1- خداى برتر از پندار گوید: پیامبر و مؤمنان به او را نمی رسد که براى بت پرستان آمرزش بخواهند هر چند از خویشان ایشان باشند و این دستور براى پس از آن است که بر ایشان آشکار شد که آنان از دوزخیان اند. سوره برائه: 113
2- گفتار خداى برتر از پندار: تو نمی توانى هر که را دوست دارى راه بنمائى و خدا است که هر که را بخواهد راه می نماید و او به راه یافتگان داناتر است. سوره قصص: 56
بخارى در نامه تفسیر از صحیح خود- ج 7 ص 184- روشنگرى سوره قصص- می نویسد: گزارش کرد ما را ابو الیمان از زبان شعیب و او از زهرى و او از سعید بن مسیب و او از پدرش که چون ابو طالب را هنگام مرگ فرا رسید پیامبر خدا (ص) بیامد و دید ابو جهل و عبد اللّه پسر ابو امیة پسر مغیره نزد اویند پس گفت اى عمو! بگو هیچ خدائى جز خداى یگانه نیست تا با این سخن به سود تو نزد خداوند به گفتگو پردازم، ابو جهل و عبد اللّه پسر ابو امیة گفتند:
آیا از کیش عبد المطلب روى می گردانى؟ پس پیامبر خدا همچنان به وى پیشنهاد گفتن آن سخن را می نمود و آن دو نیز از نو سخن خود را بازگو می کردند تا سرانجام ابو طالب گفت: من بر کیش عبد المطلبم و پس از آن، سخنى بر زبان نیاورد و نپذیرفت که بگوید: هیچ خدائى جز خداى یگانه نیست. پس پیامبر خدا (ص) گفت: به خدا سوگند براى تو از خدا آمرزش خواهم خواست تا هنگامى که مرا از این کار باز بدارد پس این فراز فرود آمد: «پیامبر و مؤمنان به وى را نمی رسد که براى بت پرستان آمرزش بخواهند» و این جا نیز گوشه سخن به ابو طالب است که خداوند به پیامبر خویش می گوید: تو نمی توانى هر که را دوست دارى راه بنمائى و این خدا است که هر که را خواهد راه می نماید.
و در گزارش طبرى که زنجیره درستى نیز ندارد آمده است که این فراز فرود آمد: «پیامبر و مؤمنان به وى را نمی رسد …» و این فراز «تو نمی توانى هر کس را دوست دارى …»
گزارش بالا را مسلم نیز در صحیح خود از زبان سعید پسر مسیب آورده و بیشتر تفسیر نگاران نیز از روى گمان نیکوئى که به دو «صحیح» و نگارندگان آن دو داشته اند از ایشان پیروى نموده اند.
در این گزارش از چند چشم انداز باید به نگریستن پرداخت:
1- سعید که تنها بازگوگر آن است از کسانى شمرده شده که با امیرالمؤمنین على (ع) کینه می ورزیده پس آن چه درباره او و پدرش و خانواده و کسانش بگوید یا ببافد نمی تواند پشتوانه روشنگرى گردد زیرا بدگوئى از ایشان براى او شیرینترین کارها بوده است. ابن ابى الحدید در شرح النهج 1/370 می نویسد: سعید پسر مسیب از او- درود بر وى باد- رو گردان بود و عمر پسر على (ع) با گفتارى تند به او تو دهنى زد، عبد الرحمن پسر اسود از ابو داود همدانى گزارش کرده که گفت من نزد سعید پسر مسیب بودم که عمر پسر على پسر ابیطالب (ع) روى آورد پس سعید به او گفت: برادر زاده من! نمی بینم که تو مانند برادران و عمو زاده هایت بسیار به مسجد پیامبر خدا (ص) بیائى عمر گفت اى پسر مسیب! آیا هرگاه که گام در مسجد نهادم باید بیایم و خود را به تو بنمایم؟ سعید گفت: من نخواستم تو را بر سر خشم بیاورم شنیدم پدرت می گفت: به راستى مرا از خداوند پایگاهى است که براى زادگان عبد المطلب بهتر است از همه چیزهائى که بر روى زمین است عمر گفت من نیز شنیدم که پدرم می گفت هیچ گفتار حکیمانه اى در دل کسى از دورویان نیست که پیش از بیرون شدن او از جهان از زبانش آشکار نشود سعید گفت برادر زاده من! مرا از دو رویان می شمارى؟ گفت: همان است که به تو می گویم سپس روى از او بگردانید.
و واقدى آورده است که سعید پسر مسیب بر جنازه سجاد- على پسر حسین پسر على پسر ابو طالب (ع)- بگذشت و بر او نماز نگزارد او را گفتند آیا بر این شایسته مرد که از خاندان نیکان نیز هست نماز نمی گزارى؟ گفت: دورکعت نماز در نزد من، دوست داشتنی تر است از نماز بر این شایسته مرد. براى آشنائى بهتر با سعید پسر مسیب و با چون و چند فرا گرفته هایش از کیش خداوند، آن چه ابن حزم در «المحلى» یاد کرده بس است زیرا می گوید که قتاده از سعید پرسید آیا در پس حجاج نماز بگزاریم؟ گفت: ما در پس بدتر از او هم نماز می خوانیم.
2- نماى گزارش بخارى و جز آن می رساند که دو فراز بالا در پى هم و به هنگام مرگ ابو طالب فرود آمده و نیز آن چه آشکارا درباره هر یک از آن دو آمده می رساند که فرود آمدن آن در همان هنگام بوده با آن که این درست نیست زیرا فراز دوم در مکه فرود آمده و فراز نخستین نیز در مدینه و پس از افتادن مکه به دست مسلمانان- و در این باره همه گزارشگران همداستاناند- و جاى آن نیز در سوره برائت است که در مدینه فرود آمده و خود باز پسین بخشهاى قرآن است که فرود آمده «1» و بر این بنیاد، میان فرود آمدن دو آیه نزدیک ده سال و شاید هم بیش از آن جدائى بوده است.
3- فرازى که درباره آمرزش خواستن است در مدینه فرود آمد، آن هم پس از سالها از مرگ ابو طالب که از هشت سال افزون بود. اکنون می پرسیم پیامبر (ص) که هنگام درگذشت ابو طالب گفته بود: «به خدا سوگند براى او آمرزش می خواهم تا خدا مرا از این کار باز دارد.» آیا در این روزگار دراز همچنان براى او از خدا آمرزش می خواست؟! و این چگونه شدنى است؟! مگر نه پیامبر (ص) و مؤمنان به او از روزگارى دراز پیش از فرود آمدن این فراز نمی بایستى با بت پرستان و دو رویان دوستى نمایند؟ مگر آمرزش خواستن براى ایشان از آشکارترین نمونه هاى دوستى با آنان نبوده است که خداى برتر از پندار مردم را در فراز زیر از آن پرهیز می داده است:
هیچ گروهى را نیابى که- همراه با گرویدن به خدا و به روز باز پسین- دوستى کسانى را در دل بپرورانند که با خدا و پیامبر او سر جنگ و دشمنى دارند، هر چند از پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان ایشان باشند، (خداوند) باور داشتن به خویش را در دلهاى ایشان نگاشته و با روانى از سوى خویش نیرومندشان ساخته است …
این فراز آیه 22 از سوره مجادله است که در مدینه فرود آمده آن هم- به گواهى «الاتقان» 1/17- هم پیش از سوره برائت- که جلوگیرى از آمرزش خواستن را در برداشت- هم پیش از شش سوره دیگر که نیز پیش از فرود آمدن برائت و پس از سوره مجادله فرود آمده. زیرا به گزارش ابن ابى حاتم و طبرانى و حاکم و ابو نعیم و بیهقى و ابن کثیر- چنان که در تفسیر او 4/329 می بینیم و نیز در تفسیر شوکانى 5/189 و تفسیر آلوسى 28/37- این آیه در روز گیر و دار بدر فرود آمده و آن رویداد نیز سه سال پس از کوچ کردن پیامبر از مکه پیش آمده. یا به گزارش برخى از روشنگران در زد و خورد احد فرود آمده که آن نیز- به گواهى حلبى در سرگذشت نامه خود- بی هیچ چون و چرائى از سوى هیچ کس در سال سوم روى داده با این زمینه چینی ها فرود آمدن آن بایستى سالها پیش از فرود آمدن فرازى باشد که از آمرزش خواستن براى بت پرستان جلوگیرى می کند.
و تازه آمرزش خواهى پیامبر به آن گونه، با این دستور دیگر از خداى برتر از پندار نیز ناساز بود که می گوید:
اى کسانى که به آئین راستین گرویده اید! با چشم پوشى از مؤمنان، کسانى را که بیرون از کیش شمایند سرپرست و دوست خویش نگیرید. آیا می خواهید براى خداوند و به زیان خودتان نشانه اى روشن پدید آرید.
این دستور نیز در آیه 144 از سوره نساء است که به گفته نحاس و علقمهو کسانى جز ایشان در مکه فرود آمده زیرا ایشان می گویند در هر سوره اى که دو واژه «اى مردم!» دیده شود در مکه فرود آمده است «1» و اگر هم برداشت دیگران را بگیریم باید بگوئیم که فراز بالا در همان آغاز کوچ کردن، به مدینه فرود آمده زیرا برداشتى که قرطبى در تفسیرش 5/1 درست شمرده و دیگران نیز آن را پذیرفته اند بر بنیاد گزارشى است که در صحیح بخارى «2» از زبان عایشه آمده که وى گفته: سوره نساء در هنگامى فرود آمد که من در نزد پیامبر خدا (ص) بودم و هر یک از این دو برداشت را که بگیریم- چنان چه در «الاتقان 1/17 آمده- باید بگوئیم که دستور یاد شده، هم پیش از رسیدن دستور به خود دارى از آمرزش خواهى- در سوره برائت- آمده و هم پیش از فرود آمدن بیست سوره دیگر که پس از سوره نساء و پیش از سوره برائت فرود آمده است.
و باز آمرزش خواهى پیامبر به آن گونه، با این سخن دیگر از خداى پاک نیز ناساز است که می گوید: آنان که با چشم پوشى از مؤمنان به آئین راستین، کسانى را که از آن آئین بیروناند دوست و سرپرست خود می گیرند آیا ارجمندى را نزد آنان می جویند؟
این فراز نیز در آیه 139 از سوره نساء است که روشن شد پیش از سوره برائت و دستور به خوددارى از آمرزش خواهى فرود آمده است.
و با این سخن دیگر از خداى برتر از پندار نیز ناسازگار است که می گوید:
مؤمنان به آئین راستین نبایستى با چشم پوشى از مؤمنان، کسانى را دوست و سرپرست خویش بگیرند که از مرز آئین درست، بیرون اند و هر کس چنین کند او را با خدا سر و کارى نیست مگر آن که پروا و بیمى از ایشانداشته باشید و خداوند، شما را از نافرمانى خویش پرهیز می دهد و سرانجام به سوى او است.
این دستور نیز در آیه 28 از سوره آل عمران است که به گفته ابن هشام در سیرة 2/207 آغاز آن- تا هشتاد و چند آیه- در همان آغاز کوچیدن به مدینه و در روزى فرود آمد که نمایندگان نجران آمدند. و اگر گزارش قرطبى و جز او را بگیریم «1» باید بگوئیم این فراز درباره عبادة بن صامت در روز احزاب و پنج سال پس از کوچیدن به مدینه فرود آمده و هر یک از برداشتهاى گوناگون که درست باشد باز هم چنان چه در الاتقان 1/17 می خوانیم سوره آل عمران که این دستور در آن است هم پیش از سوره برائت- که دستور به خوددارى از آمرزش خواهى در آن است- فرود آمده و هم پیش از بیست و سه سوره دیگر که همگى پس از آل عمران و پیش از برائت فرود آمده است.
و باز آمرزش خواهى پیامبر براى یک بت پرست، با این سخن دیگر از خداى برتر از پندار نیز ناسازگار است که: «یکسان است براى ایشان، چه بر ایشان آمرزش بخواهى و چه نخواهى خداوند ایشان را هرگز نمی آمرزد.» و این نیز آیه ششم از سوره منافقین است که در نبرد بنى مصطلق فرود آمده و آن گیر و دار نیز- به گفته ابن کثیر- «2» چنان چه زبانزد جنگ نامه نویسان و سرگذشت نگاران است در ششمین سال کوچیدن به مدینه روى داده پس به گونه اى که در الاتقان می خوانیم (1/17) سوره منافقین که فراز بالا در آن است هم پیش از سوره برائت که دستور به خوددارى از آمرزش خواهى در آن است فرود آمده و هم پیش از هفت سوره دیگر که همگى پیش از برائت و پس از منافقین فرود آمده است.
و باز آمرزش خواهى به آن گونه، ناسازگار است با این دستور خداىبرتر از پندار: اى آنان که به کیش راستین باور دارید، اگر پدران و برادرانتان، بیرون بودن از مرز آئین را بر گرویدن به آن برگزینند شما ایشان را دوست مگیرید و هر که از شما ایشان را دوست بگیرد آنان ستمکاران خواهند بود.
و نیز با این سخن خداى برتر از پندار: آمرزش بخواه براى ایشان یا آمرزش نخواه. اگر هفتاد بار نیز بر ایشان آمرزش بخواهى خداوند آنان را نخواهد آمرزید.
دو فراز بالا نیز که آیه 23 و 80 از همان سوره برائت است پیش از دستور به خوددارى از آمرزش خواهى فرود آمده است.
آیا می پندارید پیامبر (ص) با این همه فرازهائى که پیش از دستور به خوددارى از آمرزش خواهى فرود آمده بود باز هم سالیان دراز براى همان عمویش آمرزش می خواسته که- پناه به خدا- خود از نزدیک دیده بود وى به حال کفر از جهان رفته؟ نه به خدا چنین کارى از پیامبر بزرگوار بسى به دور است.
شاید براى این همه دشواری ها بوده است که حسین پسر فضل، فرود آمدن آن فراز را درباره ابو طالب دور دانسته و گفته «این برداشت دور از پذیرش است زیرا این سوره از باز پسین بخشهاى قرآن است که فرود آمده و آن گاه ابو طالب در همان سالهاى آغاز اسلام و هنگامى در گذشت که پیامبر (ص) در مکه بود.»
این سخن را قرطبى نیز در تفسیر خود 8/273 آورده و درستى آن را پذیرفته.
4- تازه گزارشهائى داریم که با فرود آمدن آن فراز درباره ابو طالب و با دستور به خوددارى از آمرزش خواهى براى او ناسازگار است و از آن میان:
گزارش درستى است که طیالسى و ابن ابن شیبه و احمد و ترمذى و نسائى و ابو یعلى و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابو الشیخ و حاکم- که جداگانه نیز داورى خود را به درست بودن آن آورده- و ابن مردویه و بیهقى در شعب الایمان و ضیاء- در «المختاره»- همگى از زبان على آورده اند که
گفت شنیدم مردى براى پدر و مادر بت پرستش آمرزش می خواست گفتم براى پدر و مادر بت پرستت آمرزش می خواهى؟ گفت «مگر ابراهیم آمرزش نخواست؟» من این گفتگو را براى پیامبر (ص)، بازگو کردم پس این فراز فرود آمد:پیامبر و مؤمنان به وى را نمی رسد که براى بت پرستان آمرزش بخواهند هر چند از نزدیکان ایشان باشند و این دستور براى پس از آن است که بر ایشان آشکار شد که ایشان از دوزخیاناند و آمرزش خواهى ابراهیم براى پدرش نیز تنها براى وعده اى بود که به وى داد و سپس که روشن شد وى دشمن خدا است از او بیزارى جست و به راستى ابراهیم بسیار خدا خوان و نرم دل و بردبار بود «1».
از این گزارش بر می آید که خوددارى از آمرزش خواستن براى بت پرستان، دستورى بود که پیش از فرود آمدن آن فراز در این باره باید به کار بسته می شد و از این روى سرور ما امیرالمؤمنین(ع) آن مرد را از آن کار باز داشت و آنگاه این کار على (ع) سازشى ندارد با آن که بگوئیم پیامبر (ص) براى عموى نامسلمانش آمرزش می خواسته، و تازه می بینى که آن مرد براى روا شمردن کار خود، آمرزش خواستن ابراهیم براى پدرش را دستاویز می گرداند نه آمرزش خواستن پیامبر خدا (ص) براى عمویش را، زیرا می داند که او (ص) هرگز براى یک بت پرست آمرزش نمی خواهد.
سید زینى دحلان در اسنى المطالب ص 18 می نویسد: این گزارش درست است و براى آن، گواهى نیز از گزارش درست پسر عباس (رض) یافته ایم که او گفته: مسلمانان براى پدرانشان آمرزش می خواستند تا این فراز فرود آمد و پس از آن از آمرزش خواهى براى مردگان خویش دست برداشتند با این همه، دستورى به خوددارى از آمرزش خواهى براى زندگان از بت پرستان- تا پیش از آن که بمیرند- نرسیده بود و سپس خداى برتر از پندار این فراز را فرو فرستاد:
«و آمرزش خواهى ابراهیم براى پدرش نیز هیچ نبود مگر …» یعنى تا آن گاه که زنده بود براى او آمرزش می خواست و چون بمرد از آمرزش خواهىباز ایستاد. سپس می نویسد: و این گواهى درست است و چون این گزارش، درستتر است به کار بستن آن برتر می نماید پس برتر آن است که بگوئیم این آیه درباره آمرزش خواهى مردمى چند براى پدران بت پرست ایشان، بوده است، نه درباره آمرزش خواهى براى ابو طالب. پایان
گزارش دیگر- درباره این که چرا دستور به خوددارى از آمرزش خواهى فرود آمد- همان است که مسلم در صحیح خود آورده است و احمد در مسندش و ابو داود در سنن خود و نیز نسائى و ابن ماجه- همگى از ابو هریره (ض)- که پیامبر خدا (ص) کنار آرامگاه مادرش رسید و بگریست و دیگران نیز که پیرامون او بودند به گریه افتادند پس پیامبر خدا (ص) گفت از خدایم دستورى خواستم تا براى او آمرزش بخواهم و او دستورى نداد و دستورى خواستم تا از آرامگاهش دیدار کنم و او دستورى در این باره داد. پس گورها را دیدار کنید که یاد آور جهان باز پسین است «1»
و طبرى و حاکم و ابن ابى حاتم و بیهقى- از زبان ابن مسعود و بریده- و طبرانى و ابن مردویه و طبرى- از زبان عکرمه و او از ابن عباس- آورده اند که پیامبر چون از نبرد تبوک بازگشت آهنگ عمره کرد پس چون به کنار آرامگاه مادرش رسید از پروردگارش دستورى خواست تا براى وى آمرزش بخواهد و خداى برتر از پندار را خواند تا به او دستورى دهد که روز رستاخیز براى او میانجی گرى کند و درخواست او پذیرفته نگردید و این فراز فرود آمد «2»
و طبرى در تفسیر خود 11/31 از زبان عطیه آورده است که چون پیامبر خدا (ص) به مکه آمد کنار آرامگاه مادرش ایستاد و به امید آن که به او دستورى داده شود تا براى وى آمرزش بخواهد چندان آن جا ایستاد تا آفتاب آن جا را گرم کرد و سرانجام این فراز فرود آمد: «پیامبر و مؤمنان به وى را نمی رسد …-تا: ابراهیم- از او (پدرش)- بیزارى جست.»
و زمخشرى در کشاف 2/49 گزارش فرود آمدن آیه و گوشه زدن آن به ابو طالب را یاد کرده و آن گاه گزارش بالا را نیز که در روشنگرى فرود آمدن آن است یاد کرده و به دنبال آن می نویسد: این دومى درستتر است زیرا ابو طالب پیش از کوچیدن پیامبر به مکه درگذشت و آن گاه این آیه، از باز پسین فرازهائى است که در مدینه فرود آمد.
و قسطلانى در ارشاد السارى 7/270 می نویسد: روشن شده که پیامبر (ص) چون عمره به جا آورد به نزد آرامگاه مادرش شد و از پروردگارش دستورى خواست تا براى وى آمرزش بخواهد پس این آیه فرود آمد که این گزارش را نیز حاکم و ابن ابى حاتم از زبان ابن مسعود و طبرانى از زبان ابن عباس بازگو کرده و خود نشانه اى است بر این که فراز یاد شده پس از درگذشت ابو طالب فرود آمد و بنیاد کار را نیز بر این باید گذاشت که یک فراز، دوبار فرود نمی آید، مگر گواه جداگانه اى بر این داشته باشیم
امینى گوید: مگر پیامبر خدا (ص) در روز تبوک آن هم پس از فرود آمدن آن همه فرازها که در ص 15 تا 18 آوردیم هنوز نمی دانست که او و مؤمنان به وى نمی توانند براى بت پرستان آمرزش بخواهند و میانجیگرى کنند؟ پس چگونه آمده و از پروردگارش دستورى می خواهد که براى مادرش آمرزش بخواهد و میانجى گرى کند؟ آیا گمان می کرده که مادرش جدا از دیگر آدمیان به شمار می آید؟ یا این گزارش را ساخته اند تا آبروى پیامبر پاک را بریزند و دامن پاکیزه مادر پاکش را به آلایش بت پرستى، چرکین نشان دهند؟
گزارش دیگر همان است که طبرى در تفسیر خود 11/31 از زبان قتاده آورده است که گفت: براى ما چنین یاد کردند که مردانى از یاران پیامبر (ص) گفتند: اى پیامبر خدا! برخى از پدران ما بوده اند که با پناه خواهان و همسایگان نیکوئى نموده و پیوند خویشاوندى را استوار داشته گرفتاران را می رهانیدند و
آن چه بر گردن می گرفتند به انجام می رساندند آیا براى ایشان نیز آمرزش نخواهیم؟ پیامبر (ص) گفت به خدا سوگند همان گونه که ابراهیم براى پدرش آمرزش می خواست من نیز براى پدرم آمرزش می خواهم پس خداوند نخست این فراز را فرو فرستاد: «پیامبر و مؤمنان به او را نمی رسد …» و سپس نیز انگیزه ابراهیم (ص) را در آن کار باز نمود و گفت: «آمرزش خواهى ابراهیم براى پدرش نیز هیچ نبود …- تا این فراز- از پدر بیزارى جست.»
و طبرى از زبان عطیه عوفى و او از ابن عباس آورده است که پیامبر (ص) خواست براى پدرش آمرزش بخواهد و خداوند او را از این کار با دستورى به این گونه باز داشت:
«پیامبر و مؤمنان به او را نمی رسد که براى بت پرستان آمرزش بخواهند …» و او گفت: پس ابراهیم که براى پدرش آمرزش خواست؟ پس این فراز فرود آمد: «و آمرزش خواهى ابراهیم براى پدرش نیز هیچ نبود مگر براى وعده اى که به او داده بود …» الدر المنثور 3/283.
و از این دو گزارش نیز به روشنى بر می آید که فرود آمدن آن فراز گرامى درباره پدرش و پدران کسانى از یارانش بوده نه درباره عمو و مادرش.
گزارش دیگر را نیز طبرى در تفسیر خود 11/33 آورده و می نویسد: دیگران گفته اند که خواست خداوند از آمرزش خواهى در این فراز، همان نماز گزاردن بر مرده کسى است سپس از زبان مثنى و او از عطاء ابن ابى رباح آورده که پیامبر گفت من نماز گزاردن بر هیچ یک از مردمى را که بر این قبله اند رها نمی کنم- هر چند زنى حبشى باشد که با روسبى گرى آبستن شود- زیرا من نشنیدم که خداوند مرا از نماز بر کسى باز دارد مگر بر بت پرستان و این دستور او نیز همان جا است که می گوید: پیامبر و مؤمنان به وى را نمی رسد که آمرزش بخواهند براى (یا نماز بگزارند بر) بت پرستان.
و این روشنگرى نیز، اگر درست باشد ناسازگار خواهد بود با همه آن
گزارشهاى گذشته زیرا از همه آنها بر می آید که خداوند در آن فراز دستور به خوددارى از آمرزش خواهى می دهد و خواست وى همان است که از نماى بیرونى واژه ها به دست می آید.
بگذریم، خود همین آشفتگی ها و ناسازگاری ها که میان این گزارشها و گزارش بخارى هست از ارزش همه آنها می کاهد و بازوى همه را سست می کند پس نباید گزارشهائى از این دست را زمینه گفتگو گردانید آن هم در جائى که می خواهیم مسلمان نیکوکارى را از مرز آئین بیرون بشماریم و کسى را که در راه کیش ما همه گونه جانفشانى نموده از چار دیوار آن به در کنیم.
5- از گزارش بخارى چنان بر می آید که دستور به خوددارى از آمرزش خواهى در هنگام مرگ ابو طالب فرود آمده و از نماى بیرونى آن چه اسحاق بن بشر و ابن عساکر آورده اند نیز همین را در می یابیم چه آنان از زبان حسن گزارش کرده اند که چون ابو طالب در گذشت پیامبر (ص) گفت ابراهیم براى پدر بت پرستش آمرزش خواست و من نیز براى عمویم چندان آمرزش می خواهم تا دستورى در این باره به من رسد پس خداوند این فراز را فرو فرستاد: پیامبر و مؤمنان به او را نمی رسد که براى بت پرستان (و از آن میان نیز ابو طالب) آمرزش بخواهند. پس این دستور بر پیامبر (ص) گران آمد و خداوند به پیامبرش (ص) گفت: آمرزش خواهى ابراهیم براى پدرش نیز هیچ نبود مگر براى وعده اى که به او داده بود. الدر المنثور 3/283 و آن گاه این گزارش ناسازگار است با آن چه ابن سعد و ابن عساکر از زبان على آورده اند که گفت: پیامبر خدا (ص) را از مرگ ابو طالب آگاه کردم و او بگریست و گفت: «برو او را بشوى و جامه مرگ بپوشان و در خاک پنهان کن خدا او را بیامرزد و بر او مهربانى نماید» من چنین کردم و پیامبر خدا (ص) چندین روز براى او آمرزش می خواست و از خانه اش بیرون نمی شد تا جبرئیل این فراز را فرود آورد: «پیامبر و مؤمنان به وى را نمی رسد که …» «1»
و شاید این نماى برونى، همان باشد که ابن سعد و ابو الشیخ و ابن عساکر از زبان سفیان بن عیینه آورده اند که عمر گفت چون ابو طالب در گذشت پیامبر خدا (ص) به وى گفت: خدا تو را بیامرزد و بر تو مهربانى نماید همچنان براى تو آمرزش خواهم خواست تا خدا مرا از این کار باز دارد پس مسلمانان، آغاز کردند به آمرزش خواستن براى مردگانشان که بر کیش بت پرستى مرده بودند پس خداوند این فراز را فرو فرستاد: پیامبر و مؤمنان به او را نمی رسد که آمرزش بخواهند براى بت پرستان. الدر المنثور 3/283.
با این همه- چنان چه در ص 14 گذشت- توده مسلمان همداستاناند که سوره برائت- که این فراز ارجمند را در خود دارد- باز پسین بخشى است که از قرآن و پس از افتادن مکه به دست مسلمانان فرود آمده به این گونه که پیامبر خدا ابو بکر را فرستاده سوره را نیز به او داد تا آن را بر مردم مکه بخواند سپس با دستور دیگرى که از خداى پاک به او رسید این کار را از او پس گرفت و سرور ما فرمانرواى مؤمنان را به این کار برگماشت و گفت: جز من یا مردى از من هیچکس نباید آن را برساند «1» و در گزارشى درست که آن را از چند راه در ص 20 آوردیم آمده است که دستور به خوددارى از آمرزش خواهى در سال نهم و پس از بازگشت پیامبر خدا (ص) از نبرد تبوک، فرود آمده پس با همه این زمینه ها چگونه می توان فرود آمدن آن را در هنگام درگذشت ابو طالب یا چند روز پس از آن دانست؟ و آن چه را بخارى و همانندان او در گزارش یاوه ها آورده اند کجا می تواند درست باشد؟
6- ساختمان و پرداخت این فراز ارجمند که درباره آمرزش خواهى است به جاى آن که آشکارا دستور به خوددارى از این کار بدهد، نادرستى چنین کارى را می رساند پس نشان نمی دهد که پیامبر خدا (ص) به این کار دست زده و سپس دستورى به خوددارى به وى رسیده و تنها هنگامى آمرزش خواهى او با
پرداخت آن فراز هماهنگ می شود که این کار را با مسلمان شمردن عمویش به انجام رسانده و چون در میان کسانى که آن جا بودند برخی شان این ویژگى ابو طالب را از نماى بیرون زندگى او- که با قریش سازگار می نمود- در نیافته بودند از این روى آمرزش خواهى پیامبر را به گفتگو نهاده یا آن را دست افزارى براى آن گردانیدند که براى بت پرستان آمرزش بخواهند چنان چه بسا هنگام نیز کار ابراهیم (ع) را در این باره پشتوانه خود گرفتند و آن گاه خداوند پاک آن فراز و فراز پس از آن را فرستاد که هم پیامبر (ص) را از کار نادرست بر کنار بشمارد و هم انگیزه ابراهیم (ع) را نیز در آن کار بازگو کند و کم و بیش بنماید که آن کس که پیامبر (ص) براى او آمرزش خواست، به گونه اى که ایشان می پندارند بت پرست نبود و پایگاه پیامبرى از آمرزش خواهى براى بت پرستان سرباز می زند، پس همان سر زدن این کار از وى (ص) نشانه اى بس روشنگر است که ابو طالب بت پرست نبوده چنان چه یگانه مردان توده نیز این را دریافتند و در آمرزش خواهى براى پدران بت پرست خویش کار پیامبر (ص) را دستاویز نگردانیدند و براى گفتگو در این زمینه کار ابراهیم (ع) را پشتوانه گرفتند و بس چنان که در گزارشى درست از سرور ما امیرالمؤمنین (ع) گذشت که گفت شنیدم مردى براى پدر و مادر بت پرستش آمرزش می خواست گفتم: براى پدر و مادر بت پرستت آمرزش می خواهى؟ گفت مگر ابراهیم چنین نکرد … تا پایان گزارش بر گردید به ص 18 و 19
و اگر این مرد ابو طالب را بت پرست می شمرد، براى درست نمودن کار خود، آمرزش خواهى پیامبر اسلام براى ابو طالب را- که بر هیچ کس پوشیده نبود- بهتر می توانست پشتوانه گرداند تا آمرزش خواهى ابراهیم را براى پدرش با آن که چنان نکرد و گفتگو را در همان مرز بسنده شمرد.
7- ما گرفتیم که گزارش بخارى درست و پذیرفتنى است و این را هم ندیده می گیریم- که چنان چه در ج 14 ص 318 و 319 از برگردان پارسى گذشت- به گواهى عباس، ابو طالب به یگانگى خدا و برانگیختگى محمد گواهى داده و پیامبر خدا (ص) گفته: اى عمو! ستایش خداى را که تو را راه نمود و نیز این را که از سرورمان امیرالمؤمنین آوردیم که ابو طالب نمرد تا پیامبر خدا را از خویش خرسند گردانید و نیز این را که دیدیم پیامبر گفت: براى ابو طالب امید همه گونه نیکوئى از پروردگارم دارم. و نیز سفارش ابو طالب را در هنگام مرگ به قریش و به فرزندان عبد المطلب که: «از محمد فرمان برید و او را پیروى کنید و دستورش را بپذیرید زیرا رستگارى و راه یافتگى در آن است و او در میان قرشیان، درستکار خوانده می شود و در میان تازیان راست رو …» و نیز آن همه سروده ها و دیگر گفته هاى او در این باره که آشکارا گرایشهایش را می نماید، آرى با چشمپوشى از همه اینها باز هم پذیرفته نیست که ابو طالب (ع) در باز پسین دمهاى زندگى با گفتن این که: «من بر کیش عبد المطلب هستم» از گرویدن به آئین راستین سر باز زده باشد زیرا بى هیچ گفتگو عبد المطلب اندیشه اش را بر بنیادى درست و بر همان کیش خدائى نهاده بود که پروردگار جهانیان در آن روزگار براى مردم پسندیده داشت. آغاز و انجام هستى را به گونه اى درست پذیرفته و کار برانگیختگى را که فروغ آن بر چهره خودش تافته و دارنده و تاباننده آن در پشت خودش جاى گرفته بود می شناخت و شهرستانى را در پیرامون سرور ما عبد المطلب سخنى است که پاره اى از آن را در ج 14 ص 281 و 282 و 292 از برگردان پارسى یاد کردیم بنگرید به ملل و نحل او و به نگاشته هاى سیوطى «1» درباره پدران پیامبر (ص) تا چگونگى را به روشنى دریابى پس سخن ابوطالب (ع) که: «من بر کیش عبد المطلب هستم» به روشنى می رساند که او همه آن بنیادهاى اندیشه را به گردن گرفته- گذشته از آن همه گفته هاى پیاپى او که تا باز پسین دمهاى زندگی اش درستى آموزشهاى محمد را آشکارا می رسانید.
8- یک نگاه به دوم فرازى که دست آویز اینان شده: «تو نمی توانى هر که را دوست دارى راه بنمائى و این خدا است که هر که را خواهد راه می نماید.» پاره اى از همان زمینه ها که تا این جا استوار ساختیم به روشنى می رساند که دست آویز گرفتن آن براى نامسلمان شمردن سرور مکیان (ع)- چنان چه کرده اند- نادرست و بیهوده است اکنون با من بیائید تا به ویژه در فراز دوم و در آن چه تنها در پیرامون آن رسیده بنگریم: پس نخست می گوئیم:
جاى این فراز در میان چند فراز دیگر است که فرازهاى گذشته اش منش و ویژگى مؤمنان به این آئین را باز می نماید و در فرازهاى پس از آن نیز خداى پاک کسانى را یاد می کند که از گرویدن سرباز می زنند از بیم آن که از مکه پر شکوه ربوده شوند پس ساختمان و پرداخت این فرازها هنگامى هماهنگ می شود که خداى پاک بخواهد- با این فراز- تنها روشن کند که آن کسانى که راه یافتند- از همانها که پیشتر یادشان رفت- راه یافتن ایشان تنها فرآورده آن نبود که پیامبر (ص) ایشان را خواند و انگیزه راستین این کار خواسته خداى پاک بوده- آن هم به گونه اى که کار به انتساب به شکلى از توفیق نیانجامد- چنان که اگر گفتیم خداى پاک کسى را گمراه گردانیده این نیز با به خود واگذاردن او شدنى تواند بود. هر چند پیامبر (ص) براى رساندن آموزشها میانجی گرى نموده: پس اگر روى بگردانید بر او است آن چه بر گردن وى نهاده شده و بر شما است آن چه برگردن شما نهاده شده و اگر از او فرمان برید راه می یابید و جز رسانیدن آشکار پیام بر پیامگذار چیزى نیست «1» و در نامه فرزانه خدا است که: جز این نیست که به من دستور داده شده تا پروردگار همین شهرى را پرستم که آن را (بزرگ و براى نبرد) ناروا شمرد و همه چیز، او راست، و من دستور گرفته ام که از مسلمانان باشم و قرآن بخوانم، پس هر که راه یافت براى خویش راه یافته و هر که به گمراهى افتاد جز این نیست که من از بیم دهندگانم
و بس «1» به همان گونه که اهریمن نفرین زده براى گنهکاران، رفتار ایشان را می آراید. آیا هر چند اهریمن ایشان را به سوى آتشى سوزان بخواند «2» و اهریمن براى ایشان رفتارشان را آراسته بنماید و از راه راست رو گردانشان سازد «3» اهریمن بر آنان چیره شده و یاد خدا را از یاد ایشان برده «4» به راستى کسانى که پس از آشکار شدن راه راست به پشت برگردند اهریمن ایشان را گمراه نمود و در گمراهى، پایدار ساخت «5» و عقیلى و ابن عدى و ابن مردویه و دیلمى و ابن عساکر و ابن نجار آورده اند که عمر پسر خطاب (ض) گفت پیامبر خدا (ص) گفت: من براى خواندن مردم و رساندن پیام به ایشان پیامبر شده ام و راه یافتن ایشان به هیچ روى با من نیست و اهریمن نیز براى آراستن (کارهاى بد) آفریده شده و گمراه شدن ایشان به هیچ روى با او نیست «6».
پس این فراز ارجمند- همچون دیگر فرازهائى که نیز در فرزانه نامه خدا آمده- کار راهنمائى و گمراهى را یک سره در دست خداى پاک می داند چنان که آفریدگار برتر از پندار گوید:
1- راهنمائى آنان بر تو نیست و این خداوند است که هر که را خواهد راه می نماید بقره 272
2- اگر به راهنمائى ایشان چشم دوخته اى پس خداوند آن که را گمراه کرده راه نمی نماید نحل «7» 37
3- آیا تو کران را می شنوانى؟ یا کوران را و آن را که در گمراهىآشکار است راه می نمائى؟ زخرف 40
4- تو کوران را از گمراهى خویش راهنما نتوانى بود نمل 81
5- آیا می خواهید آن که را خدا گمراه ساخته راه بنمائید؟ نساء 88
6- آیا تو کوران را راه می نمائى هر چند ایشان نابینا باشند یونس 43
7- هر که را خداى راه بنماید راه یافته است و هر که را او گمراه سازد براى خویش سرپرست و راهنمائى نیابد کهف 17
8- به راستى خداوند هر که را خواهد گمراه می نماید و هر که باز آید او را به سوى خویش راه می نماید «1» رعد 27
9- خداوند هر که را بخواهد گمراه می نماید و هر که را بخواهد راه می نماید و او گرامى و فرزانه است ابراهیم 4
10- ولى گمراه می کند هر که را بخواهد و راه می نماید هر که را بخواهد نحل 93
و فرازهاى بسیارى که همگى، کار راهنمائى و گمراهى را به دست خداى برتر از پندار می داند آن هم به گونه اى که با گزینش بندگان در این میانه ناسازگار نیست و از همین روى است که در فرازهائى دیگر نیز آن دو را به خواست و به دست خود ایشان می داند چنان که خداى برتر از پندار گوید:
1- هر کس راه یافت به سود خود راه می یابد و هر که گمراه شد به زیان خویش گمراه می شود. یونس 108، الزمر 41
2- و بگو حق از سوى پروردگار شما است هر که خواهد بگرود و هر که خواهد آنرا نشناخته بگیرد. کهف 29
3- آن نیست مگر یاد آورى براى جهانیان براى هر کس از شما که بخواهد بر راه راست باشد تکویر 28
4- هر کس راه یافت تنها براى خود راه می یابد و هر که گمراه شد تنهابه زیان خود گمراه می شود اسراء 15
5- هر کس راه یافت تنها براى خود راه می یابد و هر که گمراه شد، من، تنها از بیم دهندگانم نمل 92
6- آناناند کسانى که گمراهى را به راه راست خریدند و سوداگری شان سودى نکرد بقره 16
7- گروهى راه یافتند و گروهى نیز گمراهى برایشان راست آمد.اعراف 30
8- پروردگار من داناتر است به آن کس که راهنمائى آورده و آن که در گمراهى آشکار است. قصص 85
9- اگر نکوکارى کنید با خود نیکوئى کرده اید و اگر بدى کنید نیز براى خود کرده اید. اسراء 7
10- پس اگر اسلام آوردند راه یافتند و اگر روى بگرداندند بر تو رساندن پیام است و بس. آل عمران 20
و فرازهاى دیگر که البته میان این دو دسته فرازهاى ارجمند هیچ گونه ناسازگارى نیست زیرا با زمینه هائى که چیدیم و با آن چه در این باره ها روشن شده یک کار را هم می توان از انجام دهنده و برگزیننده آن دانست و هم از برانگیزاننده وى.
پس آن فراز از سخن خداوند نیز که درباره ابو طالب فرود آورده اند! از همان فرازهاى دسته نخست است و خود پس از فرازهائى آمده که به گفتگو درباره مؤمنان به این آئین می پردازد تا همان را برساند که از ماننده هاى آن می توان دریافت و تا روشن کند که راه یافتگان یاد شده- به شیوه دیگران- بایستى راهنمائى ایشان را از خداى پاک دانست، پس آن فراز هیچ پیوندى به آدمى ویژه- ابو طالب باشد یا دیگرى- ندارد. و اگر با این گروه همراهى بنمائیم و بپذیریم که میان ابو طالب (ع) با آن، پیوندى هست باید بگوئیم که چنان چه از فرازهاى پیشین آن بر می آید گرویدن او به این آئین را بهتر می رساند تا باور نداشتن او را. و به این
گونه است که باید به روشنگرى این فراز پرداخت و از گفته هاى ناچیزى که در پیرامون آن رسیده- که پاره اى گذشت و پاره اى بیاید- پروا ننمود.
تازه هیچ یک از گزارشهائى که به تنهائى در این باره رسیده زنجیره پیوسته اى ندارد زیرا یکى از آنها گزارش عبد بن حمید و مسلم و ترمذى و دیگران است که بر بنیاد آن ابو هریره (ض) گفته: چون هنگام مرگ ابو طالب رسید پیامبر خدا (ص) گفت: اى عمو «1» بگو هیچ خدائى جز خداى یگانه نیست تا به یارى آن در روز رستاخیز در آستان خداوند به سود تو گواهى دهم او گفت اگر نه این بود که قرشیان مرا سرزنش می کنند و می گویند این کار را تنها از بى تابى بر مرگ نموده البته با انجام آن، دیده تو را روشن می ساختم پس خداوند این فراز را فرو فرستاد: به راستى تو نمی توانى هر که را دوست داشتى راه بنمائى.
تا پایان «2»
چگونه بوهریره چنین گزارشى را بازگو می کند با آن که او در روز درگذشت ابو طالب گداى ستیزه گرى بود از تیره دوس در میان نامسلمانان یمن، که با پا فشارى از مردم گدائى می کرد و تهیدستى از همه سوى او را در زیر بال گرفته بود و همه بی چون و چرا همداستاناند که او مسلمان نشد مگر هفت سال پس از کوچیدن فرخنده پیامبر به مدینه و در همان سالى که جنگ خیبر روى داد. بر این بنیاد پس او به هنگام در گذشت ابو طالب کجا بوده است تا گفتگوهائى را که آن روز در گرفته گزارش کند؟ و تازه اگر خود او را دروغگو ندانیم، بر ما روشن نیست که این گزارش را از که گرفته زیرا خود او نام وى را نبرده. هر چند ابو هریره در بسیارى از جاها کاستی هاى گزارشها را پنهان می داشته و خود چیزها گزارش کرده که از آن چه آشکارا بر زبان آورده- یا از پرداخت گفتارش- بر می آید که خود، آن را دیده و با این همه روشن شده که او خود آن را ندیده، و هر که بخواهد در این باره و در زمینه هاى دیگر از کار ابو هریره سر در بیارد بنگرد به نامه «ابو هریره» از سرور اصلاح جوى ما روشنگر بزرگوار آئین خدا سید عبد الحسین شرف الدین عاملى- که در این باره به گرد آورى برخاسته و چیزى را فرو نگذاشته.
گزارش دیگر را ابن مردویه و دیگران از زبان ابو سهل سرى بن سهل- با زنجیره او از عبد القدوس و او از ابو صالح و او از ابن عباس- بازگو کرده اند که این فراز «تو نمی توانى هر که را دوست داشتى راه بنمائى …» درباره ابو طالب فرود آمد زیرا پیامبر (ص) پافشارى می نمود که وى مسلمان شود و او نمی پذیرفت پس خداوند این فراز را فرو فرستاد «تو نمی توانى …» تا پایان گزارش «1»
این ابو سهل سرى به گونه اى که هنگام شناساندن انبوهى از دروغگویان- در ج 5 ص 231 چاپ دوم روشن کردیم یکى از دروغگویان گزارش آفرین است که به گزارش دزدى شناخته شده و عبد القدوس ابو سعید دمشقى نیز به گونه اى که در ص 238 از ج 5 چاپ دوم گذشت یکى از دروغگویان است.
و تازه از نماى این گزارش نیز مانند گزارش پیشین بر می آید که گزارشگر نخستین آن- پسر عباس- داستان یاد شده را به چشم خود دیده و گفتگوها را به گوش خویش شنیده با آن که وى بر بنیاد گزارش استوارتر- چنان که ابن حجر در اصابه 2/331 می نویسد- سه سال پیش از کوچیدن پیامبر به مدینه زاده شد پس وى به هنگام در گذشت عمویش ابو طالب کودک شیرخوارى چسبیده به پستان مادرش بوده و او را نمی رسیده که در آن انجمن باشد و آن چه را بوده گزارش کند.
و اگر هم راست باشد که او چنین گزارشى را بازگو کرده- و کجا می تواند راست باشد؟- پس ابن عباس نیز آن چه را گفته از زبان دیگرى بازگو کرده که وى را نمی شناسیم و شاید هم چون سخن وى شایسته پشتگرمى نبوده بازگو گران بدی ها نام او را از زنجیره انداخته اند، چنان که بسیارى از نگارندگان، نام ابو سهل سرى و عبد القدوس و همانندانشان را از زنجیره هاى این دروغها انداخته اند تا سستى آن را پوشیده بدارند.
و سخن استوار این که دانشور مسلمانان- ابن عباس- چنان سخنى که سراسر رسوائى است بر زبان نمی آرد و اگر هم درباره انجمن آن روز، از زبان کسى چیزى می گفت باور پذیرتر آن است که سخن پدرش را بازگو کرده باشد که شنید ابو طالب در دم مرگ دو فرازى را که گواهى دادن به آن نشانه مسلمانى است بر زبان آورد. «1» یا سخن عموزاده پاکش بر انگیخته خدا (ص) را که نیز آوردیم «2» یا سخن عمو زاده پاکش امیرالمؤمنین را «3» مگر این پسر عباس همان نیست که- چنان چه در ج 14 ص 295 از برگردان پارسى گذشت- روشن شده که گفت: ابو طالب به پیامبر خدا (ص) گفت: سرور من برخیز و هر چه دوست دارى بگوى و پیام پروردگارت را برسان که تو راست گوئى و سخنت راست شمرده می شود.
گزارش دیگر را نیز همان دروغگوى یاد شده- ابو سهل سرى- آورده است آن هم از زبان دروغگوى دیگرى که نیز یادش رفت- عبد القدوس- و او از نافع، که پسر عمر گفت: این فراز: «تو نمی توانى هر که را دوست می دارى راه بنمائى …»
در دم مرگ ابو طالب و درباره او فرود آمد زیرا پیامبر (ص) بالاى سرش بود و می گفت اى عمو! بگو هیچ خدائى جز خداى یگانه نیست تا به یارى آن در روز رستاخیز به سود تو میانجى گرى نمایم و ابو طالب گفت مبادا پس از من زنان قریش مرا سر- زنش کنند که هنگام مرگ، ناتوانى نموده ام. پس خداى برتر از پندار این فراز را فرو فرستاد: «تو نمی توانى هر که را دوست داشتى راه بنمائى.» تا پایان «4»
گمان نمی کنم پسر عمر در بازگوگرى این گزارش، لاف آن را زده باشد که خود در آن انجمن بوده و البته نمی تواند چنان لافى هم بزند زیرا که او در آن هنگام نزدیک به هفت سال داشته و در سال سوم پس از پیامبر شدن پیامبر زاده شده «5» و روشن است که کسى در آن گام از زندگى را به چنان انجمن پر شکوهى راه نمی دهند که در آن، سرور مکیان را جامه مرگ پوشانده اند و پیامبر بزرگواری ها سرپرستى کارش را بگردن گرفته و بزرگان قریش نیز دوشادوش نشسته اند، پس پسر عمر ناگزیر باید گزارش آن جا را از زبان کسى دیگر بازگو کرده باشد که وى آن جا بوده و از گفتگوها آگاه شده و آن کس نیز یا باید فرزند آن در گذشته باشد که سرور ما امیرالمؤمنین است و آن چه روشن شده و از زبان وى رسیده نیز در ج 14 گذشت، و دیگر فرزندان او- طالب، عقیل و جعفر- نیز در این باره کوچکترین سخنى نگفته اند، یا باید برادر آن در گذشته باشد که آن چه را به درستى باید از زبان وى دانست در ج 14 گذشت یا باید برادر زاده او- بزرگترین پیامبران (ص) باشد که سخنان او را نیز آوردیم. پس پسر عمر آن گزارش را از که گرفته و چرا نام او را انداخته؟ و چرا- در یکى از دو گزارشى که از زبان وى آمده- ابو جهل را با ابو طالب انباز گردانیده؟
با آن که هیچ کس جز او چنین کارى نکرده آیا در میان بازگو گران سخن او کسى هست که بتوان گفت همه اینها را ساخته و بر وى بسته؟ گمان نیکو بدار و گزارش را مپرس!
آن گاه اینها را بگذار روى گزارشهائى که- در پیرامون فرود آمدن این فراز- آورده و از مجاهد و قتاده دانسته اند «1» زیرا پشتوانه سخنان آن دو نیز یا همین گزارشها است یا آنها را از زبان کسانى ناشناس شنیده اند پس گزارش هائى به این گونه و بی زنجیره پیوسته نمی تواند دست افزار کارى سهمناک گردد مانند بیرون بردن ابو طالب از مرز آئین، آن هم پس از آن که داور ارجمند با آواى خویشتن بستگى او را به کیش راستین نمایان ساخته و او خود در راه آن با پشتوانه اى نیرومند به جانفشانى و پاسدارى برخاسته است.
نمونه اى از روشنگرى سخن خداوند به گونه اى خودسرانه و لاف پر گزاف و بی پشتوانه را نیز می توان در گفتارى یافت، که بی هیچ زنجیره پیوسته اى از زبان قتاده و هم شیوه هاى او بازگو کرده، و آن فراز از سخن خداوند را میان ابو طالب و برادرش عباس بخش نموده اند، آغاز آن را درباره ابو طالب و دنباله اش را درباره عباس دانسته اند، «1» همان عباس که- چنان چه توده نگارندگان پذیرفته اند- سالها پس از فرود آمدن این فراز مسلمان شد!
و پس از اینها می توان هم ارزش سخن زجاج را دریافت که: «همه مسلمانان بر آن رفته اند که این فراز درباره ابو طالب فرود آمده» و هم ارج و بهاى دنباله آن را که قرطبى نگاشته: «درست آن است که گفته شود: توده روشنگران نامه خدا همداستانند که این فراز درباره ابو طالب فرود آمده» «2»
بنگر که چگونه بر خداوند دروغ می بندند و همین گناه آشکار
برایشان بس است (نساء 50)
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 18