اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۳ آبان ۱۴۰۳

توسل خورشید به ابوبکر

متن فارسی

پیامبر (ص) گفت در شب معراج همه چیز حتی خورشید را بر من عرضه کردند. من به آن‌سلام دادم و علت کسوف آن را پرسیدم، خدای تعالی آن را به سخن درآورد تا گفت: خدای تعالی مرا بر روی چرخ گردانی نهاده که هر جا خدا بخواهد مرا می برد و من گهگاه با چشم خودبینی در خویش می نگرم و آن هنگام چرخ گردنده مرا بزیر می اندازد و در دریا سرنگون می کند، آنگاه من دو کس را می بینم که یکی شان گوید خدای یگانه خدای یگانه و دیگری گوید راست گفت راست گفت. پس من – با توسل به آن دو – روی بدرگاه خدای تعالی می آورم تا مرا از کسوف می رهاند و آنگاه می گویم پروردگارا آن دو کیستند؟ می گوید: آنکه می گوید خدای یکتا خدای یکتا دوستم محمد (ص) است و آنکه گوید راست گفت راست گفت او ابوبکر صدیق (ض) است . نزهه المجالس 184 / 2
من درباره این گزارش، تنها سپهر شناسان‌را به داوری می خوانم – چه پیشینیان آن‌ها و چه نوگریان – ما در ص 113 تا 117درباره چرخ گردنده ای که خورشید را به پشت خود دارد گفتگو کرده و به گستردگی درباره آن به بررسی پرداختیم.  ای کاش سپهر شناسان نیز این گزارش را به پژوهش نهند و دانشی سرشار از آن بگیرند و دریابند که گرفتن خورشید بخاطر آن است که چون خورشید با دیده خودبینی در خویش می نگرد برای کیفر دادنش او را بدریا می‌افکنند و سپس با چنگ زدن بدامن بوبکرکیفرش پایان می یابد و دوباره نمایان‌می شود . و شاید که آینده روشنگر، کسی دیگر را بیارد که راز خسوف و ماه‌گرفتگی را نیز به مردم بیاموزد و برای انجمن ها و مجالس وسیله نزهت و تفریح یکی از پی دیگری فراهم آرد . وتازه اینجا انبوه سوال های دیگری هم هست :
1- آفتاب گرفتگی نه مخصوص این‌امت است و بس و نه خاص دوران زندگی بوبکر تنها است، بنابراین پیش از تولدبوبکر که بوده است که ” راست گفت راست گفت ” می کرده؟ و پس از مردن اوکه به این مهم خواهد پرداخت و پیش ازاو و پس از وی آفتاب دست بدامن که می‌شده؟
2- بوبکر که می گفته ” راست گفت راست گفت ” این کار را کجا انجام‌می داده؟ آیا در همان جای خود و پیش‌چشم و در مقابل گوش های مردم چنین می‌کرده و آفتاب با همه دوری‌اش از وی به اعجازی که داشته صدای او را می شنیده یا او یک مرتبه از میان مردم غیبش می زده و در همان دریا که در هیچ کرانه‌ای مرز آن را نتوان یافت حاضر می شده و با خارق عادت خود آن همه مسافت را می پیموده؟ اگر چنین است پس چرا حتی یکبار هم نشد که چنین‌کارهایی از او نقل کنند؟ شاید هم که‌او خود می رفته ولی کالبد مثالی خود را میان مردم می نهاده تا پندارد که خود او است؟ یا شاید خود سر جایش می‌مانده و کالبی مثالی را می فرستاده منتهی خورشید آن را با خود وی عوضی می گرفته؟
3- گرفتیم که خورشید از گونه ای زندگی روحانی برخوردار است ولی آیا روان فرمان دهنده به بدی ها نیز در آن هست تا دچار خودبینی گردد؟ من نمی دانم و بر فرض که چنین روانی داشته باشد با این که می بیند هر بار که چنان گناهی کند ناچار همان‌کیفر را باید ببیند پس چرا باز هم همان گناه را بجا می آرد؟ یعنی آیا پس از هر بار گناه کردن توبه می کند و دوباره کیفر را از یادمی برد و هوس بر او چیره می شود و گناه را از سر می گیرد؟ مسلم است که‌کسوف پس از شب معراج از میان نرفت و آن را باید از پدیده هایی شمرد که تاپایان جهان همی تکرار می شود، پس گویا خورشید در آن شب رسول خدا (ص)را خبر کرده است که تصمیم داردگناه خود را پی در پی تکرار کند و با آنکه‌در هر کسوف هر بار کیفر می بیند باز آن را از سر گیرد . اکنون این موجود فهمیده و گنهکار کی براستی توبه می کند من نمی دانم و بر گردن صفوری نویسنده نزهه المجالس است که این پرسش ها را پاسخ دهد . آیا می تواند؟ من نمی دانم و بهر حال این هم نمونه ای دیگر بود از گزافگویی در فضیلت تراشی و دوستی کور و کر کننده .

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 7 ص 387 – 388)

متن عربی

15- توسّل الشمس بأبی بکر

قال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: عُرض علیّ کلّ شی ء لیلة المعراج، حتی الشمس، فإنّی سلّمت علیها و سألتها عن کسوفها، فأنطقها اللَّه تعالی و قالت: لقد جعلنی اللَّه تعالی علی عجلة تجری حیث یرید، فأنظر إلی نفسی بعین العجب فتزلّ بی العجلة فأقع فی البحر، فأری شخصین أحدهما یقول: أحد أحد. و الآخر یقول: صدق صدق. فأتوسّل بهما إلی اللَّه تعالی فینقذنی من الکسوف، فأقول: یا ربّ من هما؟ فیقول: الذی یقول: أحد أحد هو حبیبی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الذی یقول: صدق صدق هو أبو بکر الصدیق رضی الله عنه. نزهة المجالس (2/184).

أنا لا أحکّم فی هذه الروایة إلّا علماء علم الفلک سواء فی ذلک القدماء منهم و المحدثون. و قد تکلّمنا فی صحیفة (238) عن العجلة التی حملت الشمس و بحثنا عنها بحثاً ضافیاً، و لیت الهیئیّین درسوا هذه الروایة فأخذوا عنها علماً غزیراً، و عرفوا أنّ الکسوف یکون بغمس الشمس فی البحر عقوبة علی نظرها إلی نفسها بعین العجب و إنّ انجلاءها یتمّ بالتوسّل، و لعلّ المستقبل الکشّاف یأتی بمن یعلّم الأُمّة بسرّ خسوف القمر و تتأتّی به للمجالس نزهة بعد نزهة.

و هنا أسئلة جمّة:

1- لیس الکسوف یخصّ بهذه الأمّة فحسب، و لا بأیّام حیاة أبی بکر خاصّة، فمن ذا الذی کان یقول: صدق صدق. قبل میلاد أبی بکر؟ و من ذا الذی یقولها بعد وفاته؟ و بمن کانت الشمس تتوسّل قبل ذلک؟ و بمن تتوسّل بعده؟

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 388

2- أین کان یقول أبو بکر: صدق صدق؟ أ یقولها و هو فی محلّه بمرأی من الناس و مسمع فیُسمعها الشمس بالإعجاز؟ أو کان یحضر علی ذلک البحر الذی لم یحدّد بأیّ ساحل فیغیب عن الناس و تطوی له المسافة بخرق العادات؟ فَلِمَ لم یُحدّث عنه ذلک و لو مرّة واحدة؟ أو أنّه یذهب هو و یدع قالبه المثالی بین الناس فیحسبونه هو هو؟ أو أنّه یثبت فی مکانه فیرسل قالبه ذلک فتحسبه الشمس أنّه هو؟.

3- هب أنّ الشمس تحمل حیاة روحیّة، فهل تحمل معها نفساً أمّارة بالسوء بها تعجب بنفسها؟ أنا لا أدری. و علی فرض ثبوت النفس الأمّارة، فما بالها تدأب علی المعصیة و هی تری استمرار العقوبة مع کلّ عصیان؟ فهل هی تتوب بعد کلّ معصیة ثمّ تعود إلیها بنسیان العقاب أو غلبة الشهوة؟ و من المعلوم أنّ الکسوف لم ینقطع لیلة المعراج فهو من الکائنات المتجدّدة إلی انقراض العالم، فکأنّ الشمس حینئذٍ کانت تخبر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بتصمیمها علی الاستمرار علی المعصیة منذ کلّ کسوف، فمتی تتوب هذه العاصیة الشاعرة؟ أنا لا أدری. و فی ذمّة الصفوری صاحب الکتاب الخروج عن عهدة هذه الأسئلة. فهل یخرج؟ أنا لا أدری، و هذا أیضاً من الغلوّ فی الفضائل و الحبّ المعمی و المصمّ.