اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مهر ۱۴۰۲

اسلام آوردن عمرو بن عاص

متن فارسی

ما، بعد از اینکه از تاریخ تمام خصوصیات زندگى عمرو را دریابیم یقین می‌کنیم که اصلا متدین بدین اسلام نشده و تنها امریکه باعث شده که او تظاهر به اسلام کند، جریانى است که در حبشه پیش آمد. او به همراهى عمارة بن ولید براى دستگیرى جعفر بن ابیطالب و یاران او که فرستادگان پیامبر بودند به حبشه رفت در آنجا اخبارى به او رسید که مبین پیشروى اسلام و گرویدن مردم به حضرت رسول (ص) بود و از طرفى برخوردى که با نجاشى (پادشاه حبشه) داشت، طورى شد که افکار او را دگرگون ساخت!
نجاشى به او گفت: آیا مقصود تو این است که من فرستاده مردى را که چون موسى است و ناموس اکبر (جبرئیل) بر او نازل می‌شود، به تو تسلیم نمایم تا او را به قتل برسانى؟!
عمرو از روى اعجاب گفت: اى پادشاه! آیا او چنین است؟ نجاشى گفت:
واى بر تو اى عمرو؛ از من بپذیر و از آن پیامبر پیروى نما؛ زیرا به خدا قسم او بر حق است و بطور حتم بر مخالفین خود غلبه خواهد نمود چنانکه موسى بر فرعونیان و سپاهیان او غلبه کرد. «1»

این جریان عمرو را واداشت که به صاحب رسالت نزدیک شود و در برابر او تسلیم گردد و از حبشه به حجاز باز نگشت مگر به طمع اینکه به مقامى برسد یا از منافع اسلام بهره‌مند گردد و یا می‌ترسید که از غلبه مسلمین به او گزندى برسد.
حاصل آنکه در خلال مدت و زمانی که این شخص با مسلمین بود و تظاهر به اسلام می‌کرد و بخاطر حفظ خود و گذران امر زندگیش با آنها سازش می‌نمود. ما او را بر همان روحیه و عقیده روزگارى می‌شناسیم که رسول خدا را در ضمن هفتاد شعر هجو و نکوهش نمود و رسولخدا هم به تعداد اشعار همان قصیده او را لعن فرمود و او کسى است که أمیر مؤمنان درباره‌اش فرموده:
در چه زمانى عمرو دستیار فاسقین و دشمن مسلمین نبوده است آیا ممکن است که مانند مادرش نباشد؟! «1»

آرى. این شخص مصداق کلام مولا است. حضرت میفرماید:
به آن پروردگارى که دانه را در زیر خاک می‌شکافد و می‌رویاند و خلائق را آفریده؛ اینان اسلام نیاورده‌اند بلکه تظاهر به اسلام نموده‌اند و کفرشان را پنهان داشتند تا آنگاه که به یاران خود پیوستند و به همان اصل کفر و کینه توزى اولى که با ما داشتند بازگشت نمودند!!

ابن ابى الحدید در ج 1 ص 137 «شرح نهج البلاغه» اش گوید:
استاد ما، ابو القاسم بلخى -خدایش بیامرزد- گفت و شنود بین معاویه و عمرو بن عاص را بدین شرح نقل نموده:
معاویه به عمرو گفت: اى ابا عبد اللّه! من اکراه دارم که مردم درباره تو و اسلام آوردنت می‌گویند که براى اغراض دنیوى بوده است.
عمرو گفت: ما را واگذار!
استاد گوید: این جمله کنایه و بلکه تصریح به الحاد و کفر عمرو است و معنى آن این است که: این سخنها را واگذار که اصل و اساسى ندارد و اعتقاد به آخرت و اینکه نباید با غرض دنیوى معاوضه شود از خرافات است.
عمرو بن عاص از ابتداء ملحد بود و هیچگاه از الحاد و زندقه‌اش منصرف نشد و معاویه نیز مانند او است.

و در ج 2 ص 113 گوید: من از کتب متفرقه، سخنان حکیمانه‌اى نقل نموده‌ام که نسبت به عمرو بن عاص داده شده و من آنها را پسندیده و نیکو یافتم و نقل نمودم چه، من فضیلت هیچکس را انکار نمی‌کنم هر چند که از لحاظ دینى پسندیده نباشد!.

و در ص 114 از استاد خود ابو عبد اللّه نقل کرده که:
اولین کسى که قائل به إرجاء محض شد معاویه و عمرو بن عاص است، این دو چنین پنداشتند که با وجود ایمان هیچ گناهى زیان نمی‌رساند، و بر این اساس هنگامیکه به او گفته شد: خودت می‌دانى با چه کسى محاربه نمودى و آگاهى چه گناهى مرتکب می‌شوى، در جواب گفت: اطمینان و وثوق به قول: خداى تعالى یافتم که می‌فرماید. «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً / خداوند همه گناهان را می‌بخشاید.»

و در ج 2 ص 179 گوید: امّا معاویه فاسقى بود مشهور به قلّت دین و انحراف از اسلام و همچنین کسانیکه او را پشتیبانى کردند از جمله عمرو بن عاص و ستمکاران اهل شام، و افراد بى بند و بار و نادان صحرا نشین و وحشى که امر آنان بر هیچ کسى پوشیده نیست و اشخاصى بوده‌اند در خور محاربه و جنگ و ستیز با آنها.

  الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 189

متن عربی

إسلامه:

إنَّ الذی حدانا إلیه یقین لا یخالجه شکٌّ، بعد الأخذ بمجامع ما یُؤثر عن الرجل

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 189

فی شئونه و أطواره، أنَّه لم یعتنق الدین اعتناقاً، و إنّما انتحله انتحالًا و هو فی الحبشة، نزل بها مع عمارة بن الولید لاغتیال جعفر و أصحابه رُسل النبیِّ الأعظم، تنتهی إلیه الأنباء عن أمر الرسالة، و یبلغه التقدّم و النشور له، و سمع من النجاشی قوله: أ تسألنی أن أعطیک رسول رجل یأتیه الناموس الأکبر الذی کان یأتی موسى لتقتله؟ فقال: أیّها الملک أ کذلک هو؟ فقال: ویحک یا عمرو أطعنی و اتّبعه، فإنّه و اللَّه لعلى الحقِّ، و لیظهرنَّ على من خالفه، کما ظهر موسى على فرعون و جنوده «1».

فَرَاقَهُ التزلّفُ إلى صاحب الرسالة بالتسلیم له، فلم ینکفئ إلى الحجاز إلّا طمعاً فی رتبة، أو وقوفاً على لُماظة من العیش، أو فرَقاً من البطش الإلهی بالسلطة النبویّة. فنحن لا نعرفه فی غضون هاتیک المُدَد التی کان یداهِن فیها المسلمین و یصانعهم إبقاءً لحیاته، و استدراراً لمعاشه، إلّا کما نعرفه یوم کان یهجو رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم بقصیدة ذات سبعین بیتاً، فلعنه صلى الله علیه و آله و سلم عدد أبیاته.

و هو کما

قال أمیر المؤمنین: «متى ما کان للفاسقین ولیّا، و للمسلمین عدوّا؟! و هل یشبه إلّا أمّه التی دفعت به» «2»

 

و کان کما یأتی عن أمیر المؤمنین، من قوله: «و الذی فلق الحبّة و برأ النسمة، ما أسلموا و لکن استسلموا، و أسرّوا الکفر، فلمّا وجدوا أعواناً، رجعوا إلى عداوتهم منّا».

قال ابن أبی الحدید فی الشرح «3» (1/137): قال شیخنا أبو القاسم البلخی رحمه الله: قول عمرو بن العاص لمعاویة- لمّا قال له معاویة: یا أبا عبد اللَّه إنّی لأکره لک أن تتحدّث العرب عنک إنّک إنّما دخلت فی هذا الأمر لغرض الدنیا-: دعنا عنک. کنایةٌ عن الإلحاد بل تصریحٌ به، أی: دع هذا الکلام لا أصل له، فإنَّ اعتقاد الآخرة و إنّها لا تُباع بعرض الدنیا من الخرافات، و ما زال عمرو بن العاص ملحداً ما تردّد قطُّ فی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 190

الإلحاد و الزندقة، و کان معاویة مثله.

و قال فی (2/113): و نقلت أنا من کتب متفرِّقة، کلمات حکمیّة، تُنسب إلى عمرو بن العاص، استحسنتها و أوردتها لأنّی لا أجحد لفاضل فضله، و إن کان دینه عندی غیر مرضیٍّ.

و قال فی (ص 114): قال شیخنا أبو عبد اللَّه: أوّل من قال بالإرجاء المحض معاویة و عمرو بن العاص، کانا یزعمان أنَّه لا یضرّ مع الإیمان معصیة، و لذلک قال معاویة لمن قال: حاربت من تعلم. و ارتکبت ما تعلم، فقال: وثقت بقوله تعالى: (إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً) «1».

و قال فی (2/179): و أمّا معاویة: فکان فاسقاً مشهوراً بقلّة الدین، و الانحراف عن الإسلام، و کذلک ناصره و مظاهره على أمره عمرو بن العاص، و من تبعهما من طغام أهل الشام و أجلافهم و جهّال الأعراب، فلم یکن أمرهم خافیاً فی جواز محاربتهم و استحلال قتالهم.