اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ مهر ۱۴۰۲

اتهامات ابن کثیر به ابوذر و دفاع از عملکرد عثمان

متن فارسی

ابن کثیر دمشقی هم آمده است و در البدایة و النهایة 7/155 کار را بر همان مبنائی که پیشینیانش داشتند- از ندیده گرفتن تبهکاری هائی که بر ابوذر رفته- بنیاد نهاده و سپس نغمه هائی تازه از خود ساز کرده، و می گوید: ابوذر کار توانگرانی را که مالی می اندوختند ناپسند می شمرد و ایشان را از ذخیره کردن چیزی بیش از قوت لازم باز می داشت و واجب می دانست که زیادتی را صدقه دهند و این آیه را نیز به سود برداشت خود تفسیر می کرد که خداوند می گوید: و کسانی که از زر و سیم گنجینه فراهم می آرند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند مژده ده ایشان را به کیفری دردناک. معاویه او را از نشر این سخنان باز می داشت و چون دید نمی پذیرد، کس به نزد عثمان فرستاد و از او شکایت کرد عثمان به ابوذر نوشت که به مدینه نزد وی آید و چون بیامد عثمان او را برای پاره ای از کارها که کرده بود سرزنش کرد و از او خواست که از آن سخنان برگردد و چون نپذیرفت او را دستور داد که در ربذه -در مشرق مدینه- اقامت کند، و گویند که عثمان از او خواست در مدینه بماند و او گفت: پیامبر به من فرمود که چون ساختمان‏های مدینه به کوه سلع رسید از آن جا بیرون شو و اینک ساختمان‏ها به سلع رسیده است پس عثمان به او اجازه داد که در ربذه ساکن شود و بفرمودش تا گاه گاهی به مدینه سربزند که پس از کوچیدن به پایگاه اسلام از بیابانگردان نشود و او نیز چنین کرد و همچنان در آن جا ساکن بود تا در گذشت. پایان

و در ص 165 به هنگام یاد از مرگ او می نویسد: در برتری وی حدیث‏های بسیار رسیده است و از مشهورترین آن‏ها همان است که اعمش از زبان ابو الیقظان عثمان بن عمیر و او از بو حرب پسر ابو الاسود و او از عبد اللّه پسر عمرو روایت کرده که پیامبر گفت آسمان سایه بر سر نیفکند و زمین در بر نگرفت کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد که در سند این حدیث ضعفی هست. پس از درگذشت پیامبر و مرگ بو بکر، ابوذر به شام بیرون شد و همان‏جا بود تا آن درگیری ها میان وی و معاویه روی داد و عثمان او را به مدینه خواست و سپس در ربذه ساکن شده و همان جا بود تا در ذیحجه آن سال در گذشت و کسی نزد او نبود به جز زن و فرزندانش و در همان گیر و داری که ایشان خود را بر خاک سپردن او توانا نمی دیدند به ناگاه عبد اللّه بن مسعود با گروهی از یارانش از سوی عراق سر رسیدند و در دم مرگ کنار او حاضر شدند و او ایشان را وصیت کرد که با بدن وی چه کنند.

برخی هم گفته انند: ایشان پس از مرگ او سر رسیدند و غسل و دفن او را به گردن گرفتند و او خانواده اش را دستور داده بود که گوسفندی از رمه اش را برای ایشان بپزند تا پس از مرگ وی آن را بخورند و عثمان بن عفان به دنبال خانواده اش فرستاد و ایشان را ضمیمه خانواده خویش ساخت. پایان

این بود تمام ساخته هائی که در انبان ابن کثیر در این مورد می توان یافت و از جهات متعدد شایسته بررسی است.

1- متهم داشتن ابوذر به این که اندوختن ثروت را بر توانگران ناپسند می شمرده الخ … این نظریه دروغی و ساختگی را از خیلی پیش به این بزرگ یار پیامبر بسته اند و در روزگاران اخیر به گونه زشتی دگرگونی یافته و شده است انتساب ابوذر به کمونیسم! که اگر خدا بخواهد با گستردگی درباره آن سخن خواهیم داشت.

2- پنداشته است که فرود آمدن ابوذر در شام و سپس ربذه به اختیار خود او بوده با آن که دستور عثمان به اقامت او در ربذه را هم به اشاره یاد کرده.
که در مورد ربذه ما پیشتر تو را آگاه ساختیم که وی به آن جا تبعید شده و از شهر پیامبر او را به گونه ای ناشایست بیرون کردند و در آن گیرودار میان علی، یک بار با مروان و یک بار با عثمان، و نیز میان عثمان با عمار درگیری هائی به وجود آمد و عثمان خود اقرار کرد که وی را تبعید کرده و امیر مؤمنان نیز این کار او را مسلم شمرد و بسیار کسان نیز داستان ابوذر را از زبان راستگوی خودش شنیدند و این را که پس از کوچیدن وی به شهر مرکز اسلام، عثمان وی را به بیابان‏نشینی برگردانده گذشته از آن که پیشگوئی های پیامبر از حوادث آینده وی نیز همین را تأیید می کند زیرا به موجب آن وی را از مدینه بیرون می کنند و از شام و مکه می رانند، در مورد رانده شدنش از شام- و این که بیرون شدن او از آن جا نیز به اختیار خودش نبوده- گزارش‏های لازم گذشت.

3- اما داستان رسیدن ساختمان‏ها به کوه سلع دروغی است که بافته و برام ذر بسته اند و حاکم آن را در مستدرک 3/344 آورده و چنان چه در ص گذشت بلاذری نیز آن را یاد کرده و علتی شمرده است برای بیرون شدن ابوذر به شام با اجازه عثمان- و نه علتی برای بیرون شدنش به ربذه، آن گونه که در روایت طبری می خوانیم– و تازه این قصه را ابن کثیر از طبری و تاریخ او گرفته و همه هنری که درباره آن نشان داده این است که آن را خلاصه کرده و به گونه ای که دلش می خواسته به آن دستبرد زده است و حلقه هائی که زنجیره سند این روایت هستند- به گونه ای که در ج 15 ص و همین جلد ص گذشت- تشکیل می شوند از افرادی که یا دروغ‏پرداز و حدیث‏سازند یا مجهول الهویه و ناشناس یا ضعیف و متهم به زندقه و عبارتند از:
1- سری 2- شعیب 3- سیف 4- عطیه 5- یزید فقعسی و روایتی که یک تن از نامبردگان هم در زنجیره اسنادش باشد شایسته پشتگرمی نیست و اگر هم گیریم که معتبر باشد نمی تواند در برابر آن همه احادیث صحیحی بایستد که با آن مخالف است و می رساند که پیامبر خبر داده که او را بیرون می کنند و از مکه و مدینه و شام می رانند بر گردید به ص تا که در تأیید آن، هم سخنان ابوذر و عثمان و جز آن دو را می توان یاد کرد- که ما نیز آوردیم و همه دلالت می کند بر تبعید شدن او به وسیله عثمان- و هم بهانه های خنکی را که بزرگان جماعت برای تبرئه عثمان در این گناه ننگینش آورده اند.

4- این هم که می نویسد عثمان به ابوذر بفرمود یکسره از مدینه نبرد تا از بیابان نشینان نگردد، این هم از فرازهای همان داستان دروغ شمرده شده ای است که قصه ی سلع در آن است و در ص از طریق بلاذری با اسناد درست خواندید که ابوذر گفت: پس از کوچیدن به پایگاه اسلام، عثمان مرا از بیابان‏نشینان گردانید و تازه هیچ کس ننوشته است که ابوذر از هنگام تبعید شدنش در سال سی ام هنگام در گذشتش در سال سی و دوم یک بار هم پا به مدینه نهاده باشد تا دستور عثمان به نبریدن از شهر پیامبر را عملی کرده باشد.

5- این که می نویسد: در برتری او حدیث‏های بسیاری آمده و از مشهورترین آن‏ها الخ

راستی را عادت این مرد در ذکر برتری ها بر آن است که چون خواهد به درهم بافتن تاریخ محبوبان خود از امویان یا کسانی از پیوستگان ایشان بپردازد که از پیشگامان در آزمندی و سیری ناپذیری اند، در آن هنگام مطالب بسیاری می آورد و گزارش‏های ناچیز و ساختگی را به گونه اخبار درست ردیف می کند بدون آن که به اسناد آن‏ها بپردازد یا درباره مضمون آن‏ها سخنی در دنباله اش بیاورد و هرگز هم از این گونه افسانه پردازی ها خسته نمی شود هر چند که مثنوی هفتاد من کاغذ در پیرامون آن سیاه کند اما موقعی که نوبت می رسد به یاد از برتری های کسی از اهلبیت یا پیروان و خاصان ایشان- از بزرگان و نیکان توده همچون ابوذر- آن گاه می بینی زمین با همه فراخی اش بر وی تنگ می گردد و در می ماند و لنگ می شود که گوئی زبانش را بریده و لبانش را دوخته اند یا گوئی در هنگام شنیدن آن‏ها گوشش سنگین می شود که آن را به خود راه نمی دهد. و اگر هم موقعیت، او را ناگزیر به ذکر آن نماید آن را به گونه ای خرد و ناچیز می آورد چنان که در این جا می بینی آن چه را از مشهورترین برتری های ابوذر است ضعیف می شمارد با آن که خود می داند گزارش این خبر منحصر به راه ابن عمرو که او ذکر کرده- و ابن سعد و ترمذی و ابن ماجه و حاکم آورده اند- نیست بلکه از طریق امیر مؤمنان علی و ابوذر و ابو درداء و جابر بن عبد اللّه و عبد اللّه بن عمر و ابو هریره نیز گزارش شده و ترمذی در صحیح خود 2/221 چندین طریق آن را صحیح شمرده است.

و اسناد احمد- در مسند خود 5/197- از طریق ابو درداء نیز صحیح است و همه مردانی که حلقه های زنجیره سند آن‏اند مورد اطمینان‏اند و چنان که در المستدرک 3/342 و 4/480 می بینیم حاکم اسناد خود را از طریق ابوذر و علی و باز از ابوذر صحیح شمرده و ذهبی نیز داوری او را اقرار دارد.

اما اسناد آن چه ابن کثیر از طریق پسر عمرو آورده- به گونه ای که مناوی در شرح جامع الصغیر می نویسد- ذهبی درباره آن گفته: سند آن نیکو است و هیثمی در مجمع الزوائد می نویسد: حلقه های میان احمد تا پسر عمرو مورد اطمینان شمرده شده اند و در پیرامون برخی شان اختلاف نظر هست سیوطی نیز در الجامع الصغیر آن را حدیثی نیکو می خواند، و با این مقدمات، آن ضعفی که ابن کثیر در آن پنداشته کجا است؟
دیگر سخنان او نیز که بی هیچ پروائی از درست و نادرست آن بر خامه آورده ارزش نقد و بررسی ندارد زیرا آن‏ها را از طبری گرفته بدون آن که کار اخذ و اقتباس را به نیکوئی انجام داده باشد و شاید هم می خواسته پریشانگوئی گزارش‏های او را اصلاح کند و ابرویش را که درست نکرده چشمش را هم کور نموده و به هر حال اصل روایت از جمله افسانه هائی است که در ص ساختگی بودن آن را برایت روشن کردیم.
کسی که در نوشته های محدثان نیکو بیاندیشد در می یابد که دامن کتاب‏های حدیث نیز از این تبهکاری هائی که به برخی از آن‏ها اشاره کردیم پاک نمانده و این است می بینی آن چه را باید از قلم بیاندازند نگاشته اند و آن چه را باید بنویسد به قلم نیاورده اند که ما شناخت این مسأله را بر عهده دانش و زیرکی خوانندگان گرامی می گذاریم. راستی که تو از این‏ها بی خبر بودی «پس ما پرده را از پیش روی تو کنار زدیم و اینک دیده ات تیزبین است.» سوره ق 22

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 464

متن عربی

عماد الدین بن کثیر:

جاء ابن کثیر الدمشقی فی البدایة و النهایة «1» (7/155) فبنى على أساس ما علّاه من قبله فی حذف ما کان هنالک من هنات و زاد فی الطنبور نغمات، قال: کان أبو ذر ینکر على من یقتنی مالًا من الأغنیاء و یمنع أن یدّخر فوق القوت و یوجب أن یتصدّق بالفضل و یتأوّل قول اللَّه سبحانه و تعالى: (وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏) «2» فینهاه معاویة عن إشاعة ذلک فلا

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 465

یمتنع، فبعث یشکوه إلى عثمان، فکتب عثمان إلى أبی ذر أن یقدم علیه المدینة فقدمها، فلامه عثمان على بعض ما صدر منه و استرجعه فلم یرجع. فأمره بالمقام بالربذة- و هی شرقی المدینة- و یقال: إنّه سأل عثمان أن یقیم بها، و قال: إنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قال لی: إذا بلغ البناء سلعاً فاخرج منها. و قد بلغ البناء سلعاً، فأذن له عثمان بالمقام بالربذة، و أمره أن یتعاهد المدینة فی بعض الأحیان حتى لا یرتدّ أعرابیّا بعد هجرته، ففعل، فلم یزل مقیماً بها حتى مات. انتهى.

و قال «1» فی (ص 165) عند ذکر وفاته: جاء فی فضله أحادیث کثیرة، من أشهرها ما

رواه الأعمش عن أبی الیقظان عثمان بن عمیر، عن أبی حرب بن أبی الأسود، عن عبد اللَّه بن عمرو أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قال: «ما أظلّت الخضراء و لا أقلّت الغبراء أصدق لهجة من أبی ذر».

و فیه ضعف. ثمّ لمّا مات رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم و مات أبو بکر خرج إلى الشام، فکان فیه حتى وقع بینه و بین معاویة، فاستقدمه عثمان إلى المدینة، ثمّ نزل الربذة، فأقام بها حتى مات فی ذی الحجّة من هذه السنة، و لیس عنده سوى امرأته و أولاده، فبینما هم کذلک لا یقدرون على دفنه، إذ قدم عبد اللَّه بن مسعود من العراق فی جماعة من أصحابه، فحضروا موته و أوصاهم کیف یفعلون به، و قیل: قدموا بعد وفاته فولوا غسله و دفنه، و کان قد أمر أهله أن یطبخوا لهم شاة من غنمه لیأکلوها بعد الموت، و قد أرسل عثمان بن عفّان إلى أهله فضمّهم مع أهله. انتهى.

هذا کلّ ما فی عیبة ابن کثیر من المخاریق فی المقام، و فیه مواقع للنظر:

1- اتّهامه أبا ذر بأنّه کان ینکر اقتناء المال على الأغنیاء … إلخ.

هذه النظریّة قدیماً ما عزوها إلى الصحابیّ العظیم اختلاقاً علیه و زوراً، و قد تحوّلت فی الأدوار الأخیرة بصورة مشوّهة أخرى من نسبة الاشتراکیّة إلیه،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 466

و سنفصّل القول عنها تفصیلًا إن شاء اللَّه تعالى.

2- إنّه حسب نزوله الشام و هبوطه الربذة بخیرة منه بعد ما أوعز إلى أنّ عثمان أمره بالمقام بالربذة، أمّا حدیث الربذة فقد أوقفناک آنفاً على أنّه کان منفیّا إلیها، و أخرج من مدینة الرسول بصورة منکرة، و وقع هنالک ما وقع بین علیّ علیه السلام و مروان، و بینه و بین عثمان، و بین عثمان و بین عمّار، و اعتراف عثمان بتسییره، و تسجیل علیّ أمیر المؤمنین علیه ذلک، و سماع غیر واحد من أبی ذر الصادق نفسه حدیثه، و أنّ عثمان جعله أعرابیّا بعد الهجرة، و هو مقتضى إعلام النبوّة فی إخبار رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم إیّاه بأنّه سوف یُخرَج من المدینة، و یُطرد من مکة و الشام، و أمّا خبر الشام فقد مرّ إخراجه إلیها و لم یکن ذلک باختیاره أیضاً.

3- و أمّا حدیث بلوغ البناء سلعاً فإفک مفترىً على أُمّ ذر، و قد جاء فی مستدرک الحاکم «1» (3/344)، و ذکره البلاذری کما مرّ فی (ص 293) و رآه سبب خروج أبی ذر إلى الشام بإذن عثمان لا سبب خروجه إلى الربذة کما فی حدیث الطبری.

على أنّ ابن کثیر أخذه من الطبری فی التاریخ، و جلّ ما عنده إنّما هو ملخّص ما فیه مع التصرّف فیه على ما یروقه، و إسناد الروایة فی التاریخ رجاله بین کذّاب وضّاع و بین مجهول لا یُعرَف إلى ضعیف متّهم بالزندقة کما أسلفناه فی (ص 84، 140، 141، 327) و هم:

1- السریّ. 2- شعیب. 3- سیف. 4- عطیّة. 5- یزید الفقعسی.

و حدیث یکون فی إسناده أحد هؤلاء لا یعوّل علیه، و على فرض اعتباره فإنّه لا یقاوم الصحاح المعارضة له الدالّة على إخبار رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم بأنّه یُخرَج و یُطرَد من مکّة و المدینة و الشام. راجع (ص 316- 319) و هی معتضدة بما مرّ عن أبی ذر

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 467

و عثمان و غیرهما فی تسییر عثمان إیّاه، أضف إلیها الأعذار الباردة الواردة عن أعلام القوم فى تبریر عثمان عن هذا الوزر الشائن.

4- و أمّا ما ذکره من أمر عثمان أبا ذر أن یتعاهد المدینة حتى لا یرتدّ أعرابیّا فإنّه من جملة تلک الروایة المکذوبة التی تشتمل على حدیث سلع، و قد مرّ من طریق البلاذری بإسناد صحیح فی (ص 294) قول أبی ذر: ردّنی عثمان بعد الهجرة أعرابیّا. على أنّه لم یذکر أحد أنّ أبا ذر قدم المدینة خلال أیّام نفیه من سنة ثلاثین إلى وفاته سنة اثنتین و ثلاثین حتى یکون ممتثلًا لأمر عثمان بالتعاهد.

5- ما ذکره من أنّه جاء فی فضله أحادیث کثیرة من أشهرها … إلخ.

إنّ شنشنة الرجل فی الفضائل أنّه إذا قدم لسرد تاریخ من یهواه من الأمویّین و من انضوى إلیهم من روّاد النهم جاء بأشیاء کثیرة و سرد التافه الموضوع فی صورة الصحاح من غیر تعرّض لإسنادها أو تعقیب لمضامینها، و لا یملّ من تسطیرها و إن سوّدت أضابیر من القراطیس، لکنّه إذا وصلت النوبة إلى ذکر فضل أحد من أهل البیت أو شیعتهم و بطانتهم من عظماء الأُمّة و صلحائها کأبی ذر تضیق علیه الأرض برحبها، و تلکّأ و تلعثم کأنّ فی لسانه عقلة و فی شفتیه عقدة، أو أنّه کان فی أُذنه وقر عن سماعها فلم تُنهَ إلیه؛ و إن اضطرّته الحالة إلى ذکر شی‏ء منها جاء به فی صورة مصغّرة، کما تجده هاهنا حیث جعل ما هو من أشهر فضائل أبی ذر ضعیفاً، و هو یعلم أنّ طریق هذا الإسناد لیس منحصراً بما ذکره هو من طریق ابن عمرو الذی أخرجه ابن سعد و الترمذی و ابن ماجة و الحاکم، و إنّما جاء من طریق علیّ أمیر المؤمنین و أبی ذر و أبی الدرداء و جابر بن عبد اللَّه و عبد اللَّه بن عمر و أبی هریرة؛ و حسّن الترمذی غیر واحد من طرقه فی صحیحه «1» (2/221).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 468

و إسناد أحمد من طریق أبی الدرداء فی مسنده «1» (5/197) صحیح رجاله کلّهم ثقات.

و إسناد الحاکم من طریق أبی ذر صحّحه هو و أقرّه الذهبی کما فی المستدرک «2» (3/342).

و إسناد الحاکم من طریق علیّ علیه السلام و أبی ذر أیضاً صحّحه هو و أقرّه الذهبی کما فی المستدرک «3» (4/480).

و أمّا إسناد ما أخرجه ابن کثیر من طریق ابن عمرو، فقال الذهبی فیما نقله عنه المناوی فی شرح الجامع الصغیر «4»: سنده جیّد. و قال الهیثمی فی مجمع الزوائد «5»: رجال أحمد و ثّقوا و فی بعضهم خلاف. و حسّنه السیوطی فی الجامع الصغیر «6». فأین الضعف المزعوم؟

و لا یهمّنا التعرّض لبقیّة ما رمى القول فیه على عواهنه؛ فإنّها مأخوذة من الطبری مع عدم الإجادة فی الأخذ؛ و لعلّه أراد إصلاح ما فی روایته من التهافت فزاد عواراً على عواره و روایته هی من جملة أساطیر أوقفناک على وضعها (ص 327).

و الممعن فی کتب المحدّثین یعلم أنّ هذه الجنایات التی أوعزنا إلى بعضها لم تَعْدُ کتب الحدیث، فتجدها تثبت ما من حقّه الحذف، و تحذف ما یجب أن یذکر، و نَکِل عرفان ذلک إلى سعة باعک أیّها القارئ الکریم.

 (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) «7»