اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۴ مهر ۱۴۰۲

اعتراض عمومی به معاویه

متن فارسی

سخن معاویه پسر ابو سفیان اموی
1- امیر المؤمنین علی (ع) به معاویه مینویسد: «درباره عثمان و کشته شدنش زیاد مجادله کرده ای. حقیقت این است که وقتی پشتیبانی از عثمان بنفع تو بود به پشتیبانی او برخاستی (یعنی پس از مرگش) و آنهنگام که پشتیبانی از او به نفع او بود پا از یاریش به دامن پیچیدی (یعنی در روزهای آخر حیاتش)» «2».
2- همچنین به او مینویسد: «بخدا پسر عمویت (یعنی عثمان) را کسی جز تو نکشت».
3- باز به او مینویسد: «درباره عثمان پر گفته ای. بجان خودم او را کسی جز تو نکشت و نه کسی جز تو خوار و بلا دفاع گذاشت. پیوسته چشم انتظار حوادث بد برای او بودی و آرزوی مرگش را داشتی تا به آنچه در دل میپروری برسی. و کار تو بهترین دلیل این حقیقت است» «1».
4- عبد اللّه بن عباس به معاویه مینویسد: «سخن از بدی ما با یاران عثمان و نفرت ما از حاکمیت بنی امیه رانده ای بجان خودم تو عثمان را وقتی از تو یاری خواست و کمکش نکردی وسیله ای برای اغراضت یافتی، تا رسیدی به آنچه میخواستی. گواه میان من و تو پسر عمویت ولید بن عقبه، برادر عثمان است.» «2»
5- در نامه دیگری به او مینویسد: «گفته ای من از کسانی بوده ام که علیه عثمان فعالیت کرده و او را خوار و بیدفاع گذاشته و خونش را ریخته ام.
و میان من و تو پیمان صلحی نیست که مانع آسیب رساندن تو به من شود.
بخدا سوگند یاد میکنم که تو چشم انتظار قتل عثمان بودی و مشتاق مرگش، و با این که وضعش برایت کاملا روشن بود نگذاشتی مردم قلمروت به دفاعش بیایند، در حالیکه نامه سراسر استمداد و استغاثه اش به تو رسید، و تو اعتنائی به آن ننمودی در حالیکه میدانستی محاصره کنندگان تا او را نکشند دست بردار نیستند. تا آن که همانطور که میخواستی به قتل رسید. بعد دیدی مردم ترا همشأن و همطراز ما نمیدانند. پس بنای نوحه سرائی برای عثمان را گذاشتی و تهمت قتلش را به ما چسباندی و گفتی: بناحق و مظلومانه کشته شد.
اگر واقعا بناحق و مظلومانه کشته شده باشد تو از همه ظالم تر و در کشتنش مسؤول تری …» «1»
6- بلاذری مینویسد: «چون عثمان از معاویه کمک خواست وی یزید بن اسد قسری پدر بزرگ خالد بن عبد اللّه بن یزید فرمانروای عراق را (با سپاهی) فرستاده به او گفت: وقتی به ذو خشب نزدیک مدینه رسیدی در آنجا اردو بزن و جلوتر نرو، و نگو: حاضر چیزهائی را می بیند که غایب نمی بیند! زیرا من حاضر و شاهدم و تو غایبی. وی در ذو خشب ماند تا عثمان کشته شد.
در این وقت معاویه به او دستور بازگشت داده تا ارتشی را که همراهش کرده بود باز آورد. معاویه این کار را کرد تا عثمان کشته شود و بعد او مردم را به قبول فرمانروائی خویش دعوت کند» «2».
7- شبث بن ربعی در نطقی خطاب به معاویه میگوید: «بخدا بر ما پوشیده نیست که تو در پی چه هستی و چه را میخواهی بچنگ آوری. تو برای گمراه کردن مردم و جلب آراء و تمایلات آنها و بزیر فرمان در آوردن آنها هیچ وسیله ای جز این نیافته ای که بگوئی: «زمامدارتان بناحق و مظلومانه کشته شده، و ما به خونخواهی او برخاسته ایم». در نتیجه، افراد نادان و فرومایه بر گرد این شعار فراهم آمده اند. در حالیکه برای ما مسلم است که تو پا از یاری او به دامن پیچیدی، دلت میخواست او کشته شود تا به اینجا برسی و دعوی خونخواهی او را پیش بکشی …» «3»
8- ابو ایوب انصاری در جواب معاویه مینویسد: «ما را چه به قاتلان عثمان. کسی که چشم انتظار به قتل او دوخته بود و نگذاشت مردم شام
به یاری او بیایند تو بودی. و کسانی که او را کشتند غیر از انصار بودند» «1».
9- محمد بن مسلمه انصاری به معاویه مینویسد: «اگر عثمان را پس از مرگش پشتیبانی میکنی در زمان حیاتش خوار و بیدفاع گذاشتی. و ما و مهاجران و انصاری که در اینجا هستند به رفتار درست نزدیک تریم» «2».
10- در گفتگوئی که میان معاویه و ابو طفیل کندی صورت گرفته، معاویه می پرسید: تو جزو قاتلان عثمان بودی؟ میگوید: نه، ولی شاهد واقعه بودم و او را یاری ننمودم. می پرسید: چرا، در حالیکه وظیفه داشتی بیاری او برخیزی؟ میگوید: بهمان دلیل که تو در شام ماندی و مرگش را انتظار بردی! معاویه میگوید: مگر همین که به خونخواهی او برخاسته ام یاری او نیست؟ میگوید: بله، ولی وضع تو با او چنان است که جعدی میگوید: ترا پس از مرگم خواهم دید که برایم نوحه سرداده ای.
در حالیکه در زندگیم هیچ کمکی به من ننمودی «3».
11- وقتی خبر مرگ عثمان و بیعت مردم با علی (ع) به معاویه رسید سخت دلتنگ گشته از این که عثمان را خوار و بیدفاع گذاشته و یاری نکرده اظهار پشیمانی نمود، و چنانکه ابن مزاحم نوشته گفت:
خبری برایم آوردند مایه اندوه* و باعث گریه ای طولانی
خبر از نابودی دامنه دار و ننگ* و مایه خواری و بیچارگی
خبر از مرگ امیر المؤمنین، و این* خبری است که کوه را درهم میشکند
دیده مبیناد چون او بیگناهی را* که بکشتن رود، و این سهمگین است
جماعتی در مدینه علیه وی همداستان گشتند
و دو دسته بودند: قاتلان و کسانی که پا از دفاع بدامن پیچیدند
او از آنها استمداد کرد ولی گوش خویش
به کری زدند و این نشانه نیت و نظر درونی آنها بود
من پشیمانم، پشیمان از این که تابع هوس گشتم
و همین کافی است که مرا به افسوس و به شیون وا دارد «1»
امینی گوید:
از جمله مطالبی که آورده شد این نتیجه بدست میآید که معاویه در برابر عثمان و قتل او موضعی گرفته شبیه موضعی که اصحاب پیامبر (ص) داشته اند با یک تفاوت، و آن این که اگر آنان به دو دسته مهاجم و خودداری کننده از دفاع تقسیم میشده اند او موضع خودداری کردن از دفاع و کمک را گرفته ولی بانگیزه و بمقصودی که آنان داشته اند یا بنابر تکلیف شرعی از دفاعش خودداری کرده اند؟ بلکه باین غرض که با کشته شدن عثمان جامعه بی زمامدار بماند و میدان برای رقابت و کشمکش بر سر تصدی مقام خلافت گشوده شود و خون عثمان را که با وی خویشاوندی داشته وسیله از میان بردن رقبا و مردان شایسته خلافت و حکومت قرار دهد. ضمنا از اسناد تاریخی یاد شده چنین بر میآید که خودداری معاویه از دفاع عثمان اثری مهم در قتل وی داشته است، و وضع معاویه که با وجود امکانات بسیار و فرماندهی بر سپاهی گران از انجام فرمان خلیفه سر پیچیده و چندان تأخیر روا داشته که کار از کار گذشته است به وضع قاتلان عثمان نزدیک است. بهمین لحاظ است که امام (ع) به او میگوید: «بخدا پسر عمویت (عثمان) را کسی جز تو نکشته است» و «بجان خودم
او را کسی جز تو نکشته و نه کسی جز تو خوار و بیدفاع گذاشته است» و دیگر سخنانی در همین زمینه و با همین مضمون که میرساند نیّت پنهان و غرض معاویه بر ایشان پوشیده نمانده است. و هر گاه واحدهای نظامی تحت فرمانش را در ذوخشب متوقف نساخته، وارد مدینه میکرد و در انتظار کشته شدن عثمان نمیماند از او دفاع میکردند و یا بر مخالفان و محاصره کنندگان چیره میشدند یا چندان به دفاع ادامه میدادند تا واحدهای کمکی دیگر از سایر شهرستانها فرا میرسید. اما معاویه که طمع به جانشینی عثمان و هموار ساختن زمینه سلطنت خویش بسته بود قتل عثمان را رفع یکی از موانع و بدست آمدن وسیله تحرک سیاسی و نظامی زیر شعار خونخواهی عثمان میدانست، و باتکای این محاسبه سیاسی دست از یاری عثمان باز داشت، و بهمین جهت اگر قتل عثمان- چنانکه مدعی بود- مظلومانه باشد او از همه کس ظالم تر و مسؤول تر است. و این استدلال علامه امت اسلامی عبد اللّه بن عباس است.
همچنین اگر معاویه- چنانکه آن جماعت میپندارند و مدعیند- از اصحاب عادل و راسترو شمرده شود چنین نظری درباره عثمان داشته و چنین موضع و سیاستی!

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 214

متن عربی

35- حدیث معاویة بن أبی سفیان الأموی

1-

من کتاب لأمیر المؤمنین إلی معاویة: «فسبحان اللَّه ما أشدّ لزومک

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 214

للأهواء المبتدعة و الحیرة المتّبعة، و مع تضییع الحقائق و اطّراح الوثائق التی هی للَّه طلبة، و علی عباده حجّة، فأمّا إکثارک الحجاج فی عثمان و قتله، فإنّک إنّما نصرت عثمان حیث کان النصر لک، و خذلته حیث کان النصر له» «1».

2-

و من کتاب له علیه السلام إلی معاویة: «فو اللَّه ما قتل ابن عمّک غیرک».

راجع ما مرّ من حدیث أمیر المؤمنین.

3-

و من کتاب له علیه السلام إلی الرجل: «قد أسهبت فی ذکر عثمان، و لعمری ما قتله غیرک، و لا خذله سواک، و لقد تربّصت به الدوائر، و تمنّیت له الأمانی، طمعاً فیما ظهر منک، و دلّ علیه فعلک».

شرح ابن أبی الحدید «2» (3/411).

 

4- من کتاب لابن عبّاس إلی معاویة: أمّا ما ذکرت من سرعتنا إلیک بالمساءة إلی أنصار ابن عفّان، و کراهتنا لسلطان بنی أُمیّة، فلعمری لقد أدرکت فی عثمان حاجتک حین استنصرک فلم تنصره، حتی صرت إلی ما صرت إلیه، و بینی و بینک فی ذلک ابن عمّک و أخو عثمان: الولید بن عقبة.

کتاب نصر (ص 472)، الإمامة و السیاسة (1/96)، شرح ابن أبی الحدید (2/289) «3».

5- من کتاب لابن عبّاس إلی معاویة: و أمّا قولک: إنّی من الساعین علی عثمان و الخاذلین له و السافکین دمه، و ما جری بینی و بینک صلح فیمنعک منّی، فأُقسم باللَّه لأنت المتربّص بقتله، و المحبّ لهلاکه، و الحابس الناس قبلک عنه علی بصیرة من

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 215

أمره، و لقد أتاک کتابه و صریخه یستغیث و یستصرخ، فما حفلت به حتی بعثت إلیه معذراً بأجرة أنت تعلم أنّهم لن یترکوه حتی یُقتل، فقتل کما کنت أردت، ثمّ علمت عند ذلک أنّ الناس لن یعدلوا بیننا و بینک فطفقت تنعی عثمان و تلزمنا دمه و تقول: قُتل مظلوماً. فإن یک قُتل مظلوماً فأنت أظلم الظالمین. مرّ تمام الکتاب فی صفحة (134).

6- روی البلاذری فی الأنساب «1» قال: لمّا أرسل عثمان إلی معاویة یستمدّه، بعث یزید بن أسد القسری جدّ خالد بن عبد اللَّه بن یزید أمیر العراق و قال له: إذا أتیت ذا خشب فأقم بها و لا تتجاوزها و لا تقل: الشاهد یری ما لا یری الغائب. فإنّنی أنا الشاهد و أنت الغائب، قال: فأقام بذی خُشب حتی قُتل عثمان، فاستقدمه حینئذٍ معاویة، فعاد إلی الشام بالجیش الذی کان أرسل معه، و إنّما صنع ذلک معاویة لیقتل عثمان فیدعو إلی نفسه.

راجع شرح ابن أبی الحدید «2» (4/57).

7- من خطبة لشبث بن ربعی یخاطب معاویة: إنّه و اللَّه لا یخفی علینا ما تغزو و ما تطلب، إنّک لم تجد شیئاً تستغوی به الناس، و تستمیل به أهواءهم، و تستخلص به طاعتهم، إلّا قولک: قُتل إمامکم مظلوماً، فنحن نطلب بدمه. فاستجاب له سفهاء طغام، و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر، و أحببت له القتل لهذه المنزلة التی أصبحت تطلب. الخ.

کتاب صفّین لابن مزاحم (ص 210)، تاریخ الطبری (5/243)، الکامل لابن الأثیر (3/123)، شرح ابن أبی الحدید (1/342) «3».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 216

8- من کتاب لأبی أیّوب الأنصاری جواباً لمعاویة: فما نحن و قتلة عثمان، إنّ الذی تربّص بعثمان و ثبّط أهل الشام عن نصرته لأنت، و إنّ الذین قتلوه غیر الأنصار.

الإمامة و السیاسة (1/93) و فی طبعة (ص 81)، شرح ابن أبی الحدید (2/281) «1».

9- من کتاب لمحمد بن مسلمة الأنصاری جواباً لمعاویة: و لئن کنت نصرت عثمان میّتاً لقد خذلته حیّا، و نحن و من قبلنا من المهاجرین و الأنصار أولی بالصواب.

الإمامة و السیاسة (1/87)، شرح ابن أبی الحدید (1/260) «2».

10- فی محاورة بین معاویة و أبی الطفیل الکنانی: قال معاویة: أ کنت فیمن حضر قتل عثمان؟ قال: لا، و لکنّی فیمن حضر فلم ینصره، قال: فما منعک من ذلک و قد کانت نصرته علیک واجبة؟ قال: منعنی ما منعک إذ تربّصت به ریب المنون و أنت بالشام، قال: أ وَ ما تری طلبی بدمه نصرة له؟ قال: بلی و لکنّک و إیّاه کما قال الجعدی «3»:

          لألفینّک بعد الموت تندبنی             و فی حیاتی ما زوّدتنی زادی

 

راجع ما مرّ فی هذا الجزء (ص 139)

11- لمّا أتی معاویة نعی عثمان و بیعة الناس علیّا علیه السلام ضاق صدراً بما أتاه و تظاهر بالندم علی خذلانه عثمان، و قال کما فی کتاب صفّین «4» (ص 88):

          أتانیَ أمرٌ فیه للنفس غمّةٌ             و فیه بکاءٌ للعیون طویلُ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 217

         و فیه فناءٌ شاملٌ و خزایةٌ             و فیه اجتداعٌ للأنوف أصیلُ

             مصابُ أمیر المؤمنین و هذه             تکاد لها صمّ الجبال تزولُ

             فلِلّه عیناً من رأی مثل هالک             أُصیب بلا ذنب و ذاک جلیلُ

             تداعت علیه بالمدینةِ عصبةٌ             فریقان منها قاتلٌ و خذولُ

             دعاهم فصمُّوا عنه عند جوابه             و ذاکم علی ما فی النفوس دلیلٌ

             ندمت علی ما کان من تبعی الهوی             و قصری «1» فیه حسرةٌ و عویلُ

 قال الأمینی: إنّ زبدة مخض هذه الکلمات المعتضدة بعضها ببعض أنّ ابن هند لم یشذّ عن الصحابة فی أمر عثمان، و إنّما یفترق عنهم بأنّ أُولئک کانوا مهاجمین علیه أو خاذلین له، و أمّا معاویة فقد اختصّ بالخذلان و التخذیل اللذین کان یروقه نتاجهما حتی وقع ما کان یحبّه و یتحرّاه، و حتی حسب صفاء الجوّ لما کان یضمره من التشبّث بثارات عثمان، و الظاهر بعد الأخذ بمجامع هذه النقول عن أعاظم الصحابة و بعد تصویر الحادثة نفسها من شتّی المصادر أنّ لخذلان معاویة أتمّ مدخلیّة فی انتهاء أمر الخلیفة إلی ما انتهی إلیه، و الخاذل غیر بعید عن المجهز، و من هنا و هنا

یقول له الإمام علیه السلام: «فو اللَّه ما قتل ابن عمّک غیرک».

و یقول: «و لعمری ما قتله غیرک، و لا خذله سواک»

، إلی کلمات آخرین لا تخفی علیهم نوایا الرجل، فلو کان مستعجلًا بکتائبه إلی دخول المدینة، غیر متربّص قتل ابن عمّه لحاموا عنه و نصروه، و کان مبلغ أمره عندئذٍ إمّا إلی الفوز بهم، أو تراخی الأمر إلی أن یبلغه بقیّة الأنصار من بلاد أُخری، فیکون النصر بهم جمیعاً، لکن معاویة ما کان یرید ذلک و إنّما کان مستبطئ أجل الرجل، طامعاً فی تقلّده الخلافة من بعده، فترکه و القوم، فهو أظلم الظالمین إن کان قُتل مظلوماً کما قاله حبر الأُمّة، أو أنّه من الصحابة العدول- کما یحسبه القوم- و هذا رأیه فی الخلیفة المقتول.