علی از روی رغبت با ابوبکر بیعت نمود:
5- می گوید: ما دیده ایم، علی رضی الله عنه تا مدت شش ماه از بیعت خود داری کرده و ابو بکر او را به بیعت خود مجبور نمی کرد تا او با کمال میل و بدون اکراه و اجبار بازگشت، و دست بیعت داد. از این جالب تر می گوید: در این شش ماهی که علی از بیعت با ابو بکر خود داری نمود، نه کسی از او در این باره سوالی کرد و نه او را به بیعت با ابو بکر مکلف و مجبور ساخت، علی درآن وقت بین مسلمانها مشغول کار خودش بود. اگر نه این بود که علی بیعت با ابو بکر را حق تشخیص داده و می خواست جبران کارهای گذشته اش را کرده باشد و برای امر دینش قلبا با او بیعت کند و به حق باز گردد، این بیعت را بعد از شش ماه هم نمی کرد. انصار، مردم را به بیت با سعد بن عباده می خواندند، و مهاجران به ابو بکر در این میان علی رضی الله عنه در خانه اش نشست، نه سوی این گروه گرائید و نه سوی آن گروه، کسی هم جز زبیر بن عوام با او نبود، زبیر هم وقتی حق برایش روشن شد، فورا بیعت کرده و علی ماند تنها. دیگر کسی نبود به او تمایل نشان دهد.
نظر استاد عبدالفتاح عبدالمقصود در زمینه بیعت
پاسخ- من از تعرض این موضوع خود داری می کنم، و به این دروغ شاخدار چهره نمی گشایم و با این دغل بازی ها و صورت سازی ها رو در روی حقیقت کار ندارم و به مقابله با این جنایت ها، نسبت به اسلام و تاریخ اسلام، دست نمی زنم. فقط می گویم اینها را که خواندید حالا ببینید استاد ” عبد الفتاح عبد المقصود ” در کتاب الامام علی بن ابی طالب اش با بیانی فشرده و ناب چگونه پرده از روی حقایق بر می دارد: گروهی از مسلمانان زمانی درنهان و گاهی آشکارا انجمن کرده به نفع فرزند ابی طالب دعوت می کردند به این دلیل که او را برای تصدی امور مسلمین از دیگران بر تر می دانستند، آنگاه اطراف خانه اش اجتماع کرده اورا بنام فریاد می کردند و او را دعوت می نمودند از خانه خارج می شود تا میراث از دست رفته اش را، از دست دیگران به او باز گردانند… “در این موقع مسلمانان به دو دسته تقسیم شده بودند گروهی به مخالفت با او پیمان بسته، و جمعی آمادگی یاری او را داشتند. بدین ترتیب در مدینه دو حزب پدید آمد و ناگهان وحدت اسلامی نزدیک بود از هم بگسلد و هیچکس جز خدا نمی دانست بعد از این، سر نوشت اسلام چه خواهد شد… در این صورت آیا علی مانند سعد بن عباده در نظر پسر خطاب، شایسته کشته شدن نبود تا فتنه فرو نشیند و دسته بندیها از بین برود؟ این امر به شدت و خشونت عمر نزدیک تر بود، تا به غیرتش بر وحدت اسلام. از این حرفها مردم با هم میزدند و زبانها از آنچه در دلها می گذشت حکایت می کرد اینها همه پندارهائی بیش نبود که جای یقین را می گرفت، هیچکس از باطن پسر خطاب خبر نداشت ولی همه دنبال پندار را گرفته و از سوابق شدت و خشونت های مکرر پیشین او، بر آن دلیل می آوردند. و شاید در این بین کسانی هم بودند که از حوادث گذشته بقیاس و یا پندار و حدس، قبل از دیدن با چشم خود، پیش بینی می کردند که هر گاه عمر، علی را در امر بیعت تهدید کند و بدین وسیله بخواهد خلافت ابو بکر را رضا دهد، علی در مقابل تهدید عمر، پایداری خواهد کرد. در تصور نتایج و عواقب این وضع، اینان شاید مدتی به فکر فرو رفته باشند ولی سر انجام به نتیجه قاطع بازگشته اند آن نتیجه عبارتست از: خارج شدت عمر از راه راست، و با سر سختی و شدت عمل مخالفت ابراز کردن. در آن روز اینگونه شایعات پیشاپیش کامهای پسر خطاب که در میان گروهی از یاران و همکارانش به سوی خانه فاطمه پیش می رفت، همه جا را فرا گرفته بود. پسر خطاب در صدد بود، پسر عم پیغمبر را هر طوری شده نسبت به چیزی که تا آن وقت زیر بارش نمی رفت، وادار به اقرار کند. عده ای معتقد بودند تنها شمشیر می تواند او را وادار به تسلیم و اطاعت نماید.. و دیگران به این عقیده بودند که هر گاه شمشیر به میان آید، تلاقی شمیشیر با شمشیرهای دیگر قطعی است.. دیگران غیر از این دو دسته می گفتند ” آتش ” آتش تنها وسیله ای است که می تواند وحدت اسلامی را حفظ کند و علی را برای این کار بر سر تسلیم و رضا آرد… آیا می توان برای جلو گیری از نقل داستان هیزمی که پسر خطاب امر کرد تا با آن اطراف خانه فاطمه را بر افروزند، و در آن خانه، علی و یارانش بود، تا تهدیدی برای قانع کردن علی و انجام بیعت او باشد، قفلی بر دهن مردم زد…؟
با اینکه این اتفاقات که با نقشه های مدبرانه قبلی یا دفعی طرح شده، مانند حبابها روی آب زودگذر بود و همراه این حوادث فشار پسر خطاب… معاونان او و کسانی که همراهش آمده بودند که کمکش حمله کردند یا نزدیک بود حمله کنند که ناگاه چهره ای مانند چهره رسول خدا از پشت در خانه ظاهر شد در حالیکه هاله ای از
اندوه آن را فراگرفته و آثار رنج و الم از خطوط صورتش نمایان بود، از دیدگانش برق سرشگ می جست، فراز جبینش را گرفتگی خشمی عمیق و احساساتی پر گداز فرا گرفته بود. عمر از ترس در جا ایستاد، فشاری که بدر خانه وارد شده بود تدریجا، گسترش می یافت. یارانش که با او آمده بودند و پشت سرش در مقابل در ایستاده بودند، ناگاه مقابل خود چهره رسول خدا را نگریستند از میان سیمای حبیبه اش زهرا به آنها نگاه می کند. از شرم و آزرم دیدگان فرو بستند و از تصمیم های خود باز گشتند در آن حال می دیدند فاطمه همچون شبحی از خیال، آرام و سنگین با گامهای خود، اندوهگین و داغدار به سو ی مسجد می خرامد تا بقبر پدرش نزدیک گردد. همه چشمها به سویش متوجه بود، و گوشها برای شنیدن صدایش بدان سو تیز گردیده، که ناگاه آهنگ لطیف و اندو هبارش را سر داد، بتدریج آهنگ او اوج می گرفت: او محمد را از میان گور فرا می خواند و با صدای ناله ای آمیخته با سر شگی تلخبار فریاد میکشید: بابا یا رسول الله… بابا یا رسول الله… گویا زمین درزیر پای ابن گروه ستمگر از بیم و هراس فریاد او، می لرزید.. زهرا می رفت تا با آن قبر شریف رو در رو گردد، و از آن غایب حاضر مدد گیرد پدرم یا رسول الله.. ماذا لقینا بعدک ” بعد از تو از پسر خطاب و فرزند ابی قحافه چه ها که دیدم؟!؟! ” هنوز سخنش به آخر نرسیده بود که دلها از اندوه او کوفته و دیدگان بر او سر شگ همی بارید، مردانی از آن میان با خود حدیث می کردند که ای کاش می توانستند زیر پای خود را شکافته و در خفایی زمین پنهان گردند”… (امینی گوید) مراجعه کنیه به: الامامه و السیاسه 1ر 13 ، تاریخ طبری 3ر 198 العقد الفرید 2ر 257 ، تایخ الفداء 1ر 165 تاریخ این شحنه. در حوادث سنه 11 شرح ابن ابی الحدید 2ر
(الغدیر فی الکتاب و السنة ج 3 ص 148 الی 152)