حاکم نیشابوری در ” مستدرک ” روایتی از طریق حبیب بن ابی ملیکه ثبت کرده است. می گوید “: مردی نزدپسر عمر- رضی الله عنهما- آمده پرسید: آیا عثمان در بیعت ” رضوان” حضور داشت؟ گفت: نه. پرسید: درجنگ ” بدر ” شرکت داشت؟ جواب داد:نه. گفت: پس از جمله کسانی بوده که شیطان فریب داده و لغزانده شان؟ جواب داد: آری. آن مرد برخاسته برفت. یکی به او تذکرداد که این مرد الان ادعا خواهد کرد که تو از عثمان بد گفتی. گفت: این طور می گوید؟ او را بیاورید. از آن مرد پرسید: آنچه رابه تو گفتم درک کردی؟ جواب داد: آری، از تو پرسیدم آیاعثمان در بیعت ” رضوان ” حضور داشت؟گفتی: نه. پرسیدم در جنگ”بدر ” شرکت داشت؟ گفتی: نه. پرسیدم از جمله کسانی بود که شیطان فریب داد و لغزاندشان؟ گفتی: آری. گفت: درباره بیعت”رضوان، ” پیامبر خدا (ص) به نطق ایستاده گفت: عثمان درپی کار خدا و کار پیامبرش رفت. آنگاه برای او سهمی معین کرد وبرای دیگری از آنها که حضور نداشتند سهمی معین نکرد. اما آنها که روز بر خورد دو سپاه روی از میدان برتافتند شیطان با پاره ای از آنچه به دست آوردند بفریفتشان، و خدا از آنان در گذشت زیرا خدا در گذرنده بردبار است “. این بهانه های خنک و عذرهای ساختگی شما را به تعجب وا نمی دارد؟ توجیهاتی که از اصحاب شرکت کننده در بدر ” که به سیصد و چهارده تنمی رسیده اند و از دو هزار و چهار صد بیعت کننده ای که در بیعت شجره شرکت داشته اند پوشیده مانده است و جز دو نفر کسی از آن خبر نداشته یکی پسر عمر که در جنگ های ” بدر ” و ” احد پسری نا بالغ بوده وپیامبر (ص) او را کوچک شمرده و دربیعت ” رضوان ” شانزده سال بیشتر نداشته است و دیگری خود عثمان که درهیچ یک از موارد حضور نداشته است. بنابر این،روایت را دو نفر به هنگام محاصره عثمان ساخته اند، یکی پسری نا بالغ و دیگری کسی که خود شاهد و ناظر آنچه روایت کرده نبوده است. و تنها کسی که پاره ای از حرف های آن دو را نقل کرده ” انس ” است.
عجیب این که عبد الرحمن بن عوف- برادر پیمانى عثمان «4»- و رفیقش که او را به مسند حکومت نشاند و خود در «بدر» و «احد» شرکت داشت، تا روز محاصره عثمان هیچ یک این عذر و بهانه ها و توجیهات را نشنیده و به گوشش نخورده بود، و اگر اینها ذره اى حقیقت مى داشت زبانزد همگان مى بود و در انجمن ها به بحث در مى آمد نه این که هیچ کس نشنود و عبد الرحمن بن عوف زبان به نکوهش و طعنه عثمان بگشاید که در آن دو نبرد شرکت نجسته و رویه عمر را نیز ترک کرده است، و خبر این انتقاد و طعنه به گوش عثمان برسد و او براى رهائى از تیر آن طعنه به عذر و بهانه اى که پسر عمر برایش تراشیده یا جعل کرده متوسل شود.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ،ج10،ص103)