و این لقب و کنیه در غزوه عشیره ای که در جمادی الاولی یا جمادی الثانی یا در هر دو از سال دوّم هجرت داده شد وقتی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله امیر المومنین علی علیه السّلام و عمّار را در روی خاکی نرمی خفته دید پس آنها را بیدار کرد و علی علیه السّلام را تکان داد و گفت: برخیز ای ابو تراب آیا من تو را خبر ندهم بدو بدبختترین مردم، دو مرد احمیر (قدار بن سالف) پی کننده و کشنده ناقه صالح، و آنکه میزند بر فرق تو پس محاسنت از آن رنگین میشود.
مدارک این حدیث:
و این حدیث صحیح السنه از اخباریست که حاکم ابو عبد الله نیشابوری استدراک نموده آنرا در کتابش و هیثمی صحیح دانسته آنرا، امام حنبلیها در مسند ج 4 ص 263، 264 نقل کرده و حاکم در مستدرک ج 3 ص 140 و طبری در تاریخش ج 2 ص 261 و ابن هشام در سیره نبویه ج 2 ص 236، و ابن کثیر در تاریخشج 3 ص 247 و هیثمی در مجمع ج 9 ص 136 و گوید آنرا روایت کرده است احمد و طبرانی و بزّار و روایان تمامی مورد اعتماد و وثوقند، و سیوطی آنرا در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 399 نقل از ابن عساکر و ابن النجار و عینی در عمده القاری ج 7 ص 630 نمودهاند.
و خواننده میآید آنرا که از مسلمیات و مورد قبول همگان است در طبقات ابن اسعد ص 509 و عیون الاثر ابن سید الناس ج 1 ص 226 و امتاع مقریزی ص 55 و سیره حلبی ج 2 ص 142 و تاریخ الخمیس ج 2 ص 364 و غیر آن.
و طبرانی در اوسط و کبیر نقل کرده باسنادش از ابی الطفیل گوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و علی (ع) در روی خاک خوابیده بود، پس فرمود: حقیقیترین و صحیحترین و شایستهترین نامهای تو ابو تراب است، تو ابو ترابی، و هیثمی این را در مجمع الزوائد ج 9 ص 100 یاد کرده و گفته راویان آن مورد اعتمادند.
و بزاز و احمد و دیگران از عمار بن یاسر نقل کردهاند: که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله علی علیه السّلام را ملقّب به ابی تراب نمود و آن از محبوبترین کنیهها و لقبها پیش او بود، و هیثمی آنرا در مجمع الزوائد ج 9 ص 100 یاد کرده و گفته راویان احمد مورد اعتمادند
و طبرانی در کبیر و اوسط باسنادش از ابن عباس نقل کرده:
که گفت: وقتیکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایجاد برادری و اخوّت نمود میان اصحابش از مهاجرین و انصار و بین علی بن ابیطالب رضی الله عنه و کسی از ایشان برادری قرار نداد علی (ع) غمگین و خشمناک بیرون رفت تا آنکه بجدول و نهر کوچکی رسید پس دستش را بالش خود نموده و سرش را روی آن گذارد و باد گرد و غبار بر او افشاند پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بسراغ او رفت تا او را پیدا نمود پس با پایش اشاره باو نموده و فرمود: برخیز پس شایسته و سزاوار نیست که باشی مگر ابو تراب، بر من خشم کردی وقتی ایجاد برادری میان مهاجرین و انصار نمودم و بین تو و هیچکس از ایشان برادری قرار ندادم آیا راضی نیستی که بوده باشی از من بمنزله هارون از موسی مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست بدان کسیکه تو را دوست بدارد محفوف و پیچیده شده با من و ایمانست و کسیکه تو را دشمن دارد خدا او را به مردن جاهلیت بمیراند و محاسبه شود بعملش در اسلام «1».
و ابو علی در مسندش نقل کرده باسنادش از علی علیه السّلام که گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا طلبید پس در جدولی مرا خوابیده دید، پس فرمود: چه روزیستکه مردم تو را ابو تراب بنامند، پس مرا دید که گویا در خاطرم از این چیزی است، گفت: برخیز بخدا قسم که تو را خشنود کنم البته تو برادر من و پدر فرزندان منی قتال میکنی و میجنگی از سنّت من و خلاص میکنی ذمّه مرا.
کسیکه بمیرد در زمان من پس او خدا را بزرگداشته و الله اکبر گفته، و کسیکه در زمان تو از دنیا رود پس بتحقیق جان سپرده است و کسیکه بمیرد و دوست بدارد تو را بعد از مردنت خدا پایان دهد برای او با یمنی و ایمان مادامیکه خورشید طلوع یا غروب کند وکسیکه بمیرد و دشمن دارد تو را مرده است به مردن جاهلیت و محاسبه شود بآنچه در اسلام عمل کرده است.
سیوطی یاد کرده آنرا در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 404 نقل شده و گوید: که بوصیری گفت تمام راویان آن مورد اعتمادند.
و ابن عساکر باسنادش از سماک بن حرب نقل کرده که گفت:گفتم بجابر بن عبد الله که این گروه مردم مرا به بدگوئی بعلی بن ابیطالب (ع) میخوانند، گفت: و ممکن نیست تو را که باو بدگوئی کنی و یا چیست که تو بتوانی او را بآن بدگوئی کنی، گفت: او را با کنیه و لقب ابو تراب صدا بزنم، گفت: بخدا قسم نبود برای علی (ع) کنیه و لقبی محبوبتر پیش او از ابی تراب، پیامبر میان مردم برادری انداخت و بین او و کسی برادری نیانداخت پس خشمگین بیرون رفت تا آنکه بتل و تپه از ریگ روان رسید پس بر آن خوابید پس پیامبر آمد نزد او و فرمود:
برخیز ای ابو تراب خشم کردی که من میان مردم برادری قرار دادم ولی بین تو و کسی برادری نیانداختم گفت: بلی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: تو برادر من و من برادر توام. (کفایه الطالب ص 82)
و در اینجا روایت صحیحی است که مسلم و بخاری در دو مورد از صحیح خود نقل کردهاند: 1- در باب مناقب امیر المومنین (ع) 2- کتاب نماز در باب خوابیدن مردم در مسجد. و نقل کرده آنرا طبری در تاریخش ج 2 ص 363، از عبد العزیز بن ابی حازم از پدرش گوید: گفتم بسهل بن سعد که بعضی از فرمانداران مدینه میخواهند بفرستند نزد تو که علی علیه السّلام را بدگوئی و اهانت بساحت مقدس آن بزرگوار نمائی بالای منبر، گفت: چه بگویمگفت: بگوئی (لعن الله ابا تراب)، گفت: قسم بخدا که او را موسوم باین نام نکرد مگر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، گفت: گفتم و چگونه بود این ای ابو العباس، گفت: علی علیه السّلام وارد شد بر فاطمه سپس از نزد او بیرون آمد، پس در سایه مسجد خوابید، گفت: سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شد بر فاطمه (س) و باو فرمود: پسر عمویت کجاست، پس فاطمه (س) گفت: او اینست که در مسجد خوابیده است، پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد نزدیک او و دید که عبایش از پشتش افتاده و خاک بر پشتش رسیده پس شروع کرد بزدودن و پاک کردن خاک را از پشتش و میگفت:
بنشین ابو تراب، قسم بخدا موسوم نکرد او را باین نام مگر رسول خدا و بخدا سوگند نبود نامی محبوبتر پیش او از این نام.
و در عبارت بیهقی در سنن کبری ج 2 ص 446 نقل شده که مردی را از آل مروان عامل و فرماندار مدینه نمودند و او سهل بن سعد را طلبید و باو فرمان داد که علی علیه السّلام را ناسزا و دشنام گوید پس سهل امتناع نمود، پس باو گفت اما اگر نمیپذیری پس بگو لعن الله ابا تراب، پس سهل گفت: نبود برای علی علیه السّلام نامیکه محبوبتر باشد پیش او از ابو تراب و او مسرور میشد هر گاه باین نام خوانده میشد، پس گفت باو: بما خبر بده از قصّه آن چرا او را ابو تراب نامیدند …
معارضهای نیست میان این حدیث و آنچه که گذشت از احادیث صحیحهای که دلالت کننده است بر ملقّب شدن امیر المومنین (ع) بابی تراب روز غزوه عشیره یا روز برادری و موآخات و نیست در تمام آنها و این مورد مگر محسوب شدن موقفی از مواقفیکه رسول خدا صلیالله علیه و آله او را موسوم بابی تراب نمود و شاید سهل بن سعد نمیدانست از موارد مگر همان موردیکه خودش خبر داد آنرا پس مانعی نیست در اینجا از ثبوت همه آنها و کسیکه خیال کرده تعارض میان این «1» و آن احادیث است و بگمان خودش چیزی بافته و ساخته که جمع کند میان آنها را پس بتحقیق پرده از روی نقصان و کجی رای و اندیشه خود برداشته است.
بلی نزد حافظین حدیث در متن حدیث سهل اضطرابی است که خبر میدهد از تصرّف هواها در آن و در بعضی از الفاظ آن ایهام و خیال بیهوده منافرت و خشونت میان امیر المومنین و دختر عموی معصومه و پاکش صدیقه طاهره فاطمه علیها السّلام است چنانچه شاعر مالکی یاد شده ما بآن اشاره کرد بقولش: «و کان عن الزهراء بالمتشّرد».
و حال آنکه آن دو بزرگوار منزه و معصوم و دورند از این بسبب آنچه خدای تعالی بایشان از عصمت عطا فرموده بتصریح قران کریم
و ابن اسحاق «2» از برخی از اهل علم روایت کرده که برای او حدیث کرده بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله علی علیه السّلام را ابو تراب نامید برای اینکه او هر گاه فاطمه علیها السّلام را بر چیزی نکوهش میکرد با او سخن نمیگفت و چیزی بآنحضرت نمیگفت که او را ناخوش دارد مگر آنکه خاکی میگرفت و سرش را روی آن میگذاردگفت: پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی بر او خاکی میدید میدانست که او بر فاطمه عتاب و تندی کرده پس میفرمود: چیست تو را ای ابو تراب.
امینی (قدس الله سره الزکیه) گوید: اینها نیست مگر زهر کینه و خلط سینه مردمی کینهتوز و دشمنی که پرت میکند آنرا افکندن سخنی بی مقصود برای آلوده کردن دامن پاک امیر المومنین علیه السلام و فاسد کردن معاشرت پسندیده آنحضرت را با همسر معصومه و مطهّرهاش (سلام الله علیهما) و در آنست پائین آوردن صدیق اکبر (علی علیه السلام) و صدیقه کبری (فاطمه سلام الله علیها) از مقام بلندشان در مکارم اخلاق. و ثمر و نتیجه داده در امروز آنچه در دیروز دست آلوده و دشمن کینه توز افشانده بود از این ساختگیها تا آنکه نویسنده امروز سیاه کرد ورقهای تاریخش «1» را بقولش: و علی (ع) بود که تند میشد و غضب میکرد بعد از هر کراهتی و میرفت که در مسجد بخوابد و پدرزنش دست بر شانه او میکشید و او را نوازش داده و موعظه میکرد و میان او و همسرش تا مدّتی جمع مینمود و از آنچه که ساخته (و تهمت به مولای متقیان زدهاند) پیامبر یکمرتبه دخترش را دید در خانهاش گریه میکند از مشت زدن علی (ع) او را.
و حاکم ابو عبد الله نیشابوری گوید: بنو امیه کارشان پائین آوردن و عیبجوئی کردن از علی علیه السلام بود باین نام (ابوتراب) که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله او را نامیده بود و او را بر منبرها بعد از خطبه در مدت حکومتشان لعن کرده و دشنام میدادند و آنحضرت را بکنیه و نام ابو تراب مسخره میکردند و البتّه استهزاء و مسخره میکردند آنکسی را که او را موسوم بآن نموده بود و حال آنکه خداوند تعالی فرموده: قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکمْ …«1» بگو آیا بخدا و آیات او و پیامبر استهزاء و سخریه میکردید. عذر نخواهید که بتحقیق کافر شدید بعد از ایمانتان.
و سبط ابن جوزی گوید: در تذکره ص 4، و آنچه حاکم گفته صحیح است زیرا که ایشان تحاشی و وحشت و ترسی از این کار نداشتند بدلیل آنچه از مسلم از سعد بن ابی وقاصّ روایت شده که او داخل بر معاویه بن ابی سفیان شد پس معاویه (علیه الهاویه) باو گفت چه چیز تو را باز داشته و منع کرده از ناسزاگوئی ابو تراب … «2»
منقبت و فضیلتی در اطراف حدیث مذکور:
شیخ علاء الدین سکتواری در (محاضرة الاوائل) ص 113 گوید: اوّل کسیکه مکنی و موسوم به ابو تراب شد علی بن ابیطالب رضی الله عنه بود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله او را موسوم نمود وقتیکه دید او را خوابیده و بر پهلو و پشتش خاک است پس از روی مهربانی باو فرمود: برخیز ای ابو تراب پس بهترین لقبهای او بودو بعد از این برای او کرامتی بود به برکت نفس محمدی که خاک برای او بازگو کند هر چه بر آن جاری شده و میشود تا روز قیامت پس به فهم راز آشکاری را. دلائل النبوه. ا ه «1»و بتحقیق که ابداع و انشاء کرد شاعر ماهر و استاد عبد الباقی افندی عمری در قولش:
یا ابا الاوصیاء انت لطه صهره و ابن عمّه و اخوه
ای پدر جانشینیان تو برای طاها (رسول خدا) داماد و پسر عموی و برادر اوئی.
انّ الله فی معانیک سّرا اکثر العالمین ما علموه
بدرستیکه برای خدا در معانی و مراتب تو را زیست که بیشتر جهانیان آنرا ندانستند.
انت ثانی الآباء فی منتهی الدو رو آباوه تعّد بنوه
تو دومین پدرانی در پایان روزگار و دورهها و پسران فرزندانش محسوب میشوند.
خلق الله آدما من تراب فهو ابن له و انت ابوه
خدا آدم را از خاک آفرید پس آدم پسر خاک و تو پدر او هستی (ابو تراب).
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 470