکمدُ

 

و یقول:

          یا عینُ جودی بدمعٍ منک إسبالِ             و لا تملِّنّ من سحٍّ و إعوالِ

 

و هذه أروی بنت عبد المطّلب تبکی علیه صلی الله علیه و آله و سلم و ترثیه بقولها:

          ألا یا عینُ ویحک أسعدینی             بدمعِکِ ما بقیتِ و طاوعینی

             ألا یا عینُ ویحک و استهلّی             علی نورِ البلادِ و أسعدینی

 

و هذه عاتکة بنت عبد المطّلب ترثیه و تقول:

          عینیّ جودا طوالَ الدهرِ و انهمرا             سکباً و سحّا بدمعٍ غیر تعذیر

             یا عینُ فاسحنفری بالدمع و احتفلی             حتی الممات بسجلٍ غیر منزور

             یا عینُ فانهملی بالدمعِ و اجتهدی             للمصطفی دون خلقِ اللَّهِ بالنور

 

و هذه صفیّة بنت عبد المطّلب تبکی علیه و ترثیه صلی الله علیه و آله و سلم و تقول:

          أ فاطمُ بَکّی و لا تسأمی             بصُبحِک ما طلعَ الکوکبُ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 235

         هو المرء یُبکی و حقَّ البکاءُ             هو الماجدُ السیّدُ الطیّبُ

 

و تقول:

          أ عینیّ جودا بدمعٍ سجم             یبادر غرباً بما منهدم

             أ عینیّ فاسحنفرا و اسکبا             بوجدٍ و حزنٍ شدیدِ الألم

 

و هذه هند بنت الحارث بن عبد المطّلب تبکی علیه و ترثیه و تقول:

          یا عینُ جودی بدمعٍ منک و ابتدری             کما تنزّل ماءُ الغیثِ فانثعبا

 

و هذه هند بنت أثاثة ترثیه و تقول:

          ألا یا عین بکّی لا تملّی             فقد بکر النعیُّ بمن هویتِ

 

و هذه عاتکة بنت زید ترثیه و تقول:

          و أمست مراکبه أوحشت             و قد کان یرکبها زینها

             و أمست تُبکّی علی سیّدٍ             تردّد عبرتها عینها

 

و هذه أُمّ أیمن ترثیه صلی الله علیه و آله و سلم و تقول:

          عینُ جودی فإنّ بذلک للدم             عِ شفاءً فأکثری من بکاء

             بدموعٍ غزیرةٍ منک حتی             یقضیَ اللَّهُ فیک خیرَ القضاء «1»

و هذه عمّة جابر بن عبد اللَّه جاءت یوم أُحد تبکی علی أخیها عبد اللَّه بن عمرو، قال جابر: فجعلت أبکی و جعل القوم ینهوننی و رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لا ینهانی،

فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «إبکوه أو لا تبکوه فو اللَّه ما زالت الملائکة تظلّله بأجنحتها

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 236

حتی دفنتموه». الاستیعاب فی ترجمة عبد اللَّه «2» (1/368).

هذه سنّة النبیّ الأعظم المتّبعة بین الصحابة یعارضها حدیث الخلیفة: إنّ المیّت یعذّب ببکاء الحیّ. فالقول به یخصّ به و بابنه عبد اللَّه، فالحقّ أحقّ أن یُتّبع.