الزاهی : مکلم الشمس و من ردت له ببابل و الغرب منها قد قبط
«کسی که با خورشید سخن گفت و برای او پس از غروب، گرد آوردن انوارش بازگشت راه پیمای سریع زمین و کسی که برای او سپاه در وادی قحط، آب چشمه از زمین بر آورد.
دریائی که دریاها در برابرش، جوئی بیش نیستند و از جریان آن با کمال
حقارت بهره می برند. او شیر بیشه است که هر شیری نزد او به عقل کوچک آید.
اوست گسترش دهنده علم خدا در زمین و کسی است که بر اثر دوستی اش، خدای رحمان وسعت روزی دهد.
شمشیری که هر گاه کودک شمشیرش را بدست گیرد، روز جنگ همه را متفرق سازد.
به سوی نبرد با آن شمشیر، زره پوشیده گام بر می دارد چه بسیار پلیدیها را برید و قطع کرد. تعبیر مکلم الشمس، اشاره به روایتی از رسول خدا (ص) است که به علی (ع) فرمود:
یا ابا الحسن کلم الشمس فانها تکلمک قال علی (ع) السلام علیک ایها العبد المطیع للّه و رسوله فقالت الشمس السلام علیک یا امیر المؤمنین، و امام المتقین، و قائد الغر المحجلین. یا علی انت و شیعتک فی الجنة یا علی اول من تنشق عنه الارض محمد ثم انت و اول من یحیی محمد ثم انت و اول من یکسی محمد ثم انت.
«یا علی تو و شیعیانت در بهشت خواهید بود و اول کسی که زمین به خاطرش می شکافد محمد و سپس تو خواهی بود و اول کسی که زنده می شود محمد و سپس تو خواهی بود و اول کسی که پوشش پیدا کند محمد و آنگاه تو خواهی بود».
علی علیه السلام برای شکر به پیشگاه خدای بزرگ به سجده افتاد و از چشمانش سرشگ می بارید، پیامبر خود را به او نزدیک ساخته، گفت: برادرم، دوستم سر بردار که خدا به تو بر اهل آسمانهای هفتگانه، مباهات کرد.
این روایت را شیخ الاسلام حموئی در فرائد السبطین باب 38 و خوارزمی در مناقب صفحه 68 و قندوزی در ینابیع صفحه 140 نقل کرده اند.
و تعبیر: و من ردت له ببابل … «اشاره به بازگشت خورشید برای علی امیر المؤمنین در بابل است».
حدیث رد الشمس علی علیه السلام در بابل را نصر بن مزاحم در کتاب صفین صفحه 152 چاپ مصر، به اسناد خود از عبد خیر «1» نقل کرده، گوید من با علی (ع)
در زمین بابل می گذشتیم. وقت نماز عصر فرا رسید. ما به هر جا می رسیدیم آنجا را از جاهای دیگر وسیعتر می یافتیم تا جائی که بهتر از آن ندیده بودیم رسیدیم. خورشید میرفت تا غروب کند گوید: علی فرود آمد و من با او فرود آمدم گوید: آنگاه او دعا کرد و خورشید به اندازه برگزاری نماز عصر، بازگشت، ما نماز عصر را خواندیم و سپس خورشید غروب کرده.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 536