69- شریک بن اعور- که مردی زشترو بود- به درگاه معاویه رفت.
معاویه به او گفت: تو زشتی، و زیبارو بهتر از زشترو است. و تو «شریک» هستی و خدا شریک ندارد. و پدرت «اعور» (یعنی یک چشم) است و بینا بهتر از یک چشم است. با اینحال چطور سرور قومت شده ای؟ گفت: تو «معاویه» ای و معاویه به ماده سگی می گویند که عوعو می کند و سگ های نر را به خویش می خواند.
و تو پسر «صخر» ی و جلگه بهتر از صخره و سنگلاخ است. و تو پسر «حرب» (بمعنی جنگ) هستی و صلح بهتر از جنگ است. و تو پسر امیه ای و «امیة» یعنی کنیزک. با این حال چطور امیر المؤمنین شده ای؟! این بگفت و از دربارش بیرون شد در حالی که چنین می سرود:
آیا معاویة بن حرب مرا بد می گوید
در حالی که شمشیر برانم همراه من است و زبان گویایم
و از قبیله ام شیر مردانی گرداگرد منند
که از سر شیفتگی به نبرد و هجوم در غرشند؟!
از بیخردی مرا بخاطر زشتروئی ام سرزنش می کند
و نمی داند که زیبا رویان بدکاره اند! «2»
معاویه آن سخنان نیشدار را می شنید و تیر آن طعنه ها را که به خاطر اسمش بر او فرود می آمد بر تن هموار می ساخت و شاید چون آن سخنان به او گفته می شد می دانست بچه معنا است، و چاره ای هم نداشت چون مادرش او را چنین نامیده بود و نمی توانست مادر خویش را تخطئه نماید. پس حیله ای اندیشید و یک میلیون درهم به عبد اللّه بن جعفر طیار بخشید تا اسم یکی از فرزندانش را معاویه بگذارد «3» باین گمان که وقتی همنامی در خاندان پاک و پر افتخار هاشمی یافت بار ننگش سبکتر خواهد گشت و کمتر او را به خاطر اسمش عیب خواهند نمود غافل از این که
دیوار خاندان بنی هاشم کوتاه تر از دیوار اصحاب کهف نیست، و سگ اصحاب کهف هرگز ساحت پاکشان را نیالود و کجا نامی تواند آن بناهای مقدسی را بیالاید که از آنها معبدها بر پا گشته که بانگ ذکر و تسبیح پروردگار در فضایش طنین انداز است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 245