حافظ برسی سرودههای پاکیزهای دارد که بیشتر -و شاید همه آنها- در ستایش پاکترین پیامبران است و دودمان پاکیزه او- درودهای خدا بر ایشان- واژه حافظ را نام شعری خود گردانیده و از میان سرودههایش که بزرگترین پیامبران- درود و آفرین خدا بر او و خاندانش- را میستاید جائی است که گوید:
(2) «چشمانداز خاوران را تو فروغ بخشیدی
و دانش منطق (یا خود سخن) در گرو نطق و گفتار تو است.
تو بودی و آدم در کار نبود
زیرا تو پیش از او پدید آمدی.» «4»
که در این بیت -به گونهای سربسته- سخنی را باز مینماید که از پیامبر(ص) رسیده: «من از همه مردمان زودتر آفریده و دیرتر برانگیخته گردیدم.» «5»
که آن را کسانی از گزارشگران آوردهاند همچون: ابن سعد در «طبقات» و طبری در تفسیر خود ج 21 ص 79 و بونعیم در «الدلائل نشانهها- ج 1 ص 6» و ابن کثیر در تاریخ خود ج 2 ص 307 و غزالی در «المضنون آنچه باید دریغ داشت» کوچک که در کنار «الانسان الکامل» چاپ شده- ج 2 ص 97- و سیوطی در «الخصائص الکبری ویژگیهای بزرگتر ج 1 ص 3» و زرقانی در نامه روشنگر «مواهب بخششها ج 3 ص 164»
در داستان معراج نیز آمده است (که خدا به پیامبر گفت): «تو بنده و پیک منی که از همه پیامبران زودتر بیافریدیم «1» و دیرتر برانگیختم» «2» و هم از او- درود خدا بر وی و خاندانش باد- رسیده که گفت: «نخستین چیزی که خدا بیافرید فروغ من بود.» «3»
این سخن دیگر را نیز چندان- با زنجیرههای درست- از زبان پیامبر آوردهاند که نمیتوان گفتار او- (ص)- ندانست «4»: «من آن گاه پیامبر بودم که هنوز آدم میان آب و گل بود «5»» یا «میان روان و کالبد» یا «میان آفرینش و دمیده شدن جان در وی»
«اگر تو نبودی نه پدیدهها آفریده میشدند
و نه خاور و باختر هویدا میگشت»
و این جا نیز سربسته سخنی را باز مینماید که گروهی از راه پسر عباس آوردهاند- همچون حاکم در «المستدرک ج 2 ص 615» و نیز بیهقی و طبرانی و سبکی و قسطلانی و عزامی و بلقینی و زرقانی و جز آنان- که گفت: خداوند به عیسی- درود بر او- الهام کرد که ای عیسی به محمد بگرو و کسانی از پیروانت را که او را دریابند بفرمای تا به او بگروند که اگر محمد نبود آدم را نمیآفریدم و اگر محمد نبود بهشت و دوزخ را نمیآفریدم «1»
از زبان عمر- پسر خطاب- نیز گزارش شده که گفت: فرستاده خدا- (ص)- گفت: چون آدم آن لغزش را کرد گفت: پروردگارا! تو را به محمد سوگند که مرا بیامرز، خدا گفت: ای آدم! محمد را چگونه شناختی با اینکه او را نیافریدهام گفت پروردگارا! از این روی که چون مرا با دست توانای خویش آفریدی و از روان خود در من دمیدی سر برداشتم و تخت گاه جهان نهان را نگریستم که بر پایههای آن نوشته بود: خدائی جز خدای یکتا نیست و محمد برانگیخته خدا است «2». پس دانستم تو تنها نام کسی را بر نام خویش میافزائی که از همه آفریدگانت دوستتر داری. خدا گفت ای آدم! راست گفتی به راستی او دوستترین آفریدگان است نزد من، مرا بحق او بخوان که آمرزیدمت و اگر محمد نبود تو را نمی- آفریدم.
«میم تو مفتاح (کلید) سراسر هستی است. «3»
و میم تو به منتهی (پایان وجود) وابستگی دارد.
ای خاتم (بازپسین) پیامبران
تا چنان مرزی از برتری پرتو افشاندی که هیچ کس به آن نرسد.
تو برای ما اول (آغاز) و آخر (انجام) هستی
و باطن (نهان) ظاهرت (آشکارت) پیشینه دارتر است.»
که در این سرودهها بازنمائی کوتاهی نیز هست از نامهای بزرگوار او- فاتح (گشاینده) خاتم (به پایان برنده) اول، آخر، ظاهر، باطن، بنگرید به «المواهب» از زرقانی ج 3 ص 164- 163-
«از هر چه ستایشگران منش تو را گویند برتری
– هر چند که آنان سخن دراز کنند-
سرمایه درونی تو- در پیرامون آفریدگان- چون سرائی است
که رازهای نهفته آنان را در بر میگیرد.
روان تو از برین جهان آسمانی است
هر چه را آفریده میشود- با فرمان پروردگار- فرود میآرد
بوی خوش تو در میان پدیدهها روان است
و هر کس- به اندازه خویش- بهرهای از آن میگیرد.
دلهای همه مردمان مهر تو را دارد
و گردن هر کس رشته- دوستی و پیروی- تو بر آن افکنده شده
سرچشمه نیکو کاریهای تو- در میان جهانیان-
با همه جویهای پر رازش به جوشش میپردازد.
بازمانده نشانههای روشنت
بر پیشانی آفرینش میدرخشد
موسی- هم سخن خدا- و تورات او
– چون به گفتار آیند- مردم را به تو راه مینمایند. «1»
و عیسی و انجیل (مژده) نوید دادند
که تو- احمد- ستودهترین آفریدگانی «2»
ای ارمغان مهربانی خداوند برای جهانیان!
وای آن که اگر نبود دیگران آفریده نمیشدند!
تو چهره درخشان بزرگیها هستی
– و رخسار تابناک زیبائیها-
(3) تو درستکاری و تو زینهاری
و توئی که گرهها را میگشائی
(4) رجب به سوی تو آمده و آن هم با گردنی که گناهان بر آن سنگینی
میکند، میشود- از این گرانبار- رهائیاش بخشی؟»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 55