آیا عبد الرحمن بن عوف که روایت(عشره مبشره) از زبانش نقل گشته و خود از آن ده نفر مژده بهشت یافته است، به این حدیث و مژده اش معتقد بوده و آن را راست می دانسته است و با وجود آن روز شورای شش نفره شمشیر بر سر علی (ع) کشیده که ” بیعت کن و گر نه تراخواهم کشت ” و هنگامی که کشور را آشوب فرا گرفته و انحراف حاکم از رویه اسلامی وضع خطرناکی پیش آورده به علی (ع)گفته “: اگر می خواهی شمشیرت را بردار و من شمشیر را بر می دارم، زیرا او (یعنی عثمان) بر خلاف تعهدی که به من سپرده عمل کرده است” و با خود عهد بسته که تا زنده است باعثمان حرف نزند، و از بیعتی که با عثمان کرده است اظهار ندامت نموده به خداپناه می برده است، و وصیت کرده که عثمان بر او نماز نگزارد، و در حالی مرده که با عثمان قهر بوده است، و عثمان او را متهم بهنفاق می کرده و منافق می خوانده است؟ آیا این واقعیات با صحت آن روایت جور می آید؟ آیا می توان گفت که عبد الرحمن بنعوف و عثمان این حدیث را شنیده و باور داشته اند و در عین حال این کارها را می کرده اند؟(به این ها چطور مژده بهشت داده شده که به روی هم شمشیر می کشند؟! )
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 178