تحلیل مقام و شخصیت «شریف رضى» را در تألیفات ذیل ملاحظه می کنید:
1- نوشته که علامه شیخ عبد الحسین حلى نجفى گرد آورده و مانند مقدمه همراه جزء پنجم از تفسیر او بطبع رسیده است. از صفحه 1 تا 112.
2- گلزار ادبى که نویسنده شهیر «زکى مبارک» در دو جلد بزرگ ترتیب داده و طبع رسیده. بنام «عبقریه شریف رضى».
3- نوشته علامه شیخ محمد رضا فرزند استادمان حجة الاسلام شیخ هادى کاشف الغطاء.
4- نویسنده معاصر، سید على اکبر برقعى قمى، در کتابى بنام «کاخ دلاویز» شرح حال شریف رضى را منفردا مورد بحث و تنقیب قرار داده است.
اضافات چاپ دوم:
[امینى گوید: سید برقعى، مردى بود نیک روش، پاک دامن و از پیشتازان میدان فضل و ادب، ولى در این سالهاى اخیر، به جانبدارى از حزبى پست و گمراه برخاست و پناه بر خدا، چنان به سر درآمد که از مقام و موقعیت علمى به دره بدنامى سقوط کرد. خداوند ما را از هر گونه لغزش محفوظ و از هر اشتباهى در امان بدارد، و از پایان سوء در پناه گیرد.]
5- نوشته دکتر «محفوظ» در 250 صفحه بنام «الشریف الرضى» که در بیروت مطبعه ریحانى به چاپ رسیده است.
6- نوشته فرزندم، محمد هادى امینى، کتابى مستقل.
ضمنا برخى از جوانان فرومایه مصر که چون طفل، ناخوانده بر خوان علم و ادب نشسته «نامش محمد سید گیلانى است و کتابش بنام« شریف رضى» در 109 صفحه چاپ شده.»، در صدد تحلیل مقام علمى و شخصیت ممتاز شریف رضى برآمده، در مطاوى گفتارش از سرشت ناپاک خود پرده برداشته، و در واقع جان خود را هدف تیر ملامت و عار و ننگ ابد ساخته است:
در آن میان که قلم بر دست گرفته و نابخردانه می خواهد مجد و عظمت «شریف رضى» را خاطر نشان سازد، هرزه درآئى آغاز کرده، اجداد پاک و والاتبار او را به بدى یاد می کند و آنچه در سینه پر کینه خود از دشمنى و عداوت خاندان رسول اقدس پنهان داشته، با خرده گیرى و ناسزاگوئى به سرور و سالارشان سید اوصیا امیر المؤمنین على بن ابى طالب، بر ملا کرده است.
آرى اینجاست که کوته فکرى خود را آشکار کرده رأى سخیف و عنصر پلید خود را نشان می دهد، و با دست خود گور خود را می کند.
فرض بفرمائید که این مرد از کینه وران و حسد پیشه گان بر آن رسول است.
ولى می بینیم که هیچکس، از نعره هاى وحشیانه او در امان نمانده است: حتى پیشوایان مذهبش که آنانرا به محاکمه می کشد و با زبان تند و گزنده، فحش و ناسزا نثار می کند.
من نمی خواهم که سخنان او را جمله جمله مورد بحث و انتقاد قرار دهم، گفتار یاوه اش بی ارزشتر از این است که در مقام جواب برآیند، و گوینده اش فرومایه تر از آنکه نامش در کتب یاد شود. ولى تأسف من بر حوزه مصر است که نام و آوازه اش بوسیله سفلگان آلوده شود. تأسف من بر جامعه مصر است که دامن فضل خود را از لوث این آلودگیها پاک نمی سازد، تأسف من بر مراکز چاپ و انتشار آن دیار است که این گونه ترهات رسوا کننده را منتشر می سازد، تأسف من … تأسف من … تأسف من.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 250