قصه دیگری درباره ذمی مقتول از عمر بن عبد العزیز نقل شده: که مردی از اهل ذمه عمدا در شام کشته شد و عمر بن خطاب در این موقع در شام بود پس چون این خبر به او رسید ، عمر گفت : حریص شدید به کشتن اهل ذمه هر آینه البته می کشم او را به او.ابو عبیدة بن جراح گفت : برای تو نیست که این کار را بکنی . پس نماز خواند سپس ابو عبیده را طلبید و گفت : چطور گمان کردیکه نکشم او را به او ؟ پس ابو عبیده گفت : آیا می بینی اگر کشته شود بنده ای برای او آیا تو قاتل او هستی به او ؟ پس عمر ساکت شد آن گاه قضاوت کرد بر او به دیه دادن به هزار دینار برای سختگیری بر او.
(الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 190)