در بسیاری از کتب رجالی است که برای صفىالدین حلى فضیلت سبقت است در نظم بدیعیه شگفت انگیز بر کسی که آن را به نظم آورده است، جز اینکه ما می گوئیم که صفىالدین حلى اگرچه ابتکار کرده در نظم بدیعیه اش اما به درستی که پیش قدم به سوی آن امین الدین علی بن عثمان بن علی بن سلیمان اربلی شاعر صوفی متوفای در سال 670 ترجمه شده در الوافی بالوفیات است و برای او فضیلت سبقت است چنانچه آن را سید علی خان در “انوار البدیع” یاد کرده و قصیده او را هم یاد نموده و باقی از کسانی که به نظم درآورده است محاسن بدیع را به شگفتی پیروی کرده اند از این دو شاعر، و از این شعرا افراد زیر هستند :
1/ شمس الدین ابو عبد الله محمد بن علی هواری مالکی متوفای 780 . یکی از شعراء(غدیر) که یادش در این جزء خواهد آمد برای او بدیعیه مشهور به(بدیعیه العمیان) است که مدح می کند به آن پیامبر بزرگوار را و اولش این است : (بطیبة انزل و یمم سید الامم) به مدینه طیبه فرود آی و قصه کن آقای امتها پیامبر اسلام را .
با مترجم ما معاصر بوده و شرح کرده بدیعیه رفیق شاعرش ابو جعفر احمد بن یوسف بصیر البیری معروف به اعمی طلیطلی متوفای 779 را.
2/ شیخ عز الدین علی بن حسین بن علی بن ابی بکر محمد بن ابی الخیر موصلی متوفای 789 بدیعیه ای دارد که مطلعش اینست:
براعه تستهل الدمع فی العلم عباره عن نداء المفرد العلم
مهارتی که می گشاید اشگ دیده را در علم عبارت ازصدا کردن سید و آقای مردم است.
و برای اوست شرح آن قصیده که نامیده است به(التوصل بالبدیع الی التوسل بالشفیع)
3/ شیخ وجیه الدین الیمنی متوفای سال 800 برای او بدیعیه ایست چنانچه در علم الادب ج 1 ص 244
4/ شرف الدین عیسی بن حجاج سعدی مصری حنبلی معروف به عویس العالیه متوفای 807 برای او بدیعییه است در مدح پیامبر بزرگوار چنانکه در شذرات الذهب ج 7 ص 71 آمده که مطلعش اینست:
سل ما حوی القلب فی سلمی من العبر فکماخطرت امسی علی خطر
بپرس دل مرا چه در بردارد در سلمی از عبرتها پس وقتی که با ناز قدم برمی دارد دل مرا به خطر می اندازد.
5/ سید جمال الدین عبد الهادی بن ابراهیم حسینی صنعانی یمانی زیدی متوفای 822 چنانچه در(ایضاح المکنون) ذیل کشف الظنون ج 1 ص 173 – اولش اینست :
سری طیف لیلی فابتهجت به وجدا
شب خواب دیدم لیلی را پس از خوشحالی به وجد و طرب آمدم
6/ ادیب شعبان بن محمد قرشی مصری متوفای 828 برای او بدیعیه ایست که برای او یاد کرده صاحب کشف الظنون ج 1ص 191
7/ شرف الدین اسماعیل بن ابی بکر مقری یمنی متوفای 837 برای او بدیعیه ای است و شرح آن چنانچه در ” کشف الظنون ” ج .1 ص 191 و بغیة الوعاه ص 193 و شذرات الذهب ج 7 ص 221
8/ تقی الدین ابوبکر علی بن عبد الله حموی معروف به ابن حجه متوفای 837 – برای او بدیعیه ای است که مدح می کند با آن پیامبر بزرگ اسلام را که او را موسوم به ” التقدیم ” که شامل بر 136 نوع در 141 بیت و شرح کرده آن را به شرحی که نامیده می شود به” خزانه الادب ” در 571 صفحه طبع شده و مطلعش اینست :
لی فی ابتداء مدحکم یا عرب ذی سلم براعه تستهل الدمع فی العلم
برای من در اول مدح شما ای عرب ذی سلم مهارتی است که جاری می سازد اشگ را در چهره.
9/ ابن الخراط زین الدین ابو الفضل عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان حموی شافعی متوفای 840 برای او بدیعیه و شرح آن است. . “ایضاح المکون ج 1 ص ” 173
10/ شیخ محمد مقری ابن شیخ خلیل حلبی متوفای 849 برای او بدیعیه ای است که اولش اینست :
عجبی عراقی فعج بی نحوذی سلم و اجنح لسکانها بالسلم و السلم
خوش آیند من به عراق من است پس کوچ بده مرا به طرف ذی سلم و میل کن به طرف سکنه ذی سلم به سلامت و مدارا.
11/ شیخ بدر الدین حسن بن مخزون طحان برای او بدیعیه ای است که یاد کرده آن را پیشوای ما کفعمی در کتابش « فرج الکرب » و گوید آن تخمیسی است برای بدیعیه شیخ صفی الدین ترجمه شده.
12/ شیخ ابراهیم کفعمی حارثی یکی از شعراء(غدیر) که ذکرش در این جزء خواهد آمد، برای او بدیعیه و شرح آن که اعلان کننده از تبحر او در فنون ادب است، اول آن اینست :
انجئت سلمی فسل من فی خیامهم.
اگر آمدی سلمی را پس سوال کن کیست در خیام ایشان ؟
13/ جلال الدین ابو بکر سیوطی متولد 849 و متوفای 911 برای او بدیعیه ای است به نام(نظم البدیع فی مدح خیر الشفیع) و برای او شرحی است که اول آن اینست :
من العقیق و من تذکار ذی سلم براعه العین فی استهلالها بدم
از وادی عقیق و از یادآوری ذی سلم مهارت چشم است در استهلال و ظاهر شدنش به خون من.
14/ باعونیه عایشه دختر یوسف بن احمد بن ناصر بن خلیفه دمشقیه شافعیه فوت شده در سال 922 برای او بدیعیه است که اولش اینست :
فی حسن مطلع اقمار بذی سلم اصبحت فی زمره العشاق کالعلم
در زیبائی محل طلوع ماه ها به ذی سلم، صبح کردم در گروه عاشقیی مانند علم و پرچم.
و آن را شرح کرده و نام آن را(الفتح المبین فی مدح الامین) گذارده و آن در حاشیه(خزانه الادب ابن الحجه) است.
15/ شیخ عبد الرحمن بن احمد حمیدی متوفای 1005 یکی از شعراء که می اید یادش در شعراء قرن یازدهم برای او بدیعیه ای است
نموده که موسوم به « تملیح البدیع بمدیح الشفیع » و اول آن اینست:
رد ربع اسما و اسمی ما یرام رم و حی حیا حواها معدن الکرم
برو خانه اسماء و عالی ترین چیزی که قصد می شود قصد کن و تحیت بگو قبیله ای که در بردارد معدن کرم را.
عدد انواع آن 168 نوع و عدم ابیات 140 بیت است و تاریخ نظم آن 992 می باشد اشاره کرده به هر یک از این به قولش:
جانوعه(مصلح) ابیاته(منن) رخته(ناظما) للحاسب النهم
نوع آن مصلح و خیراندیش آمد و منازل آن احسان هاست من
تاریخ آن را گذاردم در نظم برای حساب گر زیرک فهمیده ای.
یافت می شود در دیوانش(الدر المنظمفی مدح النبی الاعظم) که در سال 1322 در مصر به طبع رسیده در 149 صفحه.
16/ شمس الدین محمد فرزند عبد الرحمن فرزند محمد حموی مکی حنفی ساکن مصر متوفای 1017 برای او قصیده شگفت انگیزی است در 148 بیت چنانچه در ایضاح ج 1 ص 173 مذکوراست.
17/ سید علی خان صاحب« سلافه العصر »/ متوفای1018 /20 یکی از شعراء غدیر یاد او خواهد آمد برای او قصیده عجیبی است در 148 بیت و برای آن شرح آنست که دائر و سائر است به نام« انوار الربیع » مطلع آن اینست:
حسن ابتدائی بذکری جیره الحرم له براعه شوق یستهل دمی
خوبی اول سخنم به یادی از همسایگان خانه خداست که برای آن نهایت شوق است که آغاز می کند ریختن اشکم را.
18/ شیخ عبد القادر فرزند محمد طبری مکی شافعی متوفای 1032 برای او قصیده بدیعیه شگفت انگیزی است که شوکانی در « البدرالطالع » ج 1 ص 371 آن را یاد کرده که اول آن بیت زیر است:
حسن ابتداء مدیحی حی ذی سلم ابدی براعه الاستهلال فی العلم
نیکوئی اول مدیح من قبیله ذی سلم را ظاهر کرد براعه استهلال را در کوه علم. و برای اوست شرح آن .
19/ شیخ احمد فرزند محمد مقری تلمسانی متوفای 1041 برای او قصیده بدیع عجیبی است که مطلع آن اینست:
شارفت ذرعا فذر عن مائها الشیم وجزت نملی فنم لا خوف فی الحرم
مشرف شدی بر زمین زرع پس بگذر از آب خنکش و گذشتی از
زمین مورچگان پس بخواب که بر تو ترسی در حرم نیست.
20/ شیخ محمد فرزند عبد الحمید بن عبد القادر معروف به(حکیم زاده) برای او قصیده بدیعیه ای است که در سال 1059 به نظم آورده و مطلعش بیت زیر است:
حسن ابتدائی بذکر البان و العلم حلا لمطلع اقمار بذی سلم
خوبی اول شعر من به یاد کوه بان و علم شد برای طلوع ماه هایی به ذی سلم.
و برای او قصیده بدیعیه دیگری است موسوم به « اللمعه لمحمدیه فی مدح خیر لبریه » که اولش این بیت است:
إن رمت صنعا فصن عن مدح غیرهم یا قلب سرا و جهرا جوهر الکلم
اگر قصد کردی کاری را پس ای دل نگهدار از ستودن غیر ایشان در نهانی و آشکارا جوهر سخن را.
و برای اوست شرح کبیر مخطوط آن در 338 صفحه که نزد علامه سید جعفر بحر العلوم در نجف اشرف موجود است.
21/ شیخ ابو الوفاءعرضی حلبی برای او قصیده بدیعیه است که مدح می کند پیامبر بزرگ را یاد کرده آن را برای او شیخ قاسم بن بکره چی درشرح بدیعیه که اول آن اینست:
براعتی فی ابتدا مدحی بذی سلم قد استهلت لدمع فاض کالعلم
مهارت من در ابتداء مدحم به ذی سلم به تحقیق که شروع شد تا اشکی که فراوان آمد مانند باران.
22/ شیخ عبد الغنی فرزند اسماعیل فرزند عبد الغنی حنفی نابلسی دمشقی مولود سنه 1050 و متوفای 1143 برای او قصیده بدیعیه است که مدح می کند به آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را اولش اینست:
یا منزل الرکب بین البیان و العلم من سفح کاظمه حییت بالدیم
ای محل فرود آمدن قافله میان کوه بان و علم، از دامنه کوه کاظمه زنده باشی به باران بسیار.
و تاریخ گذارد آن را به قولش و آن آخر قصیده اوست:
و قلت للربع لما الفکر ارخها یا ربع قد تم مدحی سید الامم
و گفتم به دوستان وقتی که اندیشه تاریخ آن را گذارد ای رفقا به تحقیق که پایان یافت مدح من آقای امتها را.
و برای او شرح آنست موسوم به « نفحات الازهار علی نسمات الاسحار فی مدح النبی المختار » در 348 صفحه به طبع رسیده و برای او قصیده دیگری است که به حاشیه شرح یاد شده چاپ شده اولش این است:
یا حسن مطلع من اهوی بذی سلم براعه الشوق فی استهلالها المی
ای زیبائی منظر و چهره کسی که عاشق اویم به ذی سلم کمال شوق در آغاز آن درد و اندوه من است.
23/ شیخ قاسم بن محمد بکره چی حلبی حنفی متوفای 1169 برای او قصیده بدیعیه است در مدح پیامبر امین که اولش اینست:
من حسن مطلع اهل البان و العلم براعتی مستهل دمعها بدم
از زیبائی منظر و چهره اهل بان و علم کمالی است که آغاز می کند اشگ آن را به خون من.
و برای اوست شرح چاپ شده آن موسوم به « حلیه البدیع فی مدح النبی الشفیع » در سال 1148 فارغ از آن شده است.
24/ سید حسین فرزند میر رشید رضوی هندی متوفای 1156 برای او قصیده بدیعیه است که به آن مدح می کند پیامبر وآلش علیه و علیهم السلام را در دیوان خطی او در 143 بیت موجود است و اول آن اینست:
حی الحیا عهد احباب بذی سلم و ملعب الحی بین البان و العلم
درود بگو به یاران عهد و خاطره دوستان ذی سلم و بازیگاه قبیله میان کوه بان و علم را.
25/ شیخ عبد الله فرزند یوسف بن عبد الله حلبی متوفای 1194 برای او قصیده بدیعیه و شرح آنست چنانچه در« ایضاح » ج 1 ص .174
26/ خوری یوسف بن ارانیوس فرزند ابراهیم مسیحی فاخوری مولود 1218 و متوفای 1301 برای او قصیده بدیعییه است که مدح می کند به آن مسیح را شامل بر صد و هشتاد نوع است با التزام اسم بردن آن نوع را و اولش اینست:
براعه المدح فی نجم ضیاه سمی تهدی بمطلعها من سناه عمی
کمال مدح در ستاره ای است که نورش بلند شده که رهنمونی می کند به طلوعش کسی را که از برق آن کور شده. و آخرین اینست:
و اختم ختامی بان احظی بمطلعک الباهی بخدر السنی یا مرشد الامم.
و پایان می دهم آخر قصیده ام را به اینکه بهره مند می شوم به ظهور زیبای تو در روز اول میلادت… ای ارشاد کننده امتها.
تمام آن چاپ شده در « علم الادب » ج 1 ص 245
27/ شیخ عبد القادر حسینی ازهری طرابلسی برای او قصیده بدیعیه است به نام(ترجمان الضمیر فی مدح الهادی البشیر) در سال 1308 به نظم آورده و در روزنامه بیروت چاپ شده است.
28/ شیخ محمد فرزند عبد الله ضریر ازهری متوفای 1313 برای او قصیده بدیعیه موسوم به« الغررنی اسانید الائمه الاربعه عشر » چاپ شده صاحب کتاب های مطبوعه یاد کرده آنرا برای او.
29/ شیخ احمد فرزند صالح بن ناصر بحرانی مولود 1254 و متوفای 1315 برای او قصیده بدیعیه است که مدح می کند به آن مولای ما امیر المومنین علیه السلام را و آن در دیوان چاپ شده او به نام(المراثی الاحمدیه) موجود است و برای اوست شرح آن که اولش این است:
بدیع مدح علی مذعلا قلمی براعه تستهل الفیض من کلمی
براعت و شگفت انگیزی مدح علی علیه السلام از وقتی که قلم من به کار افتاده براعتی است که آغاز می کند فیض را از سخن من.
30/ شیخ محمد فرزند حمزه شوشتری حلی مشهور به ابن ملا قوت شده 1322 – از شعراء غدیر است که یادش خواهد آمد. برای او قصیده بدیعیه است که مدح می کند به اآن پیامبر بزرگوار صلوات الله علیه و آله را که ممتاز است قصیده های بدیعییه را بانواعی از بدیع بودن.
31/ مولی داود بن حاج قاضی خراسانی معروف به ملا باشی متوفای حدود 1325 که در(مطلع الشمس) ترجمه شده است برای او قصیده بدیعیه و شرح آن است برای فرزند او میرزا فضل الله متوفای اواخر سال 1343 ، آن را موسوم(بازهار الربیع) نموده است.
32/ شیخ طاهر بن صالح بن احمد جزایری دمشقی متولد سال 1268 و متوفای 1338 و برای او شرح آن ست که در سوریا چاپ شده اولش اینست:
بدیع حسن بدور نحو ذیسلم قد راقنی ذکره فی مطلع الکلم
زیبائی جمال ماه های اطراف کوه ذی سلم، به تحقیق که خوش آمد مرا که یاد او کنم در آغاز سخنم.
33/ شیخ محمد صالح بن میرزا فضل الله مازندرانی حایری متولد 1297 یکی از شعراء غدیر است یادش خواهد آمد در شعراء قرن چهاردهم برای او قصیده بدیعیه است و برای اوست شرح آن که اولش اینست:
من حسن مطلع سلمی مستهل دمی لله من دم ذی سلم بذی سلم
از زیبائی چهره سلمی آغاز شد ریختن خون من، سوگند به خدا از خون بیگناهی در ذی سلم.
34/ شیخ عبد الله(بن) محمد بن ابی بکر یکی از شعراء عامه برای او قصیده بدیعیه است که مدح می کند به آن پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله را عدد ابیات آن 139 بیت است که اول آن اینست:
یا عامل الیعملات الکوم فی الاکم بالعیس بالعیس عرج نحو ذی سلم
سر دهنده شتران را بر شتران ماده بر تو باد که شتر سرخ موی را بر شتر سرخ موی سر دهی در ذی سلم. و آخرین ابیات آن این است:
صلی علیه اله العرش ما لمعت بیض الکواعب فی سود من الظلم
درود فرستاد بر او خدای عرش مادامی که برق زند سفیدی ستاره گان در سیاهی تاریکی شب.
در جزء دوم. « الرائق » یاد کرده تمام آنرا آقای ما علامه سید احمد عطار در کتابش
35/ واردی مقری برای او قصیده بدیعیه است در مدح سید بشر رسول خدا صلی الله علیه و آله یاد کرده احمد عطار طاب ثراه در جزء دوم از کتابش « الرائق » عدد ابیاتش 145 بیت است و اول آن اینست:
ان زرت سلمی فسل ما حل بالعلم و حی سلعا و سل عن حی ذی سلم
اگر سلمی را دیدار کردی پس سؤال کن کی در کوه علم منزل کرده و درود بگو سلع را و بپرس از مردم ذی سلم.
و آل او و ایشان خاندانى رهنما و رهبر و کسانى هستند که به سوره (هل اتى) آمده لطیفه مدح ایشان خاندان پیامبر و پایه هاى خاندان پیامبر و پایههاى اصول و اساس اسلام و آرزوهاى رسیدن و اهل حکم و بخشش می باشد پاکیزگانى هستند که اصل و فرع بلند مرتبه شان عالیست بالا رفته است از نور جدّشان.
فداکارى کردند و سیر کردند بلند شدند در شرافت پس ایشان ابر بارنده و شاخه پر بار و ستارهاند در بلندیشان.
ایشان رؤساء مقامهاى بلندند پس براى این سر فرود آوردم و گردیدم خاک زیر کفشهاى ایشان.
ایشانند مردان مردان خدا که فضل ایشان شمرده نمیشود اگر روزى فضل غیرشان شمرده شود،
بهترین آفریدهها و آقایان دینا و شریفترین ایشان طاها پیامبر گرامى و تمامشان در بلندترین نعمتهایند،
فروختند جان خودشان را بیارى کردنشان دین گرانقدر را و چه بسیار بخشیدند جانشان را و بخشیدند زادشان را.
سبز است چراگاه ایشان سرخ است شمشیرهاى برندهشان سفید است صورتشان صاحبان اخلاق پسندیده اند،
کفایت کردند سرکشان را چنانچه کفایت کردند قصد کنندگان را از جهت بخشش به تیر زدن و رساندن در حمله کردن و در بخشیدن،
حمله کردند و چه بسا سوراخ کردند با نیزه در روز جنگ سینه را و چه بسا که افکندند در صدمه اى،
پاکیزه است از پلیدیها نفسهاى ایشان و از مانند خودشان منتقل شدند در ارزندهترین رحمها.
و صحابه صحابه پیامبر خواست نیست ماه بلند زیباتر از جهت منظر از وقار و سکینه ایشان،
عیبى نیست در ایشان به صفتى جز اینکه ایشان خود را ارزان کردند به سبب پرهیزگارى جانهاى گرانقدر خود را،
اى نیکوترین آفریده ها در خلقت و در اخلاق و در شرافت و در حکم نمودن و در علم و حکمت،
و کیست وقتی که گناه من زیاد شد پس مدح کنم او را نجات یابم پس مدح اندوخته من و دوستى شما نگه دارنده من است،
باش شفیع من مالک من اى احمد (مصطفى) در فرداى قیامت و نجات بده متمایل و گرفتار هوا را از لغزش قدم،
این مدیحه من است در حالی که معترف به تقصیرم میباشم پس به پذیر از من و رها کن کسى را که سرزنش میکند خود را به پشیمانى،
پس در حدیث مندرج است که کسی که براى شما یک بیت شعر بگوید پس یک خانه در بهشت نعمتها براى او بلند میشود،
پس منّت گذارید بر من به احسانى که قبول نمائید بدون راندن و شما معدن بخشش هستید،
و تو میدانى چه طلب میکند محبّ تو در فرداء قیامت و مانند شما محتاج نباشد بسخن گفتن،
پس دست مرا زنهار که خالى بر نگردانید و ترحم فرمائید قربان شما شود بنده ای که در سایه حمایت شماست،
بیان مدح شما در فن بدیع براى او دقیق است از جهت معنى به آن نطق و دهان من گویاست،
و من قرار دادم به حمد خداوند ساعتى از عمر دنیا را عبادتی که مدح تو را در آن بنظم در آوردم،
پس ببخش که اگر بخشیدید بخشیدن نیگوئى پس مقام شما نزد خدا در گناه من کم نشود،
و در راه تو اگر کعب رستگار شد روز خوشى اوست پس در فردا از تو میبینم بهترین غنیمتها را.
و مطلب (واردى مقرى) سیراب کننده تشنه است و آیا جز تو فریاد رسى هست در فرداى قیامت براى نجات از آتش،
پس بپذیر مدح بدیع و شگفتى را که بلندى مقام تو است از نیکوئى آغاز در خوبى پایان.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 66 – 75