دکتر طه حسین مصرى در صفحه 385 «ذکرى ابى العلاء» گفته است: «تناسخ از اواخر قرن اوّل، در عرب معروف بوده است و شیعه به این عقیده و برخى مذاهب نزدیک به آن، مانند حلول و رجعت گرایش دارد و کدام ادیب است که به سخنان نارواى حمیرى و افراد بسیار دیگرى، در این باره آگاه نباشد»
اگر این نسبت ساختگى، از پیشینیان طه حسین، آن یاوه سرایان عصر خرافات آن سخنگویان نادان، آن فراهم آرندگان ناآگاه، آن نویسندگان بیکنکاش و آن نسبت دهندگان بیپروا، صادر شده بود، مرا به تعجب نمیانداخت، امّا شگفتا که این سخن، از مردى است که خود را جستجوگر میداند و خویشتن را، انسان عصر طلائى، عصر نور و روزگار کاوش میشناسد.
روزگارى که به بلاى وجود این دکتر و یاوه سرایان و دروغ پردازانى چون او گرفتار آمده است، مردمى که میخواهند گروه بزرگ و بزرگوارى از امت اسلامى را با نسبت کفر آمیز: تناسخ و حلول، خوار و زبون کنند تا گروه مخالف، با اعتقاد به کفر این دسته، آنان را دشنام دهند و این دسته نیز از شنیدن چنین نسبت نادرستى به خشم آیند و کار به سرانجام ناستوده پراکندگى و جدائى انجامد و آرزوى آنکه طه حسین را به چنین کار ناروائى میگمارد و وادار میکند، نیز همین است.
آیا جستجوگرى از این مرد نپرسیده است: مصدر این نسبت نادرست چیست آیا در کتابى از کتب شیعه خواندهاى یا از شیعهاى شنیدهاى؟ یا خبر چنین نسبتى از ناحیه دانشمندى از دانشمندان امامیه به تو رسیده است؟ این شیعه و کتابهاى اوست که از نخستین روز تا به امروز، به کفر قائلان به تناسخ و حلول، حکم کرده است، و به برائت از آنان گرایش دارد. پس چرا این دکتر، پیش از آنکه چنین تهمتى زند و چنین ناروائى نویسد، به این کتب مراجعه نکرده است؟ آرى قبل از او، «ابن حزم اندلسى» در کتاب «الفصل» نسبت تناسخ را به سید داده است و تو اى خواننده! در صفحه 329- 322 جلد اول این کتاب، ابن حزم و جدلهاى وى را باز شناختهاى. امّا قول به رجعت از سنخ قول به تناسخ و حلول نیست، زیرا کتاب و سنت به آن ناطق است همانطور که تفصیل آن، در کتب کلامى آمده است و تالیفات جداگانه اعلام نیز، متضمن این مطلب هست. و آنکه وقوفى بر اخبار و اشعار و حجت آوریهاى سید دارد، میداند که ساحت وى ازین نسبتهاى ناروا دور است، اگر این دکتر از آن کسانى نباشد که کوشش بسیار در محبّت خاندان پیغمبر و مهر ورزى و ستایشگرى و جانبدارى از آنان را سخافت داند.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 361