اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۸ آبان ۱۴۰۳

بررسی رجال سند روایت هایی که درباره معاویه مطرح شده است

متن فارسی

بررسی رجال سند  روایت در باره معاویه
1- یوسف بن موسی- ابو یعقوب کوفی:
از رجال «بخاری» و ابو داود و ترمذی و نسائی و ابن خزیمه است که روایاتش را در صحاح خویش آورده اند، و چندین عالم، رجال وی را «ثقه» و مورد اعتماد شمرده اند.
2- جریر بن عبد الحمید- ابو عبد اللّه رازی:
از رجال «صحاح» ششگانه است، و همه علمای رجال او را «ثقه» و مورد اعتماد می دانند.
3- اسماعیل بن ابی خالد احمسی کوفی:
از رجال «صحاح» ششگانه است و بر «ثقه» بودنش همداستانند.
4- اعمش، سلیمان بن مهران- ابو محمد کوفی:
از رجال «صحاح» ششگانه است و در میان محدثان کسی از او راستگوتر نیست.
5- حسن بصری:
از رجال «صحاح» ششگانه که بر «ثقه» و مورد اعتماد بودنش، همداستانند.
بنابر این در روایت مذکور، هیچ اشکالی به نظر نمی رسد، جز این که «مرسل» است و معلوم نیست چه کسی مستقیما از زبان پیامبر (ص) نقل کرده است، و اینهم در چنین موردی نقص و عیبناکی به شمار نمی رود، زیرا آن جماعت
اهمیتی به این نمی دهند که کدامیک از اصحاب، آن را نقل کرده است، چون همه اصحاب به نظر ایشان عادل و راستروند. پس این حدیث «صحیح» است و بی اشکال، و «مرسل» بودنش به وسیله سند متصلی که وجود دارد، ترمیم می شود.
بلاذری می گوید: اسحاق بن ابی اسرائیل از حجاج بن محمد، از حماد بن سلمه از علی بن زید از ابو نضرة از ابو سعید خدری روایت کرده است که یکی از انصار خواست معاویه را بکشد، به او گفتیم: در دوره حکومت عمر، شمشیر نکش تا از او کتبا بپرسم. او گفت: من از پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: هر گاه معاویه را دیدید که بر پاره تخته ها نطق می کند او را بکشید. گفتند: ما نیز آن حدیث را شنیده ایم لکن این کار را تا برای عمر ننویسیم، نمی کنیم. آن را برای عمر نوشتند، اما جوابی به ایشان نداد تا مرد.
نظری به رجال سندش
1- اسحاق بن ابی اسرائیل- ابو یعقوب مروزی:
از رجال بخاری در کتاب «ادب المفرد» است و از رجال ابو داود و نسائی.
ابن معین و دارقطنی و بغوی و احمد بن حنبل او را «ثقه» و مورد اعتماد شمرده اند.
2- حجاج بن محمد مصیصی- ابو محمد اعور:
از رجال دو «صحیح» بخاری و مسلم است و دیگر صحاح.
3- حماد بن سلمه- ابو سلمه بصری:
از رجال «صحیح» مسلم است و رجال بخاری در کتاب «التعالیق» و دیگر مؤلفان سنن. همه اساتید و ائمه نقل روایت بر «ثقه» و امین بودنش همداستانند.
4- علی بن زید بن جدعان- ابو الحسن بصری:
از راویان «مسلم» است در «صحیح» مسلم. و از راویان بخاری در «ادب المفرد»، و دیگر مؤلفان سنن. شیعی یی «ثقه» و بسیار راستگو.
5- ابو نضرة- منذر بن مالک عبدی بصری:
از رجال «صحیح» مسلم، و «التعالیق» بخاری، و دیگر کتاب های سنن. ابن معین و ابو زرعه و نسائی و ابن سعد و احمد بن حنبل وی را «ثقه» و طرف اعتماد
شمرده اند.
6- ابو سعید خدری، صحابی مشهور:
این روایت را به همین طریق روائی، ابن حجر در «تهذیب التهذیب» ثبت کرده و می گوید: حسن بن سفیان در مسندش از قول اسحاق از عبد الرزاق از ابن عیینه از علی بن زید ثبت کرده است و محفوظ از عبد الرزاق از جعفر بن سلیمان از علی. لکن عبارت ابن عیینه به این صورت است: … او را سنگسار کنید. به این شکل ابن عدی از حسن بن سفیان ثبت کرده است. «1»
این طریق روائی- طریق حسن بن سفیان- نیز همه رجال سندش «ثقه» و طرف اطمینانند. و چنانکه در «میزان الاعتدال» آمده ابن عدی با همین طریق ثبتش کرده است. «2» می گوید: حسن بن سفیان از ابن راهویه از عبد الرزاق از ابن عیینه از علی بن زید بن جدعان از ابو نضره از ابو سعید (خدری) روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: هر گاه معاویه را بر فراز منبرم دیدید او را بکشید.
همچنین می گوید: محمد بن سعید بن معاویه در نصیبین برای ما چنین روایت کرده که سلیمان بن ایوب صریفینی، از قول ابن عیینه روایت کرد … و همین را محمد بن عباس دمشقی از عمار بن رجاء از ابن مدینی از سفیان (یعنی ابن عیینه) روایت کرد. همچنین محمد بن ابراهیم اصبهانی، و احمد بن فرات و عبد الرزاق از جعفر بن سلیمان از ابن جدعان حدیثی شبیه همین روایت کردند.
سندی دیگر
ابن حبان از طریق عباد بن یعقوب از شریک از عاصم از زر از عبد اللّه، حدیثی ثبت کرده منسوب «3» به پیامبر (ص) که می فرماید: «هر گاه معاویه را بر فراز منبرم دیدید او را بکشید.» «4»
بررسی رجال آن
1- عباد بن یعقوب اسدی- ابو سعید کوفی:
از رجال بخاری و ترمذی و ابن ماجه است. ابن خزیمه و ابو حاتم او را «ثقه» و طرف اعتماد شمرده اند و دارقطنی می گوید: شیعی یی بسیار راستگو است.
2- شریک نخعی کوفه:
از رجال «صحیح» مسلم است و «التعالیق» بخاری، و چهار «سنن» دیگر. ابن معین و عجلی و یعقوب بن شیبه و ابن سعید و ابو داود و حربی او را «ثقه» و مورد اطمینان دانسته اند.
3- عاصم بن بهدله اسدی کوفی- ابو بکر مقری.
از رجال «صحاح» ششگانه است و بر «ثقه» بودنش متفقند.
4- زر بن حبیش کوفی:
دوره جاهلیت را دریافته است و از رجال «صحاح» ششگانه است.
5- عبد اللّه بن مسعود:
صحابی شهیر و عظیم الشأن.
بنابر این، سندش «صحیح» و درست است و رجالش همگی «ثقه» اند.
بدین ترتیب، آن حدیث، چهار طریق روائی صحیح و بی اشکال دارد. با این همه، ابن کثیر را امانتش بر آن داشته که از طریقه های روائی این حدیث جز آن را که ضعیف و سست است ذکر ننماید، چنانکه سیوطی را چنین خوش آمده که در رشته «لئالی» خویش جز غشدار را نکشد و نیاویزد و برای حفظ اعتبار و آبروی پسر هندی جگر خوار از اسناد «صحیح» این حدیث هیچ یاد ننماید!
این حدیث با حدیث صحیح و ثابت و مورد اتفاق دیگری تحکیم و استحکام یافته است با آن فرمایش که «هر گاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد، دومی را بکشید» و این فرمایش رسول اکرم (ص) که «هر کس با امامی بیعت کرده دست موافقت داد و حاصل قلبش را بایستی تا می تواند از او اطاعت نماید. و در صورتی که دیگری آمده با آن امام به کشمکش برخاست باید گردن این دومی را بزنید.» «1»
آن جماعت در برابر حدیث «هر گاه معاویه را بر فراز منبرم دید او را بکشید» به قال و قیل و کشمکش پرداخته تراز و پاره به زمین زده اند! برخی حرف «تاء» را «باء» خوانده و افزوده ای برایش قائل گشته اند! خطیب بغدادی از حسن بن محمد خلال از یوسف بن ابی حفص زاهد از محمد بن اسحاق فقیه از ابو نضر غازی از حسن بن کثیر از بکر بن ایمن قیسی از عامر بن یحیی صریمی از ابو زبیر از جابر روایتی ثبت کرده منسوب به پیامبر (ص) که هر گاه معاویه را دیدید بر فراز منبرم نطق می کند از او بپذیرید، «1» زیرا او امین و مورد اطمینان است».
خطیب بغدادی می گوید: این حدیث را جز بدین صورت ننوشته ام، و رجال سندش آن عده که بین محمد بن اسحاق و ابو زبیر قرار دارند همگی مجهولند «2». ذهبی در «میزان الاعتدال» و ابن حجر در «لسان المیزان» در شرح حال حسن بن کثیر و بکر بن ایمن و عامر بن یحیی می گویند که اینها مجهولند. و اظهار نظر علمای رجال در باره ابو زبیر محمد بن مسلم مکی از لحاظ این که آیا مورد اعتماد است یا مورد ایراد و اشکال، مختلف است. ابن کثیر در تاریخش در باره سند این روایت اعلام داشته که سندی مجهول است. «3»
جزء اضافی این روایت، یعنی «زیرا او امین و مورد اطمینان است» شاهدی قوی و زنده است بر بطلان روایت و ساختگی بودنش، و در باره امانت و درستکاری این موجود در جلدهای پنجم و نهم داد سخن داده ایم.
پس از اینها یکی دیگر پیدا شده که خبر نداشته عده ای «فاقتلوه» را در آن حدیث به «فاقبلوه» تبدیل کرده اند و «او را بکشید» تبدیل شده به «آن را بپذیرید!» یا خبر داشته، ولی از آن تحریف خوشش نیامده و روایتی ساخته است بدان گونه
که معاویه غیر از معاویة ابن ابی سفیان باشد. حافظ ابن عساکر روایتی ثبت کرده از محمد بن ناصر حافظ (یعنی حدیثدان) از عبد القادر بن محمد از ابن اسحاق برمکی از احمد بن ابراهیم بن شاذان می گوید: ابو بکر بن ابی داود وقتی حدیث «هر گاه معاویه را بر فراز منبرم دیدید او را بکشید» را برایم برخواند گفت: این، معاویة بن تابوت سر دسته منافقان است که قسم خورده بود بر منبر پیامبر (ص) ادرار و کثافتکاری نماید، و او معاویة ابن ابی سفیان نیست!
سیوطی در کتاب «اللئالی» پس از ذکر این روایت می گوید: «این احتیاج به نقل دارد، اما چه کسی آن را نقل و روایت کرده است؟ من می گویم: ابن عساکر گفته است: این تأویلی بعید و ناسازگار است. و اللّه اعلم» «1».
می پرسیم: از احوال معاویة بن تابوت خبری داری؟ و در تاریخ از وی چیزی خوانده ای؟ او کیست و فرزند که؟! چه وقت به دنیا آمده و کجا و چه کسی دیده اش و که از او حدیث و روایت شنیده است؟ و چه کسی روایت و سخنش را به ابو بکر بن ابی داود رسانده است؟ و آیا او طبق قسمی که خورده، عمل کرده است؟! آیا اصحاب پیامبر (ص) او را بر فراز منبر دیده و او را کشته اند؟! یا تا امروز هیچکس او را ندیده و تا ابد نخواهد دیدش؟!
نظیر این تأویل در مورد روایت فاطمه دختر قیس آمده است که می گوید:
«به رسول خدا (ص) عرض کردم: معاویه و ابو جهم از من خواستگاری کرده اند.
پیامبر (ص) فرمود: معاویه گدائی بی پول است». رافعی می گوید: او غیر از معاویة بن ابی سفیان است که به خلافت رسیده، و او معاویه دیگری است «2».
آری، رافعی به طرفداری پسر هندی جگر خوار، و به علت دوستی وی چنین تأویل کرده است، اما «نووی» می گوید: این غلطی آشکار است، و در «صحیح» مسلم در باره این حدیث آمده است که «او معاویة بن ابی سفیان است».
مسلم در «صحیح» خویش، معاویه ای را که نامش در آن حدیث آمده پسر
ابو سفیان خوانده است «1»، و ابو داود در «سنن» وی را معاویة بن ابی سفیان دانسته است «2» و نیز نسائی در «سنن» «3» و طیالسی در «مسند» ش «4» و بیهقی در «سنن الکبری». «5»
بنابر این، تأویل آن به این که مقصود غیر از معاویة بن ابی سفیان است چنانکه «نووی» گفته غلطی آشکار است.
ابن کثیر و ابن حجر برای تغییر و تقلب در حدیث «فاقتلوه» نقشه دیگری کشیده و به اجرا گذاشته اند. ابن کثیر در تاریخش می نویسد: «این حدیث بدون شک دروغ است، و اگر صحیح می بود قطعا اصحاب به انجام دستور پیامبر (ص) می پرداختند، زیرا ایشان در اجرای فرمان خدا دستخوش سرزنش سرزنشگران نمی شدند» «6». و ابن حجر در «تطهیر الجنان» می نویسد: «بفرض صحت این حدیث، لازم می آید که برای دیگر اصحابی که آن حدیث را شنیده اند، یا آن عده از ایشان که آن حدیث را شنیده و پنهان کرده اند، نقیصه و عیبی بتصور آید، زیرا چنین حدیثی باید به همه امت ابلاغ شود تا به آن عمل کنند و دستور پیامبر (ص) را به اجرا درآوردند بعلاوه اگر آن را پنهان کرده بودند به تابعان نمی رسید تا آن را برای آیندگان نقل و روایت نمایند. بنابر این، جز فرض اول باقی نمی ماند و آن این که حدیث را به ایشان ابلاغ کنند، ولی به آن عمل ننمایند، و این چیزی است که شرعا تصورش جایز نیست، چون اگر تصور چنین کاری را برای آنان روا بدانیم، لازمه اش اینست که تصور پنهان کردن پاره ای از آیات قرآن یا ترک عمل به آنها را در مورد ایشان روا بدانیم، و اینها همگی شرعا ناروا است بویژه که پیامبر (ص) فرموده است. شما را در حالی وا می گذارم (و از دنیا در می گذرم)
که بر راه روشن روانید و قرار دارید …» «1»
این جماعت چقدر به اصحاب حسن ظن دارند! کاش حسن ظنشان منطقی و عقلائی می بود، اما چه می توان کرد که تاریخ درست و راستگو بر خلاف تصورشان داستان دارد، و سیره ثابت و مسلم اصحاب، و فرمایشات پیامبر (ص) که مورد قبول امت اسلام قرار گرفته و ائمه حدیث در «صحیح» ها و «مسند» ها ثبت و ضبط کرده اند حقیقت را روشن گردانیده و تصور آن جماعت را بر باد داده است و ما، پاره ای از آن احادیث و فرمایشات و سیره تاریخی را در جلد سوم نوشتیم و یاد آور شدیم.
اصحاب- که آن جماعت مدعیند فرمایش و دستور پیامبر (ص) را اگر شنیده بودند به اجرا می گذاشتند- یا برجسته ترین و زبده ایشان مگر فرمان رسول اکرم (ص) را دائر بر قتل «ذو الثدیة»- پس از آن که شخص او را به ایشان نشان داده و اطلاع داده که چه منویات تبهکارانه ای دارد و خود آن شخص اعتراف کرد به اجرا در آوردند؟! مگر در حضور پیامبر (ص) و با وجودش سر از فرمانش نپیچیدند و دستورش را پشت گوش نیافکندند؟! «2» مگر به این دستورش- که برای آن جماعت به صحت و ثبوت پیوسته است- عمل کردند، به این دستور که «هر گاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد، نفر دومی را بکشید»؟! یا به این فرمانش که «هر کس خواست کار این امت را در حالیکه متحد است به پراکندگی کشاند، هر که می خواهد باشد او را با شمشیر بزنید»؟! یا این فرمان که هر گاه دیگری آمده با آن امام به کشمکش پرداخت، گردن این دومی را بزنید»؟! و دیگر فرمان ها که در احادیث «صحیح» آمده است و برخی را در همین جلد نوشتیم؟!

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 204

 

 

متن عربی

 الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 204

رجال الإسناد:

1- یوسف بن موسی أبو یعقوب الکوفی. من رجال البخاری، و أبی داود، و الترمذی، و النسائی، و ابن خزیمة فی صحاحهم، وثّقه غیر واحد.

2- جریر بن عبد الحمید أبو عبد اللَّه الرازی، من رجال الصحاح الستّة، مجمع علی ثقته.

3- إسماعیل بن أبی خالد الأحمسی الکوفی، أحد رجال الصحاح الستّة، متفق علی ثقته.

4- الأعمش سلیمان بن مهران أبو محمد الکوفی، أحد رجال الصحاح الستّة، لیس فی المحدّثین أصدق منه.

5- الحسن البصری، أحد رجال الصحاح، مجمع علی ثقته.

فلم یبق فی الحدیث غمز إلّا من ناحیة إرساله و هو لا یعدّ علّة فی مثل المقام، إذ لا یهمّ القوم عرفان الصحابی الراوی للحدیث لعدالة الصحابة کلّهم عندهم. فالحدیث صحیح لا مغمز فیه و إرساله یُجبَر بإسناد متّصل.

قال البلاذری «1»:

حدّثنا إسحاق بن أبی إسرائیل، حدّثنا حجّاج بن محمد، حدّثنا حمّاد بن سلمة، عن علیّ بن زید، عن أبی نضرة، عن أبی سعید الخدری: أنّ رجلًا من الأنصار أراد قتل معاویة فقلنا له: لا تسلّ السیف فی عهد عمر حتی نکتب إلیه، قال: إنّی سمعت

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 205

رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «إذا رأیتم معاویة یخطب علی الأعواد فاقتلوه». قالوا: و نحن سمعناه و لکن لا نفعل حتی نکتب إلی عمر، فکتبوا إلیه فلم یأتهم جواب حتی مات.

رجال الإسناد:

1- إسحاق بن أبی إسرائیل أبو یعقوب المروزی، من رجال البخاری فی الأدب المفرد و أبی داود و النسائی، وثّقه ابن معین، و الدارقطنی، و البغوی، و أحمد بن حنبل «1».

2- حجّاج بن محمد المصّیصی أبو محمد الأعور، أحد رجال الصحیحین و بقیّة الصحاح «2».

3- حمّاد بن سلمة أبو سلمة البصری، من رجال مسلم فی صحیحه، و البخاری فی التعالیق و بقیّة أصحاب السنن، أجمع أئمّة أهل النقل علی ثقته و أمانته «3».

4- علیّ بن زید بن جدعان أبو الحسن البصری، من رواة مسلم فی صحیحه، و البخاری فی الأدب المفرد، و أصحاب السنن، شیعیّ ثقة صدوق «4».

5- أبو نضرة المنذر بن مالک العبدی البصری، من رجال صحیح مسلم، و التعالیق للبخاری، و بقیّة السنن، وثّقه ابن معین «5»، و أبو زرعة، و النسائی، و ابن سعد و أحمد بن حنبل «6».

6- أبو سعید الخدری الصحابیّ الشهیر.

و بهذا الطریق ذکره ابن حجر فی تهذیب التهذیب «7» (7/324) فقال: و أخرجه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 206

الحسن بن سفیان فی مسنده عن إسحاق، عن عبد الرزّاق، عن ابن عیینة، عن علیّ ابن زید، و المحفوظ عن عبد الرزّاق، عن جعفر بن سلیمان، عن علیّ، و لکن لفظ ابن عیینة: فارجموه. أورده ابن عدی»

، عن الحسن بن سفیان.

و طریق الحسن بن سفیان هذا أیضاً صحیح رجاله کلّهم ثقات، و بهذا الإسناد

أخرجه ابن عدی «2» کما فی میزان الاعتدال «3» (2/128) قال: حدّثنا الحسن بن سفیان، قال: حدّثنا ابن راهویه. قال: حدّثنا عبد الرزّاق، عن ابن عیینة، عن علیّ ابن زید بن جدعان، عن أبی نضرة، عن أبی سعید مرفوعاً: «إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه».

قال: و حدّثنا محمد بن سعید بن معاویة بنصیبین، حدّثنا سلیمان بن أیّوب الصریفینی، حدّثنا ابن عیینة.

و حدّثَناه محمد بن العباس الدمشقی، عن عمّار بن رجاء، عن ابن المدینی، عن سفیان بن عیینة.

و حدّثَناه محمد بن إبراهیم الأصبهانی، حدّثنا أحمد بن الفرات، حدّثنا عبد الرزّاق، عن جعفر بن سلیمان، عن ابن جدعان نحوه.

إسناد آخر:

و أخرجه ابن حبّان «4» من طریق عباد بن یعقوب، عن شریک، عن عاصم، عن زر، عن عبد اللَّه مرفوعاً: «إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 207

تهذیب التهذیب «1» (5/110).

 

رجال الإسناد:

1- عبّاد بن یعقوب الأسدی أبو سعید الکوفی، من رجال البخاری، و الترمذی، و ابن ماجة، وثّقه ابن خزیمة، و أبو حاتم «2»، و قال الدارقطنی: شیعیّ صدوق.

2- شریک النخعی الکوفی، من رجال مسلم فی صحیحه، و البخاری فی التعالیق و أصحاب السنن الأربعة، وثّقه ابن معین «3»، و العجلی «4»، و یعقوب بن شیبة، و ابن سعید، و أبو داود، و الحربی «5».

3- عاصم بن بهدلة الأسدی الکوفی أبو بکر المقری، من رجال الصحاح الستّة، متّفق علی ثقته «6».

4- زر بن حبیش الکوفی، مخضرم أدرک الجاهلیّة، من رجال الصحاح الستّة «7».

5- عبد اللَّه بن مسعود الصحابی العظیم.

فالإسناد صحیح رجاله کلّهم ثقات. فللحدیث طرق أربعة صحیحة لا غمز فیها، غیر أنّ ابن کثیر حبّبته أمانته أن لا یذکر من طرق الحدیث إلّا الضعیف، کما أنّ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 208

السیوطی راقه أن لا ینضّد فی سلک لآلئه إلّا المزیّف ساکتاً عن الأسانید الصحیحة حفظاً لکرامة ابن هند.

و هذا الحدیث معتضد بحدیث صحیح ثابت متسالم علیه، ألا و هو قوله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخر منهما.

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: من بایع إماماً فأعطاه صفقة یده و ثمرة قلبه فلیطعه إن استطاع، فإن جاء أحد ینازعه فاضربوا عنق الآخر «1».

و للقوم تجاه

حدیث: «إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه»

تصویب و تصعید و جلبة و لغط، رواه أُناس بالموحّدة مع زیادة، أخرجه الخطیب، عن الحسن بن محمد الخلّال عن یوسف بن أبی حفص الزاهد، عن محمد بن إسحاق الفقیه، عن أبی نضر الغازی، عن الحسن بن کثیر، عن بکر بن أیمن القیسی، عن عامر بن یحیی الصریمی، عن أبی الزبیر، عن جابر مرفوعاً: إذا رأیتم معاویة یخطب علی منبری فاقبلوه، فإنّه أمین مأمون.

قال الخطیب: لم أکتب هذا الحدیث إلّا من هذا الوجه، و رجال إسناده ما بین محمد بن إسحاق و أبی الزبیر کلّهم مجهولون «2». و نصّ الذهبی فی المیزان «3» و ابن حجر فی لسانه «4» فی ترجمة الحسن بن کثیر، و بکر بن أیمن، و عامر بن یحیی علی أنّهم مجاهیل، و الأقوال فی أبی الزبیر محمد بن مسلم المکی متضاربة من ناحیة الجرح

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 209

و التوثیق، و صرّح بجهالة الإسناد ابن کثیر فی تاریخه «1» (8/133).

و زیادة (فإنّه أمین مأمون) أقوی شاهد علی بطلان الروایة و اختلاقها، و قد فصّلنا القول فی أمانة الرجل (5/310 و 9/294).

و جاء آخر و هو جاهل بتحریف من روی (فاقتلوه) بالموحّدة. أو أنّه لم یرقه ذلک التحریف، فوضع روایة فی أنّ معاویة غیر معاویة بن أبی سفیان. أخرج الحافظ ابن عساکر «2»، عن محمد بن ناصر الحافظ، عن عبد القادر بن محمد، عن ابن إسحاق البرمکی، عن أحمد بن إبراهیم بن شاذان، قال: قال لی أبو بکر بن أبی داود لمّا روی حدیث إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه: هذا معاویة بن تابوت رأس المنافقین، و کان حلف أن یبول و یتغوّط علی منبره، و لیس هو معاویة بن أبی سفیان.

قال السیوطی فی اللآلئ (1/425) بعد ذکر الروایة: قال المؤلّف: و هذا یحتاج إلی نقل، و من نقل هذا؟ قلت: قال ابن عساکر: هذا تأویل بعید و اللَّه أعلم.

قال الأمینی: هل عندک خبر بتاریخ معاویة بن تابوت؟ و أنّه أیّ ابن بیّ هو؟ و متی ولدته أُمّ الدنیا؟ و أنّی ولد؟ و أین وُلد؟ و من رآه؟ و من سمع منه؟ و من الذی أوحی خبره إلی أبی بکر بن أبی داود؟ و هل هو برَّ یمینه أو حنثها؟ و هل رآه أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علی منبره و قتلوه؟ أو لم یُرَ حتی الیوم، و لن یُری قطّ إلی آخر الأبد؟

و نظیر هذا التأویل

قد جاء فی حدیث فاطمة بنت قیس، قالت لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ معاویة و أبا جهم خطبانی. فقال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «معاویة صعلوک لا مال له».

حکی الرافعی أنّه لیس هو معاویة بن أبی سفیان الذی ولی الخلافة، بل هو آخر. الإصابة (3/498).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 210

نعم؛ هکذا أوّله الرافعی حبّا لابن هند، غیر أنّ النووی قال: و هذا غلط صریح، فقد وقع فی صحیح مسلم فی هذا الحدیث: معاویة بن أبی سفیان.

قال الأمینی: عرّفه مسلم بابن أبی سفیان فی صحیحه «1» (4/195)، و أبو داود فی السنن «2» (1/359)، و النسائی فی سننه «3» (6/208)، و الطیالسی فی مسنده (ص 228)، و البیهقی فی السنن الکبری (7/471).

فالتأویل بغیر معاویة بن أبی سفیان غلط صریح، کما قاله النووی «4».

و لابنی کثیر و حجر فی تزییف حدیث «فاقتلوه» خطّة أخری، قال ابن کثیر فی تاریخه «5» (8/133): هذا الحدیث کذب بلا شکّ، و لو کان صحیحاً لبادر الصحابة إلی فعل ذلک، لأنّهم کانوا لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم.

و قال ابن حجر فی تطهیر الجنان «6»: یلزم علی فرض صحّته نقیصة سائر الصحابة إن بلغهم ذلک الحدیث، أو نقیصة من بلغه منهم و کتمه، لأنّ مثل هذا یجب تبلیغه للأُمّة حتی یعملوا به، علی أنّه لو کتمه لم یبلغ التابعین حتی نقلوه لمن بعدهم، و هکذا فلم یبق إلّا القسم الأوّل و هو أن یبلغهم فلا یعملون به، و هو لا یتصوّر شرعاً، إذ لو جاز علیهم ذلک جاز علیهم کتم بعض القرآن أو رفض العمل به، و کلّ ذلک محال شرعاً، لا سیّما مع

قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «ترکتکم علی الواضحة البیضاء»

. الحدیث. انتهی.

ما أحسن ظنّ هؤلاء القوم بالصحابة! و ما أجمله لو کان یساعده المنطق! لو لم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 211

یخالفه التاریخ الصحیح، أو الثابت المسلّم من سیرة الصحابة، أو ما جاء عن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم من أقواله التی تلقّتها الأُمّة بالقبول، و رواها أئمّة الحدیث فی الصحاح و المسانید، ممّا أسلفنا شطراً منه فی الجزء الثالث (261، 262 الطبعة الأولی) «1».

و هل عمل الصحابة أو عیونهم بأمره صلی الله علیه و آله و سلم فی قتل ذی الثدیّة بعد ما عرّفه إیّاهم بشخصه، و أنبأهم بهواجسه المکفّرة، و اعترف الرجل بها؟ أو خالفوه و ضیّعوا أمره و نبذوه وراء ظهورهم و هو بین ظهرانیهم؟ راجع ما مرّ فی الجزء السابع (ص 216- 218 الطبعة الثانیة).

و هل عملوا بما صحّ و ثبت عندهم من قوله صلی الله علیه و آله و سلم إذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخر منهما؟ أو قوله: من أراد أن یفرّق أمر هذه الأُمّة و هی جمیع فاضربوه بالسیف کائناً من کان؟ أو قوله: فإن جاء آخر ینازعه- الإمام- فاضربوا عنق الآخر؟ إلی صحاح أُخری مرّت جملة منها فی هذا الجزء (ص 27).