اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۷ آذر ۱۴۰۳

خودشناسی خلیفه مسلمین

متن فارسی

سخن عثمان درباره خویش
مغیرة بن شعبه پیش عثمان رضی اللّه عنه- که در محاصره بود- آمده گفت: ای امیر المؤمنین! این جماعت علیه تو اجتماع کرده اند، بنابراین اگر مایلی برو به مکه، یا اگر میخواهی از دیوار خانه ات دری برایت میگشائیم تا از آنجا به شام بروی، و در آنجا معاویه و طرفدارانی که از مردم شام داری هستند، و هر گاه هیچیک از اینها را نمی پسندی تو و ما بیرون میآئیم و
اختلافمان را با این جماعت به قرآن عرضه میداریم. عثمان گفت: در مورد پیشنهاد رفتن به مکه، من از پیامبر خدا (ص) شنیدم که میفرمود: در مکه یکی از قریش کافر و مدفون میشود که نیمی از عذاب این امت اعم از انس و جن نصیبش خواهد شد. بنابراین انشاء اللّه نمیخواهم من آن شخص باشم …
احمد حنبل این را بدین گونه آورده است: … یکی از قریش در مکه کافر و دفن میشود که نیمی از عذاب مردم دنیا نصیب او خواهد شد. بنابراین من هرگز نمیخواهم آن شخص باشم …
خطیب بغدادی، آنرا بدینصورت روایت کرده است: در مکه یکتن از قریش کافر و دفن میشود که نیمی از عذاب امت نصیبش خواهد شد.
بنابراین هرگز آن شخص نخواهم شد.
حلبی چنین روایت کرده است: عبد اللّه بن زبیر وقتی به عثمان رضی اللّه عنه که در محاصره بود گفت: من اسبهای اصیل و تیزتکی دارم که برایت فراهم ساخته ام، اگر مایلی با آنها خود را نجات داده به مکه برو. زیرا آن جماعت حاضر نمیشوند در مکه که حرم و منطقه امن است- خونت را بریزند.
عثمان در جواب گفت: از پیامبر خدا (ص) شنیدم که میفرمود: مردی از قریش در حرم یا در مکه کافر و دفن میشود که نیمی از عذاب مردم دنیا نصیبش خواهد شد.
بنابر این من آن شخص نخواهم شد «1».
خویشتن شناسی
از این روایت تاریخی بر میآید که عثمان بر اثر یقینی که به جرائم و گناهان خویش داشته بیش از این که به مفاد روایاتی که هوادارانش برایش ساخته و نقل کرده اند. مانند حدیثی که به او و نه نفر دیگر مژده بهشت میدهد.
اطمینان داشته باشد به انطباق حدیثی بر خویش اطمینان داشته است که درباره یک قرشی نامعلوم و غیر مشخص آمده است. پس، از ترس این که آن قرشی مجهول که پیامبر (ص) پیش بینی کرده در مکه به کاری کفر آمیز دست خواهد زد خودش باشد از رفتن به مکه و نجات جان خویش خودداری نموده است، و همچنان در حصار باقی مانده تا به کشتن رفته است. تازه برایش یقین نبوده که اگر به مکه رود در آنجا کشته و مدفون شود، و بفرض که در آنجا کشته میشد باز از کجا معلوم که او همان مرد قرشی باشد که پیامبر اکرم پیش گوئی فرموده است؟!
چگونه عثمان نگران است که مرد کافری باشد که نیمی از عذاب امت اسلامی یا مردم جهان بر دوش و نصیبش خواهد بود در حالیکه طبق روایتی که هوادارانش میآورند دوبار بهشت را از پیامبر (ص) خریده است: یکبار وقتی چاه «رومه» را احداث کرد و دیگر بار وقتی سپاه تنگدستی را تدارک نمود «1»؟ عثمان چطور بیمناک است در حالیکه میگویند پیامبر اکرم به او مژده داده است که کشته خواهد شد و در حالی برانگیخته خواهد شد که بر همه
کسانی که خوار و بیدفاع مانده اند سرور است و مردم شرق و غرب عالم به او رشک می برند و برای تعداد کثیری بشماره نفرات دو قبیله اصلی ربیعه و مضر شفاعت خواهد کرد «1»؟ چگونه نگرانی به خود راه میدهد در حالیکه میگویند پیامبر اکرم (ص) را دیده که اشاره به او به ملتش سفارش میکند که امیر و دوستانش را داشته باشید!؟ چرا بترسد در حالیکه میگویند پیامبر گرامی از حالات و وضعش در بهشت خبر داده و وقتی از او پرسیده اند در بهشت برق هست؟ فرموده: آری بجان خودم هست. و عثمان چون از جایگاهی به جایگاهی دیگر نقل مکان میکند بهشت برایش برق میزند و باز میتابد «2»!؟
چگونه می ترسد در حالیکه میگویند پیامبر اکرم (ص) در حضورش گفته: هر پیامبری در میان ملتش رفیقی دارد که با او در بهشت خواهد بود، و رفیق من عثمان است و با من در بهشت «3»؟ یا در حالیکه او را در آغوش گرفته فرموده: تو ولی (و دوست) منی در دنیا و در آخرت! یا بروایتی دیگر: این در دنیا همنشین من است و در آخرت ولی (و دوست) من «4».
عثمان بعد از این که- چنانکه از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل میکنند «5» پیامبر (ص) نمیشد به منبر رود یا فرود آید و نگوید: عثمان در بهشت است، چطور از عاقبت کار خویش ترسید و بیمناک گشت مبادا همان کافری باشد که نیمی از عذاب امت اسلامی یا مردم جهان را بر دوش میکشد؟
میتوان گفت که اینها همه بی اساس و دروغ و ساختگی است، و عثمان از آنها خبر نداشته است، و خود را خوب میشناخته و چنانکه قرآن میفرماید:
انسان هر چند عذر و بهانه آورد باز خویشتن را بخوبی میشناسد و از کردارش آگاه است.
اشعاری در تأیید آنچه گذشت:
بلاذری این شعر را از «ابو منقذ» «1»- که در جنگ جمل در سپاه امیر المؤمنین بوده- آورده است:
دیده ای گریان باد که بر عثمان بگرید
بر عثمان که صفحات قرآن را پراکند
و در حالی که قانون اسلام را رها کرده
و خواست خویش را بکار می بست، و جنگی خونین بمیراث نهاد.
بدرگاه خدای رحمان از دین و شیوه نعثل و
پسر ابو سفیان- این دو مردک- بیزاری میجویم
این ابیات به ابن غریره نهشلی و حباب بن یزید مجاشعی نیز نسبت داده شده است.
علی بن غدیر غنوی- یا بگفته ای اهاب بن همام مجاشعی- چنین سروده است:
ترا بجان پدرت دروغ نگو!
حقیقت این است که از خیر (و عمل دینی) جز اندکی نمانده است
مردم را از دین بدر برده اند*
و عثمان شر مستمری بر جای نهاده است
من هر گمراهی را نکوهش و سرزنش میکنم.
بنابراین تو باید راهی پسندیده در پیش گیری و به راه خدا روی «1».
اینک قطعه ای از سرود رزمی همام بن اغفل در جنگ صفین، که نصر بن مزاحم در کتاب صفین آورده است:
چشم زشتکاران و سران کفر و نفاق*
چون به هنگهای سپاه عراق افتاد
خیره گشت و برق زد، سپاهی که*
میگفت: ما آن از دین بدر گشته را کشتیم
آن سردار تجاوز کاران و تفرقه افکنان*
عثمان را بروز تسخیر و آتش زدن خانه اش
و در آن هنگامه که از بس نیزه*
و شمشیر میزدیم مدافعانش بهم در پیچیده بودند «2»
و این شعر را محمد بن ابی سبره خوانده است:
ما بودیم که نعثل را کشتیم*
چون راه بر بزرگان روشن رایمان بر بست
و با روشی منحرف و بدور از اسلام به حکومت پرداخت*
ما بودیم که پیش از او مغیره «3» را کشتیم
نیزه های انتقامجویمان او را در غلتاند*
ما مردمی ثابت رأی و روشن بینیم «4»
فضل بن عباس در جواب ولید بن عقبه چنین میگوید:
به قصاص خونی برخاسته ای که حق خونخواهیش را نداری*
ترا به او چه و او را بتو چه؟
تو با چسباندن خودت به عثمان و خونخواهیش به کرّه خر میمانی*
که چون افتخارمندان بنای افتخار و برتری بگذارند پدرش را از یاد برده
به مادرش افتخار مینماید
هان! بهترین انسانها پس از محمد (ص)*
در نظر خدا و خردمندان وصی او است
آن که نخستین نمازگزار با پیامبر است و برادرش*
و اولین مردی که در «بدر» گمراهگران را به خاک انداخت
اگر انصار، ستمگری پسر عموتان (عثمان) را دیده بودند*
او را از ستمگری باز میداشتند و یاری نمیدادند
همین عیب و ننگ برای او بس که انصار به کشتنش اشاره نمودند*
و او را به سیاهپوستان مصری واگذاشتند «1»
عمرو عاص در جنگ صفین فریاد بر آورد:
آی سربازان سخت ایمان!*
بپا خیزید و از خدا مدد بخواهید
به من خبر جالبی رسیده است، این خبر*
که علی، عثمان بن عفان را کشته است
پیشوای ما را بدانگونه که بود به ما برگردانید!
مردم عراق- از سپاه علی (ع)- به او چنین پاسخ دادند:
شمشیر قبائل مذحج و همدان نمیگذارد*
نعثل بدانگونه که بوده باز گردد
آفرینش دوباره او چنانکه خدا میکند*
وقتش گذشته و کار ما نیست، و او به حالی دیگر است.
عمرو عاص دوباره فریاد کشید:
پیشوای ما را به ما باز دهید*
و گرنه از شمشیر و نیزه ما در امان نخواهید بود
مردم عراق گفتند:
نعثل را که خاک گشته چگونه باز آوریم*
سرش را چنان کوبیدیم تا نگونسار گشت
و خدا بهترین شخص را به جایش آورد*
کسی را که دینشناس تر و درستکارتر از همه است «1»
مالک اشتر در جنگ صفین در حالیکه به دشمن میتاخت میگفت:
کسی جز عثمان نیست و نابود مباد!*
خدا شما را به خاک ذلت و حقارت نشاند
و هیچ از غم و رنجتان نکاهد* چون بیاری کسی برخاستید که
مخالف خدای رحمان بود و بنده شیطان «2»

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 218

36- حدیث عثمان نفسه

دخل المغیرة بن شعبة علی عثمان رضی الله عنه و هو محصور فقال: یا أمیر المؤمنین إنّ هؤلاء قد اجتمعوا علیک فإن أحببت فالحق بمکة، و إن أحببت أن نخرق لک باباً من الدار فتلحق بالشام، ففیها معاویة و أنصارک من أهل الشام، و إن أبیت فاخرج و نخرج و تحاکم القوم إلی اللَّه. فقال عثمان: أمّا ما ذکرت من الخروج إلی مکة فإنّی سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یُلحد بمکة رجل من قریش علیه نصف عذاب هذه الأُمّة من الإنس و الجنّ». فلن أکون ذلک الرجل إن شاء اللَّه. الحدیث.

و فی لفظ أحمد: «یُلحد رجل من قریش بمکة یکون علیه نصف عذاب العالم» فلن أکون أنا إیّاه.

و فی لفظ الخطیب: «یُلحد بمکة رجل من قریش علیه نصف عذاب الأُمّة»، فلن أکونه.

و فی لفظ الحلبی: إنّ ابن الزبیر لمّا قال لعثمان رضی الله عنه و هو محاصر: إنّ عندی نجائب أعددتها لک فهل لک أن تنجو إلی مکة؟ فإنّهم لا یستحلّونک بها، قال له عثمان: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یُلحد رجل فی الحرم من قریش أو بمکة یکون علیه نصف عذاب العالم»، فلن أکون أنا.

راجع «1»: مسند أحمد (1/67)، رجال إسناده کلهم ثقات، الإمامة و السیاسة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 219

لابن قتیبة (ص 35)، تاریخ الخطیب (14/272)، الریاض النضرة (2/129)، تاریخ ابن کثیر (7/210)، مجمع الزوائد (7/230) قال: و رواه أحمد و رجاله ثقات و له طرق، الصواعق (ص 66)، تاریخ الخلفاء للسیوطی (ص 109)، السیرة الحلبیّة (1/188)، تاریخ الخمیس (2/263)، إزالة الخفاء (2/343).

الإنسان علی نفسه بصیرة:

تعطینا هذه الروایة أنّ ثقة عثمان بانطباق ما ذکره عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی الرجل الملحد بمکة علی نفسه من جرّاء ما علم أنّه مرتکبه من الأعمال أشدّ و أکثر من ثقته بإیمانه بما رووه له من البشارة بالجنّة فی العشرة المبشّرة إلی فضائل أخری صنعتها له أیدی الولاء و المحبّة، علی أنّ هذه کلّها نصوص فیه، و أمّا ما خشی انطباقه علیه فهو وارد فی رجل مجهول استقرب الخلیفة أن یکونه هو، فامتنع عن الانفلات إلی مکة و آثر علیه بقاءه فی الحصار حتی أُودی به، و لم یکن یعلم أنّه یقتل بمکة لو خرج إلیها، و علی فرض قتله بها فمن ذا الذی أخبره أنّه یکون هو ذلک الرجل؟

کیف یخاف عثمان أن یکون هو ذلک الرجل و قد اشتری الجنّة من النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم مرّتین بیع الحقّ: حیث حفر بئر رومة، و حیث جهّز جیش العسرة «1»؟

کیف یخاف عثمان و قد عهد إلیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بأنّه یُقتل و یُبعث یوم القیامة أمیراً علی کلّ مخذول، یغبطه أهل المشرق و المغرب، و یشفع فی عدد ربیعة و مضر «2»؟

کیف یخاف عثمان و قد سمع وصیّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی أُمّته به بقوله: علیکم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 220

بالأمیر و أصحابه. و أشار إلی عثمان؟

کیف یخاف عثمان و قد أخبر صلی الله علیه و آله و سلم عن شأنه فی الجنّة لمّا سُئل: أفی الجنّة برق؟ فقال: نعم و الذی نفسی بیده إنّ عثمان لیتحوّل من منزل إلی منزل فتبرق له الجنّة «1».

کیف یخاف عثمان و قد قال صلی الله علیه و آله و سلم بمشهد منه و مسمع: لیس من نبیّ إلّا و له رفیق من أُمّته معه فی الجنّة و إنّ عثمان رفیقی و معی فی الجنّة «2»؟

کیف یخاف عثمان و قد قال له صلی الله علیه و آله و سلم معتنقاً إیّاه: أنت ولیّی فی الدنیا و الآخرة. أو قال: هذا جلیسی فی الدنیا و ولیّی فی الآخرة «3»؟

کیف یخاف عثمان بعد ما جاء عن جابر أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ما صعد المنبر فنزل حتی قال: عثمان فی الجنّة «4»؟

نعم؛ للباحث أن یجیب بأنّ هذه کلّها أباطیل و أکاذیب لا یصحّ شی ء منها، فما ذنب عثمان؟ و کیف لا یخاف و الإنسان علی نفسه بصیرة و لو ألقی معاذیره؟

قریض یؤکد ما سبق:

ذکر البلاذری فی الأنساب «5» (5/105) للأعور الشنّی بشر بن منقذ یکنّی أبا منقذ أحد بنی شنّ بن أقصی کان مع أمیر المؤمنین یوم الجمل، ترجمه المرزبانی فی معجم الشعراء (ص 39) قوله:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 221

         بکت عینُ من یبکی ابنَ عفّان بعد ما             نفی ورق الفرقان کلّ مکانِ

             ثوی تارکاً للحقّ متّبعَ الهوی             و أورثَ حرباً حشّها بطِعانِ

             برئت إلی الرحمنِ من دینِ نعثلٍ             و دینِ ابن صخرٍ أیّها الرجلانِ

 و یقال: ابن الغریرة النهشلی، و یقال: الحباب بن یزید المجاشعی «1».

و قال علیّ بن الغدیر المضرّس الغنوی، و یقال: إهاب بن همام بن صعصعة المجاشعی:

          لعمرُ أبیکِ فلا تکذبی             لقد ذهب الخیرُ إلّا قلیلا

             لقد فُتنَ الناسُ فی دینِهمْ             و خلّی ابن عفّان شرّا طویلا

             أَ عاذلُ کلُّ امرئٍ هالکٌ             فسیری إلی اللَّه سیراً جمیلا

راجع «2»: الأنساب (5/104)، تاریخ الطبری (5/152)، الاستیعاب (2/480)، تفسیر ابن کثیر (1/143).

و أخرج نصر بن مزاحم فی کتاب صفّین «3» (ص 435) من رجز همام بن الأغفل یوم صفّین قوله:

          قد قرّت العین من الفسّاقِ             و من رءوس الکفر و النفاقِ

             إذ ظهرت کتائبُ العراقِ             نحن قتلنا صاحبَ المُرّاقِ

             و قائدَ البُغاة و الشقاقِ             عثمانَ یومَ الدار و الإحراقِ «4»

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 222

         لمّا لففنا ساقَهم بساقِ             بالطعنِ و الضربِ مع العناقِ

و قال محمد بن أبی سبرة بن أبی زهیر القرشی کما فی کتاب صفّین «1» (ص 436):

          نحن قتلنا نعثلًا بالسیره             إذ صدَّ عن أعلامنا المنیره

             یحکم بالجور علی العشیره             نحن قتلنا قبله المغیره «2»

             نالته أرماحٌ لنا موتوره             إنّا أُناسٌ ثابتو البصیره

و قال الفضل بن العبّاس مجیباً الولید بن عقبة بن أبی معیط عن أبیات له:

          أ تطلب ثأراً لست منه و لا له             و أین ابن ذکوان الصفوریّ من عمروِ

             کما اتّصلت بنتُ الحمار بأُمّها             و تنسی أباها إذ تُسامی أُولی الفخرِ

             ألا إنَّ خیرَ الناسِ بعد محمدٍ             وصیُّ النبیّ المصطفی عند ذی الذکرِ

             و أوّلُ من صلّی و صنوُ نبیِّه             و أوّلُ من أردی الغواةَ لدی بدرِ

             فلو رأتِ الأنصارُ ظلمَ ابنِ عمِّکمْ             لکانوا له من ظلمهِ حاضری النصرِ

             کفی ذاک عیباً أن یُشیروا بقتله             و أن یُسلموه للأحابیش من مصرِ

تاریخ الطبری»

 (5/151).

نادی عمرو بن العاص یوم صفّین بأعلی صوته:

          یا أیّها الجند الصَّلیب الایمانْ             قوموا قیاماً و استعینوا الرحمنْ

             إنِّی أتانی خبرٌ ذو ألوانْ «4»             أنَّ علیّا قتل ابن عفّانْ

ردّوا علینا شیخنا کما کان

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 223

فردّ علیه أهل العراق و قالوا:

          أبت سیوف مذحجٍ و همدانْ             بأن تردَّ نعثلًا کما کانْ

             خلقاً جدیداً مثل خلق الرحمن             ذلک شأنٌ قد مضی و ذا شانْ

ثمّ نادی عمرو بن العاص ثانیة برفع صوته:

          رُدّوا علینا شیخنا ثمّ بجلْ             أو لا تکونوا حرّزاً من الأسلْ «1»

فردّ علیه أهل العراق:

          کیف نردُّ نعثلًا و قد قحلْ             نحن ضربنا رأسه حتی انجفلْ «2»

             و أبدل اللَّه به خیر بدلْ             أعلم بالدین و أزکی بالعملْ «3»

شدّ الأشتر مالک بن الحارث یوم صفّین علی محمد بن روضة و هو یقول:

          لا یبعد اللَّه سوی عثمانا             و أنزل اللَّه بکم هوانا

             و لا یسلّی عنکم الأحزانا             مخالف قد خالف الرحمانا

نصرتموه عابداً شیطاناً «4»