خدایا به او علم قرآن و حساب بیاموز، و او را از عذاب مصون دار”
در سندش نام ” حارث بن زیاد ” هست که چنانکه ابن ابی حاتم از قول پدرش می گوید و نیز ابن عبدالبر، و ذهبی و دیگران راوی یی ضعیف و مجهول است، و شامی یی است که در نقل روایات جعلی وساختگی یی که درباره دیکتاتور شام هست دقت واعتنائی نمی نماید.
متن روایت چنان است که حتی احتیاجی به رد و تخطئه ندارد، زیرا یا مقصود علم قرآن به تمامی است یا پاره ای از آن، و می دانیم معاویه نه تنها قرآن شناس کامل نبوده، بلکه مقدار قابل ملاحظه ای از قرآن هم نیاموخته و علاوه برآن همه کارهایش باآیات روشن و صریح قرآن منافات داشته، باآزردن خاندان نبوت و رجال پاکدامن و صالح امت بویژه داماد و جانشین پیامبر (ص) که امامی واجب الاطاعه بوده و به حکم قرآن مجید به منزله ” خود ” پیامبر (ص) و منزه از هر آلایشی در حقیقت رسول اکرم (ص) را آزرده است و مردان وزنان مومن را بدون اینکه گناهی کرده باشند و بجرم دوست داشتن کسی که خدا دوست داشتنش را قرین دوست داشتن خویش و دوست داشتن پیامبرش قرار داده می آزرده است، و نیک مردان را به خاطر این که تن به تمایلات ضد اسلامیش نمی سپرده اند به قتل می رسانده، و دروغ های شاخ دارمی گفته و تهمت می زده و بهتان می بسته و شهادت دروغ ترتیب میداده، یعنی کارهائی که قرآن با قاطعیت تحریمش کرده است، بگذریم از کارهائی چون خرید و فروش شراب و میگساری و رباخواری و تغییر دادن سنتهای الهی یی که با نقشه سیاسی و مقاصد پلیدش جور نمی آمده است و تخلف از مقررات الهی “- و کسانی که از مقررات خدا تخلف می نمایند آنها همان ستم کارانند- ” و جنایات دیگری که قرآن از آن نهی و گناه کبیره اش شمرده است.
فرض این که از حکم امور نامبرده بی اطلاع و جاهل بوده بیشتر به نفع معاویه است تا این که عالم و بااطلاع از قرآن و دینشناس بوده و در عین حال از حکم و دستورش تخلف می کرده و چنانکه امیرالمومنین علی (ع) و جمعی از اصحاب پاکدامن و نیکو سیرت گفته انداحکام الهی را پس پشت می افکنده و پایمال می نموده است. این فرض هم که پاره ای از قرآن را آموخته و می دانسته است برایش فائده ای ندارد، زیرا به پاره ای از دین ایمان داشته و نسبت به بخش دیگرش کافر بوده است. اگر یک یا چند آیه از قرآن آموخته و دانسته بود رفتارش بگونه ای دیگر می بود، اگر مثلا این آیت را می دانست که ” اگر دو دسته از مومنان با یکدیگر جنگیدند میانشان را به صلح آورید. سپس اگر یکی به دیگری تجاوز مسلحانه کرد با آن که تجاوز کرده بجنگید “… و این آیه را “کسانی که پیمان خدا را پس از تحکیمش می گسلند و آنچه را خدا دستور داده مرتبط و مستمر باشد می گسلند و در جهان (یا کشور) تبهکاری میکنند، اینها برایشان لعنت خواهد بود و بد سرائی ” و ” کیفر کسانی که با خدا و پیامبرش می جنگند ودر جهان (یا کشور) تبهکاری می کنند این است که اعدام یا به دار آویخته شوند یایک دست و یک پایشان از دو جهت بریده شود یااز کشور تبعید شوند، این ننگی در زندگی دنیا برایشان خواهد بود و در زندگی باز پسین عذابی سهمگین برایشان خواهد بود ” و ” کسانی که مردان و زنان مومن را بدون اینکه جرمی کرده باشند اذیت می کنند مسوولیت بهتان و گناهی سهمگین را بر دوش خویش بار می نمایند ” آری اگر یکی از این آیات قرآنی را آموخته و دانسته بود حد خود شناخته و پا از گلیم خویش درازتر نکرده بود.
شک نیست ابن حجر که می گوید “: دعای پیامبر (ص) بدون شک مستجاب است ” روایت را این طور تاویل نمی نماید که مقصود این است که معاویه علم قرآن آموخته نه این که به علم خویش عمل کرده باشد. به این ترتیب، ادعای ابن حجر و پندار بیمار گونه اش قابل بحث نیست و چیز مسخره ای است. “حساب ” و ” علم حسابی ” که در این روایت آمده معلوم نیست چیست، علم حسابی که در ردیف و همپای علم قرآن آمده است. شاید مقصود این باشد که آموخته چگونه کردار خویش با نوامیس و موازین شریعت اعمالش است، یا مقصود علم به طرز حسابرسی خدا به کار مردم و رسیدگی به سیاهه اعمالشان است، یا علم به حساب خویش رسیدن پیش از رسیدگی خدا به آن است، یا علمی که می آموزد چگونه حقوق مردم و عوائدعمومی را تقسیم کنیم تا هرکس به حق خویش برسد و درمال خدا حیف و میلی صورت نگیرد و جانب دوست به زیان دشمن شخصی گرفته نشود، یا علم تقسیم میراث و فرض های مختلفی که در تقسیم ارث هست، بالاخره علم به قواعد حساب عددی یعنی علم جمع و تفریق و ضرب و تقسیم و جبر و مقابله و امثالش. اگر مقصود از ” علم حساب- ” یاد شده در آن روایت- آن دانستنی ها باشد که پیش ازدو فرض اخیر- یعنی علم تقسیم میراث و علم حساب عددی- ذکر کردیم تجربه زندگی معاویه و تاریخ حیاتش ثابت می نماید که چنین چیزی نیاموخته است و گناه بی حساب می کرده و بی حساب می گشته و دروغ بی حساب می گفته و حیف و میل بی حساب می نموده و مطالب بی حسابی از دین را نمی دانسته و در موارد بی حسابی از شریعت جاهل بوده ودر اجتهادش خطای بی حساب کرده و بذل و بخشش و منع و عطایش را حساب و کتابی نبوده است. پس این چه ادعائی است که در هیچ مورد اجابت نگشته و اثر ننهاده است. اما اگرمقصود قواعد علم حساب باشد که تقسیم میراث وابسته به آن است، چه اثری از آن میان معلومات و فتاوی و اظهار نظرهای معاویه مشهود است؟ او که هیچیک از مسائل ارث را نمی دانسته و درس حساب هم نخوانده چگونه توفیق الهی می توانسته شامل حالش شود و در درس حساب و حل مسائل میراث موفقیت پیدا کند؟ اما جمله ” و او را از آتش مصون دار- ” اگر صحت داشته باشد- اجازه نامه ای را می ماند برای ارتکاب هرگونه گناهی برای چون معاویه که در لجن زار گناه وتباهی فرورفته است. دیدیم که هر کارش را بررسی می نمائیم می بینیم جنایتی است و گناهی و جنایتی را مرتکب نانشده نگذاشته و دست به هر کاری که خدا انجام دهنده اش را به آتش دوزخ تهدید فرموده آلوده است. اگر چنین عنصر پلید و تبهکار گستاخی در برابر آتش دوزخ مصونیت پیدا کند پس آن تهدیدات و کیفرها که در قرآن و سنت برای نافرمانها و تبهکارها آمده برای چیست، آن وعده ها و عیدها چرا “؟ خدا از وعده و عیدش تخلف نمی نماید “، ” آنها که مرتکب زشتکاریها می شوند پنداشته اند زندگی و مرگشان را بسان آنان که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند می گردانیم؟ بد قضاوت و تصور کرده اند”. چنین مطلبی با مطالب مسلم شریعت اسلام تناقض دارد. باتوجه به حقائق زندگی معاویه وماهیت و شرح کردارش بود که مولای متقیان و چهره های درخشان اصحاب همواره اعلام می داشتند که معاویه در آتش است و دوزخی، بااین که ممکن است همین روایت جعلی را می شنیده اند، مگر این که پس از اظهارنظرها و گفته های آنان جعل شده باشد. اگر موجودی چون معاویه، معاویه ای که می شناسیدش و پیامبراکرم (ص) او را بهتر از هر کس می شناخت، در برابر آتش دوزخ مصونیت پیدا کند و ازعذابش ایمن باشد، عنصری که حق مردم را بی حساب خورده و خونها ریخته و ناموس ها برباد داده و دارائی ها غارت کرده و مقدساتی لگدمال نموده که شفاعت هیچ معصومی شامل حالش نمی تواند شد، چه ارزشی باقی می ماند برای تهدیدات و وعده و وعید قرآن، این خواب و خیالی بیش نیست. این، تصوری جعلی است که برخلاف موازین الهی و حکم قرآن و سنت به منظور بزرگ کردن پسر ابو سفیان سرهم بندی کرده اند و برای ترویج و تکریم ” خاندان جلیل ” وی یعنی فاحشه خانه هنده و حمامه حتی برای کسی که مختصر بهره ای از علم و حدیث شناسی داشته باشد آیا روا است که مثل ابن حجر به چنین روایات پوشالی و بی اساس اتکا نماید و سندی بداند برای اثبات امامت راستین آن مردک و خلافت برحقش؟ گوئی وقتی این حرف را در کتاب ” صواعق ” و در حاشیه ” تطهیر الجنان ” می نوشته همه حقائق و روایات و مطالبی را که در کتب شرح حال و تاریخ ثبت است ندیده گرفته و از یاد برده و اصول مسلم و حقائق اسلام را نبوده فرض کرده است. آری، دوستی تعصب آمیز آدمی را کر و کور می سازد.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 10 ص 518 – 522)