معاویه در دوره تصدی خلافت به عنوان حج بیت الله در مسافرت خود به حجاز، بعد از وفات امام سبط، حسن بن علی علیهما السلام به مدینه آمد، اهل مدینه او را استقبال نمودند، در این موقع بین معاویه و قیس بن سعدبن عباده انصاری خزرجی، صحابی بزرگوار، داستانی رخداد که شرح و تفصیل آن در شرح احوال قیس ضمن شعراء قرن اول خواهد آمد، و در داستان مزبور است.
قیس گفت: و به جان خودم، با وجود علی علیه السلام و فرزندان او بعد از آن جناب، برای احدی نه از انصار و نه از قریش و نه برای کسی از عرب و عجم در خلافت حقی نیست، چنین مذکور است: پس معاویه در خشم شد و گفت: ای پسر سعد این مطلب را از که گرفتی؟ و از که روایت نمودی؟ و از که شنیدی؟ آیا پدرت تو را از آن آگاه ساخته و از او گرفته ای؟ قیس گفت: آن را از کسی شنیدم و اخذ نمودم که از پدرم بزرگتر و حق او بیشتر و بالاتر است، معاویه گفت: او کیست؟ قیس گفت او علی بن ابی طالب علیه السلام است، عالم و صدیق این امت، آن کسی که خداوند درباره او نازل فرموده: «قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»
در این موقع (قیس) فروگذار نکرد هر آیه در شان علی علیه السلام نازل شده بود همه را ذکر نمود و بیان داشت، معاویه گفت: صدیق این امت ابوبکر است و فاروق این امت عمر است و آنکه در نزد او علمی از کتاب است، عبد الله بن سلام است،
قیس گفت: سزاوارترین افراد به این نامها آن کسی است که خداوند درباره او نازل فرموده: «افمن کان علی بینه من ربه ویتلوه شاهد منه»،
و آن کسی که: رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در غدیر خم نصب فرمود و گفت: « من کنت مولاه- اولی به من نفسه- فعلی اولی به من نفسه»،
و در غزوه تبوک به او فرمود: « تو از من به منزله هارون هستی از موسی جز آنکه پیغمبری پس ازمن نخواهد بود» کتاب سلیم بن قیس هلالی
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 414