اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ آبان ۱۴۰۳

اعطای لقب ابوتراب به امیرالمؤمنین(ع)

متن فارسی

و این لقب و کنیه در غزوه عشیره ‏ای که در جمادی الاولی یا جمادی الثانی یا در هر دو از سال دوّم هجرت داده شد وقتی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله امیر المومنین علی علیه السّلام و عمّار را در روی خاکی نرمی خفته دید پس آنها را بیدار کرد و علی علیه السّلام را تکان داد و گفت: برخیز ای ابو تراب آیا من تو را خبر ندهم بدو بدبخت‏ترین مردم، دو مرد احمیر (قدار بن سالف) پی کننده و کشنده ناقه صالح، و آنکه میزند بر فرق تو پس محاسنت از آن رنگین میشود.

مدارک این حدیث:
و این حدیث صحیح السنه از اخباریست که حاکم ابو عبد الله نیشابوری استدراک نموده آنرا در کتابش و هیثمی صحیح دانسته آنرا، امام حنبلی‌ها در مسند ج 4 ص 263، 264 نقل کرده و حاکم در مستدرک ج 3 ص 140 و طبری در تاریخش ج 2 ص 261 و ابن هشام در سیره نبویه ج 2 ص 236، و ابن کثیر در تاریخشج 3 ص 247 و هیثمی در مجمع ج 9 ص 136 و گوید آنرا روایت کرده است احمد و طبرانی و بزّار و روایان تمامی مورد اعتماد و وثوقند، و سیوطی آنرا در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 399 نقل از ابن عساکر و ابن النجار و عینی در عمده القاری ج 7 ص 630 نموده‌اند.

و خواننده میآید آنرا که از مسلمیات و مورد قبول همگان است در طبقات ابن اسعد ص 509 و عیون الاثر ابن سید الناس ج 1 ص 226 و امتاع مقریزی ص 55 و سیره حلبی ج 2 ص 142 و تاریخ الخمیس ج 2 ص 364 و غیر آن.

و طبرانی در اوسط و کبیر نقل کرده باسنادش از ابی الطفیل گوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و علی (ع) در روی خاک خوابیده بود، پس فرمود: حقیقی‌ترین و صحیح‏ترین و شایسته‌ترین نامهای تو ابو تراب است، تو ابو ترابی، و هیثمی این را در مجمع الزوائد ج 9 ص 100 یاد کرده و گفته راویان آن مورد اعتمادند.

و بزاز و احمد و دیگران از عمار بن یاسر نقل کرده‌اند: که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله علی علیه السّلام را ملقّب به ابی تراب نمود و آن از محبوب‏ترین کنیه‌ها و لقبها پیش او بود، و هیثمی آنرا در مجمع الزوائد ج 9 ص 100 یاد کرده و گفته راویان احمد مورد اعتمادند

و طبرانی در کبیر و اوسط باسنادش از ابن عباس نقل کرده:
که گفت: وقتیکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایجاد برادری و اخوّت نمود میان اصحابش از مهاجرین و انصار و بین علی بن ابیطالب رضی الله عنه و کسی از ایشان برادری قرار نداد علی (ع) غمگین و خشمناک بیرون رفت تا آنکه بجدول و نهر کوچکی رسید پس دستش را بالش خود نموده و سرش را روی آن گذارد و باد گرد و غبار بر او افشاند پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بسراغ او رفت تا او را پیدا نمود پس با پایش اشاره باو نموده و فرمود: برخیز پس شایسته و سزاوار نیست که باشی مگر ابو تراب، بر من خشم کردی وقتی ایجاد برادری میان مهاجرین و انصار نمودم و بین تو و هیچکس از ایشان برادری قرار ندادم آیا راضی نیستی که بوده باشی از من بمنزله هارون از موسی مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست بدان کسیکه تو را دوست بدارد محفوف و پیچیده شده با من و ایمانست و کسیکه تو را دشمن دارد خدا او را به مردن جاهلیت بمیراند و محاسبه شود بعملش در اسلام «1».

و ابو علی در مسندش نقل کرده باسنادش از علی علیه السّلام که گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا طلبید پس در جدولی مرا خوابیده دید، پس فرمود: چه روزیستکه مردم تو را ابو تراب بنامند، پس مرا دید که گویا در خاطرم از این چیزی است، گفت: برخیز بخدا قسم که تو را خشنود کنم البته تو برادر من و پدر فرزندان منی قتال میکنی و میجنگی از سنّت من و خلاص میکنی ذمّه مرا.

کسیکه بمیرد در زمان من پس او خدا را بزرگداشته و الله اکبر گفته، و کسیکه در زمان تو از دنیا رود پس بتحقیق جان سپرده است و کسیکه بمیرد و دوست بدارد تو را بعد از مردنت خدا پایان دهد برای او با یمنی و ایمان مادامیکه خورشید طلوع یا غروب کند وکسیکه بمیرد و دشمن دارد تو را مرده است به مردن جاهلیت و محاسبه شود بآنچه در اسلام عمل کرده است.

سیوطی یاد کرده آنرا در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 404 نقل شده و گوید: که بوصیری گفت تمام راویان آن مورد اعتمادند.

و ابن عساکر باسنادش از سماک بن حرب نقل کرده که گفت:گفتم بجابر بن عبد الله که این گروه مردم مرا به بدگوئی بعلی بن ابیطالب (ع) میخوانند، گفت: و ممکن نیست تو را که باو بدگوئی کنی و یا چیست که تو بتوانی او را بآن بدگوئی کنی، گفت: او را با کنیه و لقب ابو تراب صدا بزنم، گفت: بخدا قسم نبود برای علی (ع) کنیه و لقبی محبوب‏تر پیش او از ابی تراب، پیامبر میان مردم برادری انداخت و بین او و کسی برادری نیانداخت پس خشمگین بیرون رفت تا آنکه بتل و تپه از ریگ روان رسید پس بر آن خوابید پس پیامبر آمد نزد او و فرمود:
برخیز ای ابو تراب خشم کردی که من میان مردم برادری قرار دادم ولی بین تو و کسی برادری نیانداختم گفت: بلی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: تو برادر من و من برادر توام. (کفایه الطالب ص 82)

و در اینجا روایت صحیحی است که مسلم و بخاری در دو مورد از صحیح خود نقل کرده‌اند: 1- در باب مناقب امیر المومنین (ع) 2- کتاب نماز در باب خوابیدن مردم در مسجد. و نقل کرده آنرا طبری در تاریخش ج 2 ص 363، از عبد العزیز بن ابی حازم از پدرش گوید: گفتم بسهل بن سعد که بعضی از فرمانداران مدینه میخواهند بفرستند نزد تو که علی علیه السّلام را بدگوئی و اهانت بساحت مقدس آن بزرگوار نمائی بالای منبر، گفت: چه بگویمگفت: بگوئی (لعن الله ابا تراب)، گفت: قسم بخدا که او را موسوم باین نام نکرد مگر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، گفت: گفتم و چگونه بود این ای ابو العباس، گفت: علی علیه السّلام وارد شد بر فاطمه سپس از نزد او بیرون آمد، پس در سایه مسجد خوابید، گفت: سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شد بر فاطمه (س) و باو فرمود: پسر عمویت کجاست، پس فاطمه (س) گفت: او اینست که در مسجد خوابیده است، پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد نزدیک او و دید که عبایش از پشتش افتاده و خاک بر پشتش رسیده پس شروع کرد بزدودن و پاک کردن خاک را از پشتش و میگفت:
بنشین ابو تراب، قسم بخدا موسوم نکرد او را باین نام مگر رسول خدا و بخدا سوگند نبود نامی محبوب‏تر پیش او از این نام.

و در عبارت بیهقی در سنن کبری ج 2 ص 446 نقل شده که مردی را از آل مروان عامل و فرماندار مدینه نمودند و او سهل بن سعد را طلبید و باو فرمان داد که علی علیه السّلام را ناسزا و دشنام گوید پس سهل امتناع نمود، پس باو گفت اما اگر نمیپذیری پس بگو لعن الله ابا تراب، پس سهل گفت: نبود برای علی علیه السّلام نامیکه محبوب‏تر باشد پیش او از ابو تراب و او مسرور میشد هر گاه باین نام خوانده میشد، پس گفت باو: بما خبر بده از قصّه آن چرا او را ابو تراب نامیدند …

معارضه‌ای نیست میان این حدیث و آنچه که گذشت از احادیث صحیحه‌ای که دلالت کننده است بر ملقّب شدن امیر المومنین (ع) بابی تراب روز غزوه عشیره یا روز برادری و موآخات و نیست در تمام آنها و این مورد مگر محسوب شدن موقفی از مواقفیکه رسول خدا صلیالله علیه و آله او را موسوم بابی تراب نمود و شاید سهل بن سعد نمیدانست از موارد مگر همان موردیکه خودش خبر داد آنرا پس مانعی نیست در اینجا از ثبوت همه آنها و کسیکه خیال کرده تعارض میان این «1» و آن احادیث است و بگمان خودش چیزی بافته و ساخته که جمع کند میان آنها را پس بتحقیق پرده از روی نقصان و کجی رای و اندیشه خود برداشته است.

بلی نزد حافظین حدیث در متن حدیث سهل اضطرابی است که خبر میدهد از تصرّف هواها در آن و در بعضی از الفاظ آن ایهام و خیال بیهوده منافرت و خشونت میان امیر المومنین و دختر عموی معصومه و پاکش صدیقه طاهره فاطمه علیها السّلام است چنانچه شاعر مالکی یاد شده ما بآن اشاره کرد بقولش: «و کان عن الزهراء بالمتشّرد».
و حال آنکه آن دو بزرگوار منزه و معصوم و دورند از این بسبب آنچه خدای تعالی بایشان از عصمت عطا فرموده بتصریح قران کریم

و ابن اسحاق «2» از برخی از اهل علم روایت کرده که برای او حدیث کرده بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله علی علیه السّلام را ابو تراب نامید برای اینکه او هر گاه فاطمه علیها السّلام را بر چیزی نکوهش میکرد با او سخن نمیگفت و چیزی بآنحضرت نمیگفت که او را ناخوش دارد مگر آنکه خاکی میگرفت و سرش را روی آن میگذاردگفت: پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی بر او خاکی میدید میدانست که او بر فاطمه عتاب و تندی کرده پس میفرمود: چیست تو را ای ابو تراب.

امینی (قدس الله سره الزکیه) گوید: اینها نیست مگر زهر کینه و خلط سینه مردمی کینه‌توز و دشمنی که پرت میکند آنرا افکندن سخنی بی مقصود برای آلوده کردن دامن پاک امیر المومنین علیه السلام و فاسد کردن معاشرت پسندیده آنحضرت را با همسر معصومه و مطهّره‌اش (سلام الله علیهما) و در آنست پائین آوردن صدیق اکبر (علی علیه السلام) و صدیقه کبری (فاطمه سلام الله علیها) از مقام بلندشان در مکارم اخلاق. و ثمر و نتیجه داده در امروز آنچه در دیروز دست آلوده و دشمن کینه توز افشانده بود از این ساختگی‌ها تا آنکه نویسنده امروز سیاه کرد ورقهای تاریخش «1» را بقولش: و علی (ع) بود که تند میشد و غضب میکرد بعد از هر کراهتی و میرفت که در مسجد بخوابد و پدرزنش دست بر شانه او میکشید و او را نوازش داده و موعظه میکرد و میان او و همسرش تا مدّتی جمع مینمود و از آنچه که ساخته (و تهمت به مولای متقیان زده‌اند) پیامبر یکمرتبه دخترش را دید در خانه‌اش گریه میکند از مشت زدن علی (ع) او را.

و حاکم ابو عبد الله نیشابوری گوید: بنو امیه کارشان پائین آوردن و عیب‏جوئی کردن از علی علیه السلام بود باین نام (ابوتراب) که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله او را نامیده بود و او را بر منبرها بعد از خطبه در مدت حکومتشان لعن کرده و دشنام میدادند و آنحضرت را بکنیه و نام ابو تراب مسخره میکردند و البتّه استهزاء و مسخره میکردند آنکسی را که او را موسوم بآن نموده بود و حال آنکه خداوند تعالی فرموده: قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکمْ …«1» بگو آیا بخدا و آیات او و پیامبر استهزاء و سخریه میکردید. عذر نخواهید که بتحقیق کافر شدید بعد از ایمانتان.

و سبط ابن جوزی گوید: در تذکره ص 4، و آنچه حاکم گفته صحیح است زیرا که ایشان تحاشی و وحشت و ترسی از این کار نداشتند بدلیل آنچه از مسلم از سعد بن ابی وقاصّ روایت شده که او داخل بر معاویه بن ابی سفیان شد پس معاویه (علیه الهاویه) باو گفت چه چیز تو را باز داشته و منع کرده از ناسزاگوئی ابو تراب … «2»

منقبت و فضیلتی در اطراف حدیث مذکور:
شیخ علاء الدین سکتواری در (محاضرة الاوائل) ص 113 گوید: اوّل کسیکه مکنی و موسوم به ابو تراب شد علی بن ابیطالب رضی الله عنه بود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله او را موسوم نمود وقتیکه دید او را خوابیده و بر پهلو و پشتش خاک است پس از روی مهربانی باو فرمود: برخیز ای ابو تراب پس بهترین لقبهای او بودو بعد از این برای او کرامتی بود به برکت نفس محمدی که خاک برای او بازگو کند هر چه بر آن جاری شده و میشود تا روز قیامت پس به فهم راز آشکاری را. دلائل النبوه. ا ه «1»و بتحقیق که ابداع و انشاء کرد شاعر ماهر و استاد عبد الباقی افندی عمری در قولش:
یا ابا الاوصیاء انت لطه                صهره و ابن عمّه و اخوه‌
ای پدر جانشینیان تو برای طاها (رسول خدا) داماد و پسر عموی و برادر اوئی.
انّ الله فی معانیک سّرا                  اکثر العالمین ما علموه‌
بدرستیکه برای خدا در معانی و مراتب تو را زیست که بیشتر جهانیان آنرا ندانستند.
انت ثانی الآباء فی منتهی الدو                   رو آباوه تعّد بنوه‌
تو دومین پدرانی در پایان روزگار و دوره‌ها و پسران فرزندانش محسوب میشوند.
خلق الله آدما من تراب                 فهو ابن له و انت ابوه‌
خدا آدم را از خاک آفرید پس آدم پسر خاک و تو پدر او هستی (ابو تراب).

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 470

متن عربی

هذا التکنّی إنّما کان فی غزوة العشیرة الواقعة فی جمادى الأُولى أو الثانیة أو فیهما من السنة الثانیة الهجریة، حین

وجد رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم علیّا أمیر المؤمنین و عمّاراً نائمین فی دقعاء «1» من التراب فأیقظهما و حرّک علیّا، فقال: «قم یا أبا تراب ألا أُخبرک بأشقى الناس؟ رجلین: أُحیمر «2» ثمود عاقر الناقة، و الذی یضربک على هذه- یعنی قرنه- فیخضب هذه منها- یعنی لحیته».

و هذا الحدیث صحیح السند ممّا استدرک به الحاکم أبو عبد اللَّه النیسابوری و صحّحه الهیثمی.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 471

أخرجه «1» إمام الحنابلة فی مسنده (4/263، 264)، و الحاکم فی المستدرک (3/140)، و الطبری فی تاریخه (2/261)، و ابن هشام فی السیرة النبویّة (2/236)، و ابن کثیر فی تاریخه (3/247)، و الهیثمی فی المجمع (9/136) و قال: رواه أحمد و الطبرانی و البزّار و رجال الجمیع موثّقون، و السیوطی فی الجامع الکبیر کما فی ترتیبه (6/399)، نقلًا عن ابن عساکر و ابن النجّار، و العینی فی عمدة القاری (7/630).

 

و یجده القارئ من المتسالم علیه فی: طبقات ابن سعد (ص 509)، و عیون الأثر لابن سیّد الناس (1/226)، و الإمتاع للمقریزی (ص 55)، و السیرة الحلبیّة (2/142)، و تاریخ الخمیس (2/364)، و غیرها «2».

 

و أخرج الطبرانی فی الأوسط و الکبیر بإسناده عن أبی الطفیل قال: جاء النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم و علیّ رضى الله عنه نائم فی التراب فقال: «إنّ أحقّ أسمائک أبو تراب، أنت أبو تراب». و ذکره الهیثمی فی مجمع الزوائد (9/100)

فقال: رجاله ثقات.

و أخرج البزّار و أحمد و غیرهما عن عمّار بن یاسر أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم کنّى علیّا رضى الله عنه بأبی تراب، فکانت من أحبّ کناه إلیه. و ذکره الهیثمی فی مجمع الزوائد (9/100) فقال: رجال أحمد ثقات.

و أخرج الطبرانی فی الکبیر و الأوسط «3»، بإسناده عن ابن عبّاس، قال: لمّا

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 472

آخى النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم بین أصحابه من المهاجرین و الأنصار فلم یؤاخِ بین علیّ بن أبی طالب رضى الله عنه و بین أحد منهم، خرج علیّ مغضباً حتى أتى جدولًا فوسّد ذراعه فسفت علیه الریح فطلبه النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم حتى وجده فوکزه برجله فقال له: «قم فما صلحت أن تکون إلّا أبا تراب أ غَضبتَ علیّ حین آخیت بین المهاجرین و الأنصار و لم أُؤاخ بینک و بین أحد منهم؟ أمَا ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى؟ إلّا أنّه لیس بعدی نبیّ، ألا من أحبّک حُفَّ بالأمن و الإیمان، و من أبغضک أماته اللَّه میتة جاهلیة و حوسب بعمله فی الإسلام».

مجمع الزوائد (9/111)، مناقب الخوارزمی «1» (ص 22)، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ «2» (ص 22).

 

و أخرج أبو یعلى فی مسنده «3»، بإسناده عن علیّ علیه السلام، قال: «طلبنی رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فوجدنی فی جدول نائماً فقال: [قم‏] «4» ما ألوم الناس یسمّونک أبا تراب، فرآنی کأنّی وجدت فی نفسی من ذلک، فقال: قم فو اللَّه لأُرضینّک أنت أخی و أبو ولدی، تقاتل عن سنّتی، و تبرئ ذمّتی، من مات فی عهدی فهو کنز اللَّه. و من مات فی عهدک فقد قضى نحبه، و من مات یحبّک بعد موتک ختم اللَّه له بالأمن و الإیمان ما طلعت شمس أو غربت، و من مات یبغضک مات میتة جاهلیة و حوسب بما عمل فی الإسلام».

ذکره السیوطی فی الجامع الکبیر کما فی ترتیبه «5» (6/404)

 

و قال: قال البوصیری: رواته ثقات.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 473

و أخرج ابن عساکر «1»، بإسناده عن سماک بن حرب، قال: قلت لجابر بن عبد اللَّه: إنّ هؤلاء القوم یدعوننی إلى شتم علیّ بن أبی طالب. قال: و ما عسیت أن تشتمه به؟ قال: أُکنّیه بأبی تراب. قال: فو اللَّه ما کانت لعلیّ کنیة أحبُّ إلیه من أبی تراب، إنّ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم آخى بین الناس و لم یؤاخ بینه و بین أحد فخرج مغضباً حتى أتى کثیباً من رمل فنام علیه فأتاه النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم، فقال: «قم یا أبا تراب، أغضبت أن آخیت بین الناس و لم أُؤاخ بینک و بین أحد؟ قال: نعم. قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: أنت أخی و أنا أخوک». کفایة الطالب «2» (ص 82).

 

و هناک صحیحة أخرجها مسلم «3» و البخاری «4» فی موضعین من صحیحه: 1- فی باب مناقب أمیر المؤمنین. 2- کتاب الصلاة فی باب نوم الرجال فی المسجد.

و أخرجها الطبری فی تاریخه «5» (2/363) عن عبد العزیز بن أبی حازم، عن أبیه، قال: قلت لسهل بن سعد: إنّ بعض أُمراء المدینة یرید أن یبعث إلیک تسبّ علیّا فوق المنبر. قال: أقول ما ذا؟ قال: تقول: لعن اللَّه أبا تراب، قال: و اللَّه ما سمّاه بذلک إلّا رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم، قال: قلت: و کیف ذاک یا أبا العبّاس؟ قال: دخل علیّ على فاطمة ثمّ خرج من عندها فاضطجع فی فی‏ء المسجد، قال: ثمّ دخل رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم على فاطمة فقال لها: «أین ابن عمّک؟» فقالت: هو ذاک مضطجع فی المسجد. قال: فجاءه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فوجده قد سقط رداؤه على ظهره و خلص التراب إلى ظهره فجعل یمسح التراب عن ظهره و یقول: «اجلس أبا تراب». فو اللَّه ما سمّاه به إلّا

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 474

رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم، و و اللَّه ما کان له اسم أحبُّ إلیه منه.

و فی لفظ البیهقی فی السنن الکبرى (2/446): استعمل على المدینة رجل من آل مروان، فدعا سهل بن سعد فأمره أن یشتم علیّا رضى الله عنه قال: فأبى سهل فقال له: أمّا إذا أبیت فقل: لعن اللَّه أبا تراب. فقال سهل: ما کان لعلیّ رضی الله عنه اسم أحبُّ إلیه من أبی تراب، و إن کان لیفرح إذا دُعی بها. فقال له: أخبرنا عن قصّته لِمَ سمّی أبا تراب؟ الحدیث.

لا تعارض بین هذا الصحیح و بین ما مرّ من الأحادیث الصحیحة الدالّة على تکنِّی أمیر المؤمنین بأبی تراب یوم العشیرة أو یوم التآخی، و لیس فی کلٍّ منها و من هذا إلّا عدّ موقف من المواقف التی سمّاه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم بأبی تراب، و لعلّ سهل بن سعد ما کان یعلم من تلکم المواقف إلّا ما حدّث به، فلا وازع هناک عن ثبوت الجمیع، و من زعم التعارض بین هذا و تلک «1»، و اختلق بزعمه ما یتأتّى به الجمع، فقد کشف عن خداج رأیه.

نعم؛ عند الحفّاظ فی متن حدیث سهل اضطراب ینبئ عن تصرّف الأهواء فیه، و فی بعض ألفاظه إیهام المباغضة بین أمیر المؤمنین و ابنة عمّه الطاهرة الصدیقة فاطمة کما أوعز إلیها شاعرنا المالکی المترجم بقوله:

و کان عن الزهراء بالمتشرّد            ….

 

و هما سلام اللَّه علیهما بعیدان عن ذلک بما منحهما اللَّه تعالى من العصمة بنصّ الکتاب الکریم.

و روى ابن إسحاق «2» عن بعض أهل العلم أنّه حدّثه: أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم إنّما

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 475

سمّى علیّا أبا تراب أنَّه کان إذا عتب على فاطمة فی شی‏ء لم یکلّمها، و لم یقل لها شیئاً تکرهه إلّا أنّه یأخذ تراباً فیضعه على رأسه، قال: فکان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم إذا رأى علیه التراب عرف أنّه عاتب على فاطمة فیقول: ما لک یا أبا تراب؟

قال الأمینی: إن هی إلّا نفثات قوم حنّاق لفظتها رمیة القول على عواهنه تلویثاً لقداسة أمیر المؤمنین، و تشویهاً لعشرته الحمیدة مع حلیلته المطهّرة، و فیها حطّ للصدّیق الأکبر و الصدّیقة الکبرى عن مکانتهما الراقیة فی مکارم الأخلاق، و قد أثمر الیوم ما بذرته أمس ید الإحن و الشحناء من تلکم المفتعلات حتى سوّد مؤلّف الیوم صحائف تاریخه «1» بقوله: و کان علیّ یحرد بعد کلّ منافرة و یذهب لینام فی المسجد، و کان حموه یربته على کتفه و یعظه و یوفّق بینه و بین فاطمة إلى حین، و ممّا حدث أن رأى النبیُّ ابنته فی بیته ذات مرّة و هی تبکی من لَکمِ علیّ لها. انتهى.

و قال الحاکم أبو عبد اللَّه النیسابوری: کان بنو أُمیّة تنقِّص علیّا علیه السلام بهذا الاسم الذی سمّاه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم و یلعنونه على المنبر بعد الخطبة مدّة ولایتهم، و کانوا یستهزئون به و إنّما استهزؤوا الذی سمّاه به، و قد قال اللَّه تعالى: (قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ* لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ‏) «2» الآیة.

و قال سبط ابن الجوزی فی التذکرة «3» (ص 4): و الذی ذکره الحاکم صحیح فإنّهم ما کانوا یتحاشون من ذلک بدلیل ما روى مسلم عن سعد بن أبی وقّاص: أنّه دخل على معاویة بن أبی سفیان فقال: ما منعک أن تسبّ أبا تراب؟ الحدیث «4».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 476

مکرمة حول الحدیث:

قال الشیخ علاء الدین السکتواری فی محاضرة الأوائل «1» (ص 113): أوّل من کنّی بأبی تراب علیّ بن أبی طالب رضى الله عنه کنّاه به رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم حین وجده راقداً و على جنبه التراب،

فقال له ملاطفاً: «قم یا أبا تراب»

فکان أحبَّ ألقابه، و کان بعد ذلک له کرامة ببرکة النفس المحمدی، کان التراب یحدّثه بما یجری علیه إلى یوم القیامة و بما جرى، فافهم سرّا جلیّا. دلائل النبوّة «2». انتهى.

و قد أبدع الشاعر المفلق عبد الباقی أفندی العمری فی قوله:

یا أبا الأوصیاءِ أنت لطه             صهرُهُ و ابنُ عمّه و أخوهُ‏

إنّ للَّهِ فی معانیک سرّا             أکثرُ العالمین ما علموهُ‏

أنت ثانی الآباءِ فی منتهى الدو             رِ و آباؤه تعدّ بنوهُ‏

خلقَ اللَّهُ آدماً من ترابٍ             فهو ابنٌ له و أنتَ أبوه