* آنکه- به دریاى شیرین پوید، گوهر آبدار جوید.
* آنکه- دست عطا گشاده دارد، چشم امید به سویش کشیده آید.
* آنکه- نعمتى را کافر آید، نقمتش به کیفر در سپارد.
* گوشتى که از حرام روید، با داس بلا دروده آید.
* آنکه بروزگار سلامتش غره آید، فردا از پشیمانى و ندامت داستانها سراید.
* آنکه با اشاره اندک هوشیارى نگیرد، از بیان مفصل چه سود گیرد.
* بسیار شد که با سخنى نرم و هموار، کارى بسامان آمد، آنجا که بذل اموال نافع نیامد.
* سینه از مایه درون جوشد و از کوزه آن تراود که در آن باشد.
* خردمند با اشاره چشم دریابد و از گفتار زبان بینیاز آید.
* خورشید تابان که در پس ابر ماند، دیرى نگذرد که رخسار نماید، چونان که بوستان در زمستان افسرده و در بهار خرم آید.
* بدر تابان که نهان شود، باز برآید، شمشیر که کندى گیرد دگر بار جوهرش نمایان آید.
* دانشت در گرو درس و مذاکره جهلت بر اثر اهمال و متارکه.
* سخن که بر سامعه مکرر آید در قلب ریشه دواند.
* مهربانى بیغش و پاک، رساتر از زبانهاى پر آب و تاب.
* هر کارى به موقع آن شاید، چونان که هر میوه به فصل آن در مذاق خوش آید.
* آرزو بینهایت، چه سود که نعمت دنیا عاریت.
* یادآورى اثرى آشکار دارد، و چنانکه خدایش فرمود: نفعى سریع به بار آرد.
* پشت شمشیر، نرم و لغزنده و دم آن تیز و برنده، از آن شگفتتر مار، که پشت آن نرم و لغزندهتر و نیشش گزندهتر.
* رشته منت و احسان، بر گردن کس استوار نتوان کرد، جز با خدمات شایان.
* گاه باشد که حلم و بردبارى خوارى آرد، چونان که از پایدارى بیجا شکست زاید.
* نامه هرکس، تراز اندیشه و ادراک، بل محک اعتبار اوست و ترجمان فضل و مقام، بل، نمونه فهم و دانش اوست.
* وفاى به وعدت، برهان تشخیص و عظمت، امروز و فردا کردن، نشان بخل و خست، و گواه بیوفائیت تجدید مهلت.
* احسان نکو آن است که خالص و فراوان باشد، و احسان شوم آنکه امروز و فردا شود و با خاطره ناخوش آلوده گردد.
* هشیارى جوانمردان کندى نگیرد، و سیماى شوم خطا نپذیرد.
* سگ که بر چهره ماه تابان بانگ کند، با سنگ دهانش بسته گردد.
* بسیار شد که به آرزوى خونخواهى و انتقام، در ورطه هولناک به خاک راه افتادهاند.
* وعده نوال، برخى چون آب حیات است و برخى چون درخش سراب.
* نفوذ سخن گاه بدانجا رسد که تیر پران نرسد.
* چه بسا اعتراف به تقصیر که گویاتر است از زبان تشکر آمیز.
* چه بسا سخن کوتاه که رساتر به مقصود باشد.
* هر سرى آرزوئى پرورد، و هر روزى کارى شایسته خود دارد.
* سخن نرم و هموار سود بخشد و گرنه شمشیر بران، سودبخشتر افتد.
* دلاور شیر دل فراوان است، ولى نه چون عمرو، و بر مردگان ماتمدارى کردهاند ولى نه چنان که بر صخر «1».
* فراموش مکن که فاصله جوان و پیر فراوان است و فرق میان عقاب و شاهین از زمین تا آسمان.
* کفران نعمت، سر آغاز نقمت است.
* ناسپاسى نوال، مایه زوال است.
* مقابله احسان با کفران، نعمت موجود را تاراندن است.
* گاه باشد که ضعیف قوى گردد، جراحت التیام پذیرد، کج، راه استقامت گیرد، و فرومانده در خواب غفلت بیدار شود.
* ناله از دل تنگ برآید و شکایت از درون دردمند.
* نه هر که را خوانى، پاسخ مثبت دهد، و سر به اطاعت سپارد.
* شود که، بیگناه به جرم گناهکار بسوزد و نیکوکار در عوض بدکار گرفتار آید.
* نه هر که حق طلبد، باز جوید و نه هر که چشم طمع به ابر دوزد، از باران رحمتش شراب اندوزد.
ثعالبى در یتیمة الدهر از این گونه کلمات قصار و سخنان درر بار، از صاحب فراوان یاد کرده که سید امین تمام آنها را در «اعیان الشیعه» ثبت فرموده است.
این است یک شیعه نمونه و این نمونه افکارش. این است یک وزیر شیعه و این سخنان حکمت شعارش، این است فقیه شیعه و این ادب تابناکش. این است دانشمند شیعه و این اندیشه عالمتابش، این است متکلم و سخنگوى شیعه و این مقاله و گفتارش.
اینان مردان بزرگ شیعهاند و این مفاخر و میراثشان. شیعه راستین که در پى خاندان حق گام زند، باید که چنین باشد. و گرنه نباشد.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 106