17- از قول انس بن مالک آمده که “پیامبر (ص) یکی از اصحابش را به نام سفینه با نامه ای نزد معاذ به یمن فرستاد. چون روانه گشت در راه با درنده ای که در میانه راه به کمین نشسته بود برخورد، و ترسید به او حمله ور شود. پس به آن گفت: ای درنده من فرستاده پیامبر خدا به نزد معاذم و این نامه پیامبر خدا است. در این هنگام درنده برخاسته سنگی را که در برابرش بود بغلتانید و غرشی کرد و بانگی سر داد و از راه به یک سو شد. آنگاه وی روانه گشته نامه رسول خدا را به معاذ رسانید و سپس در حالی که جواب نامه را همراه داشت برگشت و باز به همان درنده و ترسید به راه ادامه دهد، و گفت: ای درنده من فرستاده پیامبر خدایم که از نزد معاذ باز می گردم و این جواب نامه رسول خدا است که از نزد معاذ آورده ام. در این هنگام، درنده برخاسته غرشی کرد و بانگی سر داد و از راه به یک سو گشت. چون به خدمت پیامبر (ص) رسید ماجرا را به اطلاعش رساند. فرمود: می دانید بار اول چه گفت: سلام مرا به پیامبر خدا و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و سلمان و صهیب و بلال برسان “.
چنین روایتی که در آن از معجزه پیامبر (ص) و کرامات خلفاو فضائل جمعی از اصحاب سخن رفته باید زبانزد خاص و عام می بود و شهره آفاق و نقل هر مجلس و محفل. نه این که از میان سران علم حدیث و حافظانش به انحصار حدیثدان شام در آید و تنها ابن عساکر نقلش کند. ابن بدران در چند جا در حاشیه اش بر تاریخ ابن عساکر می گوید: هر آنچه ابن عساکر به تنهائی روایت و ثبت کرده باشد ضعیف و سست است. آثار ساختگی بودن در این روایت مشهود است و از نظر نباید پنهان بماند. این درنده از کجا خلفا را شناخت که دو بار نامشان برد و به آنان به ترتیب روی کار آمدنشان سلام رسانید، گوئی پاره ای از علم غیب نصیب درندگان گشته تا جانشینان پیامبر (ص) را پیش از آنکه به خلافت برسند شناخته است و نیز جمعی از اصحاب را که چندان معروفیتی نداشته اند و در عین حال ازحال جمعی که در منتهای عظمت و دارای مقامی بلند بوده اند غافل و بی خبر مانده تا نامشان را از شمار آنان که مورد سلام و پیام قرار گرفته اند کاسته است تا رسیده به طبقه ای از آزادشدگانی که به مرتبه همنشینی وشاگردی پیامبر (ص) نائل گشته اند . آیا رشحات عالم غیب چنین است؟ ایا درندگان چنین رویه نامربوط و بی تعقلی دارند؟ یا این همه دستاورد جنایتکارانی است که برای افراد مورد علاقه خویش فضیلت می تراشند؟
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ،ج10،ص132)