سید اسمعیل حمیری است که در سال 179 وفات یافته، در این باره اشعار بسیاری سروده که خواهد آمد، و از جمله آنها است:
براى اینست که پروردگار او( على علیه السّلام) را بسمت وصایت و پشتى بانى بهترین خلق برگزید، پس بپا خاست( پیغمبر صلى اللّه علیه و آله) در غدیر خم و بارهاى سفر را فرو نهاد و از راه رفتن دست کشید درختان براى او روفته و برطرف شد سپس بر منبرى که از جهاز شتران بود برآمد و در هنگام نیمروز زایران خانه خدا را ندا فرمود و کوچک و بزرگ نزد او آمدند پس فرمود در حالیکه حیدر( على علیه السلام) در دست او( رسول صلى اللّه علیه و آله) بود و اشاره میفرمود( رسول صلى اللّه علیه و آله) بسوى او( على علیه السّلام) آگاه باشید هر که، من مولاى اویم، این مولاى او است، این حکمى است که هرگز در خور انحراف نیست، پس آیا من( امر خدا را) ابلاغ کردم؟ گفتند: بلى، فرمود پس گواه باشید حاضران و غائبان و آنها که حاضرند بغایبین ابلاغ نمایند و خداوند شنوا و بینا را گواه میگیرم پس برخیزید بامر خداوند آسمان و همگان او را بر خود امیر دانند و با او بیعت نمایند، پس برخاستند و کف بر کف او زدند و بیعت کردند، و آنجناب( پیغمبر صلى اللّه علیه و آله) از آنان احساس نارضایتى فرمود، سپس گفت: خداى من، دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او و نا سپاسى کننده او را و خوار گردان خوار کننده او را و نسبت بیاران او یار باش، پس چگونه مىبینى دعوت پیغمبر برگزیده را؟ آیا اجابت شد و یا امر او بهدر رفت؟! اى ثانى پیغمبر برگزیده، و آنکه پیغمبر مردم را در غدیر درباره او حاضر ساخت من تو را دوست میدارم
(الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج1، ص: 610)