نصر بن مزاحم، به اسناد خود از ابن عباس روایت کرده که:
عمرو بن عاص، روزى از روزهاى جنگ صفین، متعرّض على شد به گمان اینکه می تواند على را غافلگیر نموده و به آن حضرت ضربه اى وارد سازد.
على (ع) به او حمله ور شد، همین که نزدیک بود ضربه على به او برسد، خود را از اسب به زیر افکند و لباس خود را بالا زد، و پاى خود را (مانند سگ هنگام بول کردن) بلند نمود که عورتش نمایان شد؛ حضرت از او روى برتافت، آنگاه به پا خاست در حالی که خاک آلوده بود و با پاى پیاده فرار کرد و خود را به صفوف سپاهیان خود رسانید.
سپاهیان عراق به أمیر المؤمنین عرض کردند که این مرد گریخت، حضرت فرمود: آیا او را شناختید؟ گفتند: نه.
حضرت فرمود: او عمرو بن عاص بود، با کشف عورت به من روى آورد و مرا یاد آور رحمیّت شد (این تکه لفظ ابن کثیر است) و من روى از او بگرداندم هنگامى که (بعد از این رویداد) به جانب معاویه برگشت، معاویه به او گفت: چه کردى؟ گفت: على با من روبرو شد و مرا به خاک افکند.
معاویه گفت: خداى را سپاسگزار باش و عورتت را، و بنا به ضبط لفظ ابن کثیر چنین آمده: خداى را شکر کن، و ما تحت خود را.
به خدا سوگند، من گمان دارم که اگر او را می شناختى بر او حمله نمی بردى و در این باره معاویه این اشعار بگفت:
هان، پناه به خدا از گمراهیهاى عمرو، که مرا به خوددارى از روبرو شدن با على در مبارزه، سرزنش می کند.
عمرو، با على روبرو شد و با خوارى و رسوائى باز گشت.
او، اگر عورت خود را آشکار نکرده بود، با شیرمردى روبرو بود که هر جنگجوئى را خوار و ذلیل می کند.
گوئى مرگ روبرو شوندگان، در میان دو کف اوست که چون باز شکارى حریف را در هم می کوبد.
اگر مرگ دامنگیر عمرو نشد؛ اهل حجاز در رسوائیش آوازها خواندند.
عمرو پس از شنیدن این اشعار از معاویه خشمگین شد و گفت:
چقدر تو در این شکست من، على را بزرگ می شمارى.
ابن ابى الحدید این تکه را چنین آورده: چقدر ابو تراب (على) را در این امر پرعظمت می شمارى، آیا مگر من کسى نیستم که با پسر عم خود روبرو شدم و او مرا به خاک افکند؛ آیا تصور می کنى که براى این حادثه از آسمان خون خواهد بارید؟!.
معاویه گفت: نه، ولى این حادثه خوارى بار می آورد «1»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 237