10- خطبه أمیر المؤمنین بعد از تحکیم
پس از آنکه خوارج خروج نمودند و ابوموسی به مکه گریخت و علی (ع) ابن عباس را به بصره برگرداند، آن حضرت در کوفه این خطابه را ایراد فرمود:
ستایش، خدایی راست، هر چند روزگار سانحه مهم و حادثه بزرگی را بوجود آورد ، من شهادت می دهم که جز خدای یگانه بی شریک کسی شایسته پرستش نیست و محم (ص) بنده و فرستاده اوست- درود خدا براو و آل او – اما بعد، همانا سر پیچی از نصیحت و صلاح اندیشی ناصح مهربان و دانا و کار آزموده، حسرت به بار می آورد و باعث ندامت است. من در موضوع این داوری که صورت گرفت، امرو رای خود را اعلام می کنم و آن چه در سینه دارم به رایگان در اختیار شما می گذارم،اگر امری از قصیر اطاعت شود.
و شما چون جفاکاران و مخالفان پذیرش امر من سر باز زدید، و متمردانه نصیحتم را پشت سر افکندید، این روش شما طبعا موجب آن شد که شخص ناصح خیر اندیش به تردید و حیرت افکند، من خیر اندیشی درباره شما را همانند مشت بر سندان زدن دانستم. در نتیجه، کار من و شما به آنجا کشید که پس از وقع خطر و بدست آمدن ضرر، راز نصایحم آشکار گشت، چنانکه برادر هوازن گوید
امرتکم امری بمنعرج اللوی
فلم تستبینوا النصح الا ضحی الغد
یعنی: من رای و امر خود را به پیش رویتان بوضوح گفتم:ولی آن جماعت نصایحم را تا ظهر فردا نفهمیدند(یعنی بعد از اینکه همه کارها گذشته، و وقت هر عملی منقضی گشته بود).
آگاه باشید! همانا این دو مرد (عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری) که شما به داوری پذیرفتید، حکم قرآن را پشت سر افکندند و بر خلاف امر و نهی قرآن عمل نمودند، و هر کدامشان به دلخواه خود رفتار نمودند و راهنمائی های خدا را نادیده گرفته و بدون در دست داشتن حجت و برهانی، و یا در نظر گرفتن سیره گذشته، داوری کردند و هر دو در داوریشان اختلاف نمودند و در نتیجه هیچ یک به صواب و رشد راه نیافتند و خدا و رسولش و صالحین و اهل ایمان جملگی از آن دو بیزاری جستند و آنها آماده عزیمت بسوی شام گشتند.
ابن کثیر این خطبه را درج 7 ص 286 تاریخ خود آورده ولی به جهت اینکه در این خطبه تبهکاران خیانت پیشه با اوصاف نکوهیده یاد شده اند، و یا بدین سبب که در ناقلین خطبه خدشه می کرده است و یا به این علت که راضی نمی شده مردم بر حال عمرو بن عاص و رفیقش مطلع گردند، دنبال خطبه را بریده و آن را تا آخر بیت مورد استشهاد ذکر کرده و سپس گوید: حضرت بعد از این جمله سخنی درباره رفتار داوران دارد و داوریشان را رد نموده و نکوهش نموده است و سخنانی بر خیانت و گمراهی حکمین ایراد فرموده.
در این مورد ضمن خطبه های امیر المومنین (ع) سخنان بسیاری در پیرامون این مرد (عمرو بن عاص) مذکور است که ما برای رعایت اختصار از ذکر آن صرف نظر نمودیم مانند این جمله از فرمایش آن حضرت: پسر نابغه، آن دشمن خدا و دوست آنکه خدا او را دشمن می دارد، رهسپار مصر شد.
و یا این جمله: ناپاکان و ستمکاران مصر را فتح کردند، همان جفا پیشگان که خلق خدا را از راه خدائی باز داشتند و پیوسته کجروی و انحراف ترویج نمودند.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 195 – 197