اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۷ آذر ۱۴۰۳

حضرمی، زن آوازخوان را شفاعت می کند

متن فارسی

80. «حضرمی» و اهل قبور
«سبکی» در «طبقات» خود 5: 51، و «یافعی» در «ریاض» ص 96، از «اسمعیل حضرمی» یاد شده چنین نقل کرده اند: «او بر بعضی از مقابر شهرهای یمن می گذشت که خیلی گریه کرد و اندوه سختی او را فرا گرفت سپس سخت خندید و سرور و شادی او را غالب شد، کسانی که در آنجا بودند، از دیدن این احوال خیلی تعجب کردند. از او علت آنرا پرسیدند، و او- رضی اللّه عنه- گفت: احوال اهالی این قبور بر من آشکار شد و دیدم که معذب هستند و اندوهگین شدم و گریه کردم. آنگاه بر خدای سبحانه و تعالی در خصوص آنها تضرع و دعا کردم، به من خطاب رسید که بخاطر تو از آنها درگذشتیم. و صاحب همین قبر به من گفت: من نیز با آنها هستم ای فقیه اسماعیل! من فلان آوازه خوان هستم. من خندیدم و گفتم: بلی تو هم در جزو آنها می باشی سپس او گور کن را خواست و پرسید: در این قبر که نزدیک ما است، چه کسی مدفون است؟
گفت فلان زن آوازه خوان که شیخ شفاعت نمود. خدای تعالی او را خیر بدهد».
«امینی» می گوید: من نمی دانم که به کدام این ادعاها باید تعجب کنم، آیا به ادعای «حضرمی» که بر عالم برزخ آگاهی دارد و پذیرفته شدن شفاعت او
درباره اهالی قبور حتی بخشایش زن آواز خوان؟ یا بر اطلاع آن گور کن از این راز محفوظ که شیخ داشت؟ یا از این تعجب کنم که آن زن آوازه خوان، چگونه در آن لحظه از شفاعت شیخ اطلاع حاصل کرد؟ و تعجب دیگر اینکه این زن چگونه بدون هیچ سابقه آشنائی با این فقیه از درون قبر درباره کار خود سخن گفته است؟ بدیهی است که این اعمال هرگاه واقع نمی شد، با عدم و نبود هیچ تمایزی ندارند، لکن تعجب ما از توجه و قبولی است که بعضی از بزرگان به این اوهام داشته اند.

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 236

متن عربی

80- الحضرمی و أصحاب القبور

ذکر السبکیّ فی طبقاته «1» (5/51)، و الیافعیّ فی ریاضه «2» (ص 96) عن إسماعیل الحضرمیّ المذکور: أنّه مرَّ علی بعض المقابر فی بلاد الیمن فبکی بکاءً شدیداً،

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 236

و علاه حزن و ترح، ثم ضحک ضحکاً حمیداً، و علاه فی الحال سرورٌ و فرح، فتعجّب الناس الحاضرون هنالک و سألوه عن ذلک، فقال رضی الله عنه: کشف لی عن أهل هذه المقبرة فرأیتهم یعذَّبون فحزنت و بکیت لذلک، ثم تضرّعت إلی اللَّه سبحانه و تعالی فیهم، فقیل لی: قد شفّعناک فیهم، فقالت صاحبة هذا القبر: و أنا معهم یا فقیه إسماعیل أنا فلانة المغنّیة. فضحکت و قلت: و أنت معهم. ثم إنّه أرسل إلی الحفّار و قال: من فی هذا القبر القریب العهد؟ قال: فلانة المغنّیة التی تشفّع لها الشیخ نفع اللَّه تعالی بها.

قال الأمینی: أنا لا أدری بأیّها أعجب؟ أ بدعوی الحضرمیِّ اطّلاعه علی عالم البرزخ و قبول شفاعته فی أهل تلک الجبّانة حتی فی المغنّیة؟ أم باطّلاع الحفّار علی ذلک السرِّ المصون؟ أم بوقوف المغنّیة علی تلک الشفاعة و التشفّع فی الحین، و مفاوضتها مع الفقیه فی أمرها و هی فی قبرها، من دون أی سابقة تعارف بینهما؟ و إذا کان الکلّ لم یقع فلا تمایز بین الأعدام، و إنّما العجب من بخوع الأعلام لمثل هذه الأوهام.