3- احمد حنبل، در مسندش «5» و ابو یعلی، همچنین نصر بن مزاحم در کتاب صفین «6»
از طریق ابو برزه اسلمی، و نیز طبرانی در کتاب «الکبیر» از طریق ابن عباس چنین ثبت کرده اند: «در سفری همراه رسول خدا (ص) بودیم. صدای دو نفر را شنید که آواز می خواندند و بنوبت جواب هم را می دادند … پیامبر (ص) فرمود: نگاه کنید. ببینید این دو کیستند؟ عرض کردند: معاویه است و عمرو بن العاصی. در این هنگام رسول خدا (ص) دست بدعا برداشته فرمود: خدایا! آندو را نگونسار گردان و درانداز به آتش دوزخ. یا به عبارتی که ابن عباس روایت کرده: خدایا! آن دو را به فتنه در انداز و نگونسار گردان».
در «لسان العرب» به همین حدیث اشاره رفته است «1».
آن جماعت چون در سند این روایت هیچ اشکال و نقصی نیافته اند، و از طرفی بر علاقمندان معاویه گران می آمده که چنین روایتی در باره اش وجود داشته باشد، تلاش های گوناگون در محو این حقیقت بروز داده اند. احمد حنبل اسم آن دو نفر را حذف کرده، و به جایش نوشته «فلان و فلان»! و عده ای در برابر این حدیث، چیز دیگری به ثبت رسانده اند. ابن قانع در «المعجم» از محمد بن عبدوس کامل، از عبد اللّه بن عمر، از سعید ابو العباس تیمی، از سیف بن عمر، از ابو عمر- آزاد شده ابراهیم بن طلحه-، از زید بن اسلم، از صالح شقران چنین ثبت کرده است: «شبی در سفر بودیم. پیامبر (ص) صدای آوازی شنید. رفتم نگاه کردم دیدم معاویة بن رافع و عمرو بن رفاعة بن تابوت است که آواز می خواند.
آمده به پیامبر (ص) اطلاع دادم فرمود: خدایا! آن دو را به سوی آتش دوزخ بران و نگونسار گردان. در نتیجه، عمرو بن رفاعه پیش از آنکه پیامبر (ص) از سفر برگردد مرد».
سیوطی در «اللئالی المصنوعة» می گوید: «این روایت، اشکال و ابهام را از میان ببرد و معلوم گشت توهمی در حدیث نخستین و در یک لفظ آن رخ داده است در لفظ: ابن العاصی. و در حقیقت او ابن رفاعه بوده است که یکی از منافقان است، همچنین معاویة بن رافع یکی از منافقان است. و اللّه اعلم!» «2»
کسی نیست از این مرد مطلع و استاد فن حدیث که عهده دار بررسی و ارزیابی و نقد است بپرسد که اشکال و ابهامی که می گوئی در حدیث نخستین هست، در کجای آن است؟! کدام لفظ و کلمه اش مبهم و بیجا است تا احتمال توهم و اشکال در آن پیدا شود؟! مگر در متن و مفهوم آن، چیزی مخالف اصول یا شریعت هست، یا چیزی بر خلاف قرآن و سنت؟! یا مقام کسی که دامنش از آلایش هر گناه و خطائی پاک است، در آن مورد اهانت و تحقیر قرار گرفته، یا دینداری در آن توهین گشته و دشنام یافته است؟! یا کسی که اسلام ساحتش را از هر نکوهش و ایراد و دشنامی پاک و پیراسته شناخته، مورد بی احترامی واقع شده است؟! آن یک پسر «هند» جگر خوار است، و این یک پسر نابغه معروفه! و آن دو همان دو موجودی هستند که می دانیم و می دانی!
آیا فراموش کرده ای که رجال این روایت سست سند،- که به زعم تو اشکال و ابهام آن روایت نخستین را از بین برده و روشنش ساخته است- مورد چه ایرادها قرار دارند، و سندش چه اشکالات و نقائص و عیبناکی ها دارد که آن را بی ذکر سند و چنانکه پنداری حدیثی مسلم و ثابت است آورده ای؟! مگر ندیده ای که در میان سندش، علاوه بر جمعی مجهول، سیف بن عمر هست که خودت در کتاب «اللئالی المصنوعه» در بحث از حدیثی دیگر گفته ای که او جاعل و روایتساز است «1». و در بحث از حدیثی دیگر گفته ای که «در سند آن راویان ضعیف قرار گرفته اند که ضعیف ترینشان سیف است»؟! «2» و شرح حال سیف بن عمر را در جلد هشتم خواندیم و دیدیم که او «ضعیف» و متروک و ساقط و دروغساز و جاعل و متهم به زندقه و بی دینی است. آیا با روایت جعلی و ساختگی و دروغین رفع اشکالی از حدیث می نمایند و رفع ابهام؟! خدایا! از ما درگذر!
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 200