46- ابو اسحق سعد بن ابى وقاص (درگذشت او در یکى از سالهاى 54 ر 55 ر 56 ر 58 ذکر شده) و حافظ نسائى در خصایص خود ص 3 به اسنادش از مهاجر بن مسمار ابن سلمه از عایشه بنت سعد با ذکر سند روایت نموده گفت: از پدرم شنیدم گفت:
شنیدم رسول خدا در روز جحفه که دست على علیه السّلام را گرفت و خطبه مشتمل بر حمد و ثناى خداوند ایراد و سپس فرمود: اى مردم: من ولیّ شما هستم؟ همگى گفتند:
راست فرمودى یا رسول اللّه، سپس دست على را که گرفته بود بلند کرده و فرمود: این ولىّ من است. این ولىّ من است و از طرف من ادا میکند و من دوستم با کسى که او را دوست باشد و دشمن هستم با کسى که او را دشمن باشد. و در خصایص ص 4 به اسنادش از عبد الرحمن ابن سابط از سعد آورده که گفت: در میان جمعى نشسته بودم که على علیه السّلام را نکوهش کردند.
به آنها گفتم به تحقیق از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سه خصلت و امتیاز براى على بن ابى طالب علیه السّلام شنیدم که اگر یکى از آن خصلتها براى من میبود نزد من محبوبتر بود از شتران سرخ مو! شنیدم که میفرمود: همانا على براى من به منزله هرون است براى موسى جز اینکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود. و شنیدم که فرمود: البته فردا رایت لشکر اسلام را به کسى میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. و شنیدم که میفرمود: هر کس که من مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او است.
و در خصایص ص 18 و در چاپ دیگر آن ص 25 به اسناد مهاجر بن مسمار آورده که گفت: عایشه بنت سعد از سعد نقل کرد که گفت: با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودیم در راه مکّه در حالی که متوجه آنجا بود «1» پس چون به غدیر خم رسید در آنجا براى مردم توقف نمود تا آنها که عقب مانده بودند رسیدند و آنان که گذشته بودند بازگشت داده شدند. همین که همه آن گروه گرد آمدند خطاب به آنان فرمود: اى مردم ولىّ شما (آنکه از روى صلاحیت عهدهدار جمیع امور شما است) کیست؟ گفتند.
خدا و رسولش- این سئوال و جواب سه بار تکرار شد. سپس دست على علیه السّلام را گرفت و او را به پا داشت و فرمود: هر کس که خدا و رسولش ولیّ او است. پس این (على علیه السّلام) ولىّ او است. بار خدا یا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد: و در ص 18 این حدیث را از عامر بن سعد از او روایت نموده و (در طریق دیگر) از ابن عیینه از عایشه بنت سعد از او.
و این حدیث را عبد اللّه ابن احمد بن حنبل (به طوری که در «العمده» ص 48 مذکور است) باسناد از عبد اللّه بن صقر در سال 299 روایت نموده و گفته که یعقوب ابن حمدان بن کاسب براى ما بیان نمود از ابن ابى نجیح از پدرش، و ربیعه جرشى از سعد و حافظ بزرگ محمّد بن ماجه در جلد 1 «سنن» ص 30 باسنادش از عبد الرحمن بن سابط با ذکر سند روایت نموده از سعد که گفت: هنگامى که معاویه از یکى از سفرهاى حج خود آمده بود سعد بر او داخل شد. در آن مجلس نسبت بعلى علیه السّلام زبان بطعن و بدى گشودند و معاویه نیز کلماتى گفت، سعد در خشم آمد و گفت: این سخنان ناروا را درباره مردى میگوئى که من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درباره او شنیدم که میفرمود: هر کس که من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او است. و شنیدم که به او (على علیه السّلام) میفرمود. تو براى من به منزله هارون هستى براى موسى جز اینکه بعد از من پیغمبرى نیست. و شنیدم که فرمود: امروز رایت جنگ را بمردى میسپارم که خدا و رسول او را دوست دارند؟؟!
و حافظ حاکم در جلد 3 «مستدرک» ص 116 از ابى زکریا یحى بن محمّد عنبرى از إبراهیم بن ابى طالب از على بن منذر- از ابى فضیل از مسلم ملائى از خیثمة بن عبد الرحمن از سعد روایت نموده که مردى به او گفت: همانا على بن ابى طالب تو را نکوهش نمود براى اینکه از او تخلف نمودى. پس سعد گفت: به خدا قسم این (تخلّف از على) رأى من بود که به خطا پیش گرفتم. همانا به على بن ابى طالب علیه السّلام سه امتیاز داده شده است که اگر یکى از آنها به من عطا شده بود براى من از دنیا وآنچه که در دنیا است محبوبتر بود!!
به طور تحقق رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روز غدیر خم پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: آیا میدانید که من به اهل ایمان اولى و سزاوارترم؟! گفتیم. آرى. فرمود:
بار خدایا هر کس من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او است، دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد. و على علیه السّلام در روز خیبر نزد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آورده شد در حالی که چشمان او به علت بیمارى نمیدید و درد چشم خود را برسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرضه داشت. پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آب دهان خود را در چشمهاى او ریخت و درباره او دعا فرمود. از برکت دعاى آنحضرت تا هنگام شهادتش دیگر مبتلا به عارضه چشم نگشت و خیبر با نیروى او گشوده و فتح گردید و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عموى خود عبّاس و جز او را از مسجد خارج فرمود. پس عباس باو گفت ما را اخراج میفرمائى در صورتی که وابسته و قبیله تو هستیم و على را در مسجد باقى میگذارى؟! فرمود اخراج شماها و باقى گذاردن او در مسجد بمیل و اراده شخص من نبوده و بلکه بر حسب امر الهى این کار انجام یافت.
و حافظ ابو نعیم در جلد 4 «حلیة الاولیاء» ص 356 باسنادش از شعبه از حکم از ابن ابى لیلى از سعد ابن ابى وقاص روایت نموده که گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در باره على ابن ابى طالب علیه السّلام سه موهبت و امتیاز اعطا فرمود (اوّل) البته رایت لشکر را فردا به مردى میدهم که خدا و رسول را دوست دارد (دوم) داستان مرغ بریان (سوم) حدیث غدیر خم.
و حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» باسنادش از سعید بن مسیب از سعد «1» و حافظ ابو محمّد عاصمى در «زین الفتى» از طریق ابن عقده حدیث غدیر را از نامبرده (سعد) روایت نمودهاند که عین لفظ آن در حدیث تهنیه خواهد آمد.
و حافظ طحاوى حنفى در جلد 2 «مشکل الاثار» ص 309 باسنادش از مصعب ابن سعد از سعد از طریق- شعبة بن حجاج این حدیث را روایت کرده و درباره شعبة ابن حجاج گفته که: این شخص در روایتش از هر حیث ایمن هست و او روایت را ضبط میکند و گفتار او در روایت حجّت است، و حموینى در «فرأید السمطین» باسنادش از عایشه دختر سعد از پدرش حدیث غدیر را روایت نموده و خطیب خوارزمى در مقتل خود و جزرى در «اسنى المطالب» ص 3 نامبرده را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ذکر نمودهاند.
و حافظ گنجى شافعى در «کفایة الطالب» ص 16 بطریق حافظ یوسف بن خلیل دمشقى و حافظ ابو الغنایم محمّد بن على نرسى باسنادشان از ابن جدعان از سعید ابن مسیب از سعد روایت نمودهاند که سعید بن مسیب گوید. به سعد گفتم … تا آخر حدیث که در حدیث تهنیه خواهد آمد و صاحب کفایت الطالب در ص 151 گفته که شیخ الشیوخ عبد اللّه ابن عمر بن حمویه در دمشق بما خبر داد از قول حافظ ابو القاسم على بن حسن بن هبة اللّه شافعى و او از ابو الفضل فضیلى و او از ابو القاسم خزاعى و او از هیثم بن کلیب شاشى و او از احمد بن شداد ترمذى از على بن قادم از اسرائیل از عبد اللّه بن شریک از حرث بن مالک که او گفت به مکّه آمدم و سعد بن ابى وقاص را ملاقات نمودم و به او گفتم آیا منقبتى از على علیه السّلام شنیدهاى؟
گفت: چهار منقبت درباره على مشاهده نمودهام که اگر یکى از آنها براى من میبود در نزد من محبوبتر بود از اینکه بمانند نوح در دنیا زندگى کنم. همانا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ابابکر را به عنوان ابلاغ سوره (برائت) بمشرکین قریش فرستاد و او یک شبانه روز از مسافت را طى کرد، در این هنگام رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: در پى ابى بکر برو و سوره برائت را از او بگیر و تو آن را ابلاغ نما. پس على علیه السّلام مأموریت را انجام داد و ابو بکر در حالیکه گریه میکرد برگشت و عرض کرد: یا رسول اللّه آیا درباره من آیه نازل شده؟ آن جناب فرمود جز خیر چیزى نیست. همانا از طرف من تبلیغ نمیکند کسى امرى را جز من و آنکس که از من باشد. (یا فرمود: و آنکس که از اهل بیت من باشد). و نیز ما با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آلهدر مسجد بودیم، هنگام شب ندائى در میان ما شد که: باید هر که در مسجد است بیرون رود، مگر آل رسول و آل على علیهم السّلام. گفت: ما خارج شدیم در حالیکه پاپوشهاى خود را میکشیدیم (کنایه از شتاب در بیرون رفتن) همین که صبح نمودیم، عباس بن عبد المطّلب نزد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه عموهاى خود را بیرون کردى و این پسر را «على علیه السّلام» برقرار نمودى؟! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من از پیش خود و بمیل خود امر به بیرون شدن شما و برقرارى این پسر ننمودم! همانا خداوند به آن امر نمود.
گفت: سومین منقبت على علیه السّلام: پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله عمر و سعد را به سوى خیبر فرستاد پس سعد مجروح شد و عمر برگشت. در این حال رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود البته رایت لشکر را بمردى خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند (و این سخن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله متضمن مدح بسیارى نسبت به على علیه السّلام بود که من از احصاى آن ترس دارم).
سپس على علیه السّلام را طلبید. عرض کردند: بدرد چشم مبتلا است، ناچار حسب الامر آن جناب على علیه السّلام را در حالیکه دست او را گرفته و او را میکشیدند نزد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند. فرمود چشم خود را بگشا عرض کرد نمیتوانم- راوى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آب دهان خود را در چشم على افکند و با انگشت ابهامش آنرا مالید و رایت را به او اعطاء فرمود- و منقبت چهارم- روز غدیر خم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سخنانى با مبالغه و تاکید بیان داشت.
سپس فرمود: اى مردم: آیا من اولى (سزاوارتر) نیستم باهل ایمان از خودشان؟
(و این سخن را سه بار فرمود): همه گفتند. آرى هستى. فرمود یا على نزدیک بیا.
پس على علیه السّلام دست خود را بلند کرد و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست او را تا به حدى بالا برد که سفیدى زیر بغلش نمودار شد. پس گفت: هر کس که من مولاى اویم. على علیه السّلام مولاى او است، و این سخن را نیز سه بار فرمود. حافظ گنجى پس از ذکر این حدیث گفته که: این حدیث نیکو است و جهات آن نیز (از حیث اسناد) درست است. (تا آنجا که گفت): و چهارم- (حدیث غدیر خم). ابن ماجه و ترمذى از محمّدابن بشار از محمّد بن جعفر آن را روایت نمودهاند.
و حافظ هیثمى در جلد 9 «مجمع الزواید» ص 107 از طریق بزار از سعد روایت نموده که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست على را گرفت و فرمود: آیا من اولى (سزاوارتر) نیستم بمؤمنین از خودشان؟ هر کس که من ولى اویم پس على علیه السّلام ولى او است.
سپس هیثمى گفته: این حدیث را بزار روایت نموده و رجال آن مورد اعتماد و وثوق هستند.
و ابن کثیر شامى در جلد 5 «البدایه و النهایه» ص 212 از کتاب «الغدیر» ابن جریر طبرى از ابى الجوزاء احمد بن عثمان از محمّد بن خالد از عثمه از موسى بن یعقوب زمعى (و او مردى است متصف بصداقت و راستى) از مهاجر بن مسمار از عایشه دختر سعد از سعد روایت نموده که گفت: شنیدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روز جحفه در حالیکه دست على را گرفته بود، و پس از اداى خطبه خطاب بمردم فرمود: من ولىّ شما هستم. گفتند.
راست گفتى. پس دست على علیه السّلام را بلند کرد و فرمود: این ولىّ من است و کسى است که از طرف من اوامر مرا ابلاغ میکند و خداوند تعالى دوست کسى است که او را دوست بدارد. استاد ما ذهبى گفته: و این حدیث نیکو و داراى غرابت است، سپس ابن جریر از حدیث یعقوب بن جعفر بن ابى کثیر از مهاجر بن مسمار آنرا روایت نموده و حدیث را ذکر کرده و نیز ذکر نموده که آن جناب ایستاد تا آنها که باز مانده بودند ملحق شدند و حسب امر او آنها را که رفته بودند باز گردانیدند، سپس براى آنها خطبه ایراد فرمود (تا پایان حدیث.)
و در جلد 7 (البدایة و النهایه) ص 340 مذکور است که حسن بن عرفة العبدى از قول محمّد بن خازم پدر معاویه نابینا از موسى بن مسلم شیبانى از عبد الرحمن بن سابط از سعد بن ابى وقاص روایت نموده گفت: معاویه از یکى از سفرهاى حج خود باز گشت پس سعد بن أبى وقاص نزد او آمد؛ در آن هنگام نام على علیه السّلام را بردند. سعد گفت:
سه خصلت و مزیت براى او است که اگر یکى از آنها براى من میبود محبوبتر بود نزد من از دنیا و آنچه در دنیا است. شنیدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس کهمن مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او است تا آخر حدیث … بلفظ ابن ماجه که در ص 38 مذکور افتاد. سپس ابن کثیر گفت: سند آنرا ذکر نکردهاند و اسناد آن نیکو است.
و بطریق سعد جمال الدین سیوطى در «جمع الجوامع» و «تاریخ الخلفاء» ص 114 از طبرانى آنرا روایت کرده و متّقى هندى در جلد 6 «کنز العمال ص 154 از ابى نعیم در فضایل صحابه و در ص 405 از ابن جریر طبرى و همچنین وصّابى در «الاکتفاء فی فضایل الاربعة الخلفاء.» نقل از ابن ابى عاصم و سعید بن منصور در سنن آندو باسنادشان. و بدخشانى در «نزل الابرار» ص 20 از طبرانى. و ابى نعیم در فضایل صحابه» آنرا از او روایت نمودهاند؛ و نامبرده (سعد بن ابى وقاص) یکتن از عشره مبشره است «1» که حافظ ابن المغازلى در مناقب خود آنها را از جمله راویان حدیث غدیر بشمار آورده و همچنین خطیب خوارزمى در مقتلش.
47- سعد بن جناده عوفی (پدر عطیه عوفی) ابن عقده در «حدیث الولایه» و قاضى ابو بکر جعابى در «نخب المناقب) حدیث غدیر را از او روایت نمودهاند و خوارزمى در مقتل خود او را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ثبت نموده است.
48- سعد بن عباده انصارى خزرجى (در سال 14 یا 15 هجرى وفات یافته) نامبرده یکى از نقباء دوازده گانه است، ابو بکر جعابى در نخب المناقب» حدیث او را درباره غدیر خم روایت نموده است.
49- ابو سعید- سعد بن مالک انصارى خدرى (در یکى از سالهاى 63 ر 64 65 ر 74 درگذشته و در بقیع مدفون است) حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» باسناد از سهم بن حصین اسدى روایت نموده که گفت: من و عبد اللّه بن علقمه متفقا به مکّه آمدیم و عبد اللّه نامبرده مدتها بود که بسیار نسبت به على علیه السّلام ناسزا و دشنام میگفت! پس باو گفتم: آیا مایل هستى با این شخص (یعنى ابو سعید خدرى)تجدید عهدى کنى؟ گفت: آرى، پس نزد ابو سعید آمدیم و عبد اللّه مزبور باو گفت:
آیا درباره علّى منقبت و فضیلتى شنیدهاى؟ گفت: آرى. و پس از آنکه براى تو بیان نمودم، از مهاجر و انصار و قریش نیز آنرا سئوال کن (تا صدق و حقیقت آن بر تو مدلّل شود) و آن اینست که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روز غدیر خم با تأکید و مبالغه کامل فرمود: آیا من اولى بمؤمنین نیستم از خودشان؟ گفتند بلى. و این پرسش را سه بار تکرار فرمود. سپس فرمود: یا على نزدیک بیا. پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستهاى على را بلند کرد تا بحدى که سفیدى زیر بغلشان نمودار شد و گفت: هر کس که من مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او است؛ راوى (سهم بن حصین اسدى) گوید:
عبد اللّه بن علقمه به ابو سعید گفت: تو این سخنان را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدى؟
ابو سعید گفت بلى، و اشاره بدو گوش و سینه خود نمود. کنایه از اینکه با دو گوش شنیدم و در سینه آنرا حفظ نمودم) عبد اللّه بن شریک گفت: پس از این جریان عبد اللّه ابن علقمه و ابن حصین نزد ما آمدند و پس از آنکه فریضه ظهر را در گرمى هوا انجام دادیم. عبد اللّه بن علقمه گفت: من. بازگشت بسوى خدا میکنم و از او نسبت بناسزاهائى که بعلى علیه السّلام گفتهام طلب آمرزش مینمایم- سه بار این کلمات را گفت- و حافظ ابو بکر بن مردویه باسنادش از ابى سعید با ذکر سند روایت کرده: روزیکه در غدیر خم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله- مردم را نزد خود خواند، امر کرد آنچه در زیر درختان خار و خاشاک بود برطرف ساختند و آن روز پنجشنبه بود «2».
و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مردم را دعوت بسوى على علیه السّلام فرمود … تمام حدیث در ضمن شرح آیه اکمال ذکر خواهد شد، و حافظ ابو نعیم در کتاب خود «ما نزل من القرآن فی على» باسنادش از ابى سعید با ذکر سند روایت کرده که: پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مردم را دعوت بسوى على علیه السّلام کرد در غدیر خم و امر کرد، آنچه خار و خاشاک در زیر درخت بود کنده و برطرف ساختند …
تمام لفظ او انشاء اللّه بعدا خواهد آمد. و حافظ ابو سعید مسعود بن ناصر سجستانى در «کتاب الولایه» در آنچه که با ذکر سند از ابى سعید روایت نموده همین روایت را که از حیث متن و روایت و سند آن موافق با روایت ابو نعیم است بیان نموده که در آینده ذکر خواهد شد؛ و آنچه را که حافظ ابو القاسم عبد اللّه حسکانى با ذکر سند بیان نموده نیز از حیث متن و سند با نامبردگان- موافق و مطابق است، و آن نیز انشاء اللّه خواهد آمد.
و حافظ ابو الفتح محمّد بن على نطنزى در «الخصایص العلویه» از حسن بن احمد مهرى از احمد بن عبد اللّه بن احمد روایت نموده که او از قول محمّد بن احمد بن على و او از محمّد بن عثمان بن ابى شیبه و او از قول یحیى حمّانى و از قیس بن ربیع از ابى هارون عبدى از ابى سعید خدرى روایت نموده که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دعوت فرمود مردم را در غدیر خم بسوى على علیه السّلام و امر فرمود خار و خاشاک زیر درخت را روفتند و آنروز پنجشنبه بود. پس على را طلبید و بازوى او را گرفت و او را بلند کرد تا حدّى که مردم زیر بغل رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دیدند سپس- هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ
تا آخر آیه.، پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله (از فرط سرور و اعجاب) بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى پروردگار برسالت خود و ولایت على علیه السّلام پس از خود تکبیر فرمود سپس گفت: هر کس که من مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او خواهد بود. بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یارى فرما آنکه را که او را یارى نماید و خوار گردان آنکه را که او را خوار گرداند. در این هنگام حسان بن ثابت عرض کرد یا رسول اللّه بمن اذن بده تا درباره على علیه السّلام ابیاتى بگویم تا شما آنها را بشنوید. پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بگو بمیمنت و مبارکى که از طرف خداوند شامل حال شده. پس حسان بپا خواست و گفت:اى گروه قریش گفتار مرا با حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مورد ولایت ثابته بشنوید:«ینادیهم یوم الغدیر نبیهم» .. تا آخر ابیات او که ضمن شعراى قرن اول ذکر خواهد شد.
و نیسابورى در جلد 6 تفسیر خود ص 194 حدیث غدیر را از او (ابو سعید خدرى) روایت نموده و حموینى- در «فراید السمطین» بدو طریق از عبدى از او روایت نموده و خوارزمى در مناقب ص 80 از ابى هارون عبدى از او و ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمه» ص 27، و حافظ هیثمى در جلد 9 «مجمح الزواید» صفحه 108 از طریق طبرانى در «الاوسط» و ابن کثیر در جلد 2 تفسیرش ص 14 نقل از ابن مردویه از طریق ابیهارون عبدى از ابى سعید، و در جلد 7 «البدایة و النهایه» ص 349 و 350 از ابن مردویه و ابن عساکر از ابى سعید و سیوطى در «جمع الجوامع» و تاریخ الخلفاء ص 114 و «الدر المنثور» جلد 2 ص 259 از طریق ابن مردویه و ابن عساکر و در ص 298 از ابن ابى حاتم سجستانى و ابن مردویه و ابن عساکر از او، و متقى هندى در جلد 6 «کنز العمال» ص 390 از عطیه عوفی- از او. از طریق ابن جریر طبرى بلفظ زید بن ارقم (که در حدیث زید از طریق نسائى مذکور شد) و در ص 403 از عمیرة بن سعد؛ شهادت ابى سعید را در روز مناشده رحبه درباره امیر المؤمنین علیه السّلام بحدیث غدیر ذکر نموده و بدخشانى در «نزل الابرار» ص 20 از طریق طبرانى از او، و آلوسى در «روح المعانى» جلد 2 ص 349 از سیوطى از ابن ابى حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر، و صاحب تفسیر «المنار» در جلد 6 ص 463 از ابى ابى حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر و بدر الدین محمود شهیر به ابن العینى حنفى در «عمدة القارى» از طریق حافظ و احدى از عطیه عوفی از ابى سعید، و قریبا الفاظ روایات این گروه در موضعهاى خود انشاء اللّه ذکر خواهد شد.
و جزرى در «اسنى المطالب» ص 3 او را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ثبت نموده است.
50- سعید بن زید قرشى عدوى (در سال 51 ر 52 درگذشته)، نامبرده یکى از عشره مبشّره است که حافظ ابن المغازلى در «مناقب» خود آنها را از جملهیکصد تن راویان حدیث غدیر بطرق خود بشمار آورده است.
51- سعید بن سعد بن عباده انصارى- حافظ ابن عقده در کتاب «حدیث الولایه» واقعه غدیر را از او روایت نموده.
52- ابو عبد اللّه سلمان فارسى (در سال 36 ر 37 هجرى در حالیکه سن شریفش در حدود سیصد سال بود وفات یافته) حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» و جعابى در «نخب» خود و حموینى شافعى در باب 58 از- «فراید السمطین» واقعه غدیر را بطرق خود با ذکر سند از او روایت نمودهاند و شمس الدین جزرى شافعى در ص 4 از «اسنى المطالب» نامبرده را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ذکر نموده است.
53- ابو مسلم سلمة بن عمرو بن اکوع اسلمى (در سال 74 درگذشته) ابن عقده در «حدیث الولایه» حدیث غدیر را از او روایت نموده است.
54- ابو سلیمان سمرة بن جندب فزارى، هم پیمان انصار (در سالهاى 58 ر 59 ر 60 هجرى در بصره در گذشته) بطوریکه در «حدیث الولایه» ابن عقده و «نخب المناقب» مذکور است، نامبرده یکى از راویان حدیث غدیر است. و شمس الدین جزرى شافعى در «اسنى المطالب» ص 4 نامبرده را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ذکر نموده است.
55- سهل بن حنیف انصارى اوسى در سال 38 در گذشته) و حافظ ابن عقده بطریق خود و با ذکر سند و جعابى، حدیث غدیر را از او روایت نمودهاند، و ابن اثیر در جلد 3 «اسد الغابه ص 307 نامبرده را در شمار آنهائى که روز رحبه درباره- على علیه السّلام شهادت دادهاند (بطوریکه در حدیث اصبغ ابن نباته آتى الذکر مذکور است) در آورده و گفته که ابو موسى آنرا با ذکر سند روایت نموده. و جزرى شافعى در «اسنى المطالب» ص 4 او را از جمله راویان حدیث غدیر از صحابه بشمار آورده است.
56- ابو العباس- سهل بن سعد انصارى خزرجى ساعدى (در سال 91 هجرىدر سن صد سالگى وفات یافته- نامبرده از کسانى است که در حدیث مناشده درباره على علیه السّلام شهادت بحدیث غدیر داده- حدیث مزبور بطریق ابى الطفیل خواهد آمد و سمهودى آنرا در «جواهر العقدین» از طریق ابن عقده و قندوزى در «ینابیع المودّه» ص 38 از او روایت نمودهاند و در «تاریخ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ص 67 در شمار راویان حدیث غدیر ثبت شده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج1، ص: 94