اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۸ مهر ۱۴۰۲

روایت سازی «خلف بزار» در فضیلت و تجلیل خلفای سه گانه و یارانشان

متن فارسی

روایت سازی در فضیلت و تجلیل حکام سه گانه :

2/ بلاذری در ” انساب الاشراف ” روایتی ثبت کرده است از خلف بزار از ابو شهاب حناط از خالد حذاء بصری از ابو قلابه بصری از انس . می گوید : پیامبرخدا (ص) فرمود : ” مهربان ترینتان ابوبکر و سخت گیر ترینتان در امور دین عمر، تواناترینتان در قرائت قرآن ابی، راستگوترینتان از سر شرم عثمان، حلال و حرام شناس ترینتان معاذ بن جبل، فریضه دان (یا گزار) تان زید بن ثابت، و هر امتی امینی دارد و امین این امت ابو عبیده جراح است. ” این را ابن عساکر در تاریخش با حذف سند ثبت کرده است به این عبارت : ” مهربان ترین فرد امتم‌ ابوبکر است و سخت گیرترینشان در دین خدا عمر، راستگوترینشان از سر شرم عثمان، فریضه دان (یا گزار) شان زید، تواناترینشان در قرائت قرآن ابی بن کعب… ” و در جای دیگر از طریق ابو سعید خدری ثبت کرده و می افزاید : عقیلی می گوید : سندهای این روایات ” غیر محفوظ ” است و متن آنها معروف.

امینی گوید : افسانه شگفت انگیز و خنده آوری است که خلف بزار داستان کرده است کسی که ” ثقه ” و امین و عابد و فاضل است و شرابخوار ابوجعفر نفیلی می گوید : اگر آن آفت شرابخواری در وی نبود از راویان سنت و حدیث شمرده می شد. نام وی نزد احمد – پیشوای حنبلیان – برده می شود و می گویند : او شراب می خورد می گوید : خبر این به ما رسیده است، لکن بخدا قسم او چه شراب بخورد و چه شراب نخورد به نظر ما ” ثقه ” و امین و درستکار است . همین روایتش گواه صادقی است بر صحت اطلاعی که به احمد حنبل درباره خلف بزار رسیده است، و کسانی‌که آن روایت را از چنین موجودی گرفته‌و ثبت و نقل کرده اند دستخوش مستی هواخواهی و غرض ورزی و جانبگیری بوده‌اند. خطیب بغدادی برای پاک نمودن دامن آلوده این ” ثقه ” امین از پلیدی می گساری نقل قولی آورده است از محمد بن احمد بن رزق از محمد بن حسن بن زیاد نقاش . می گوید : ادریس بن عبد الکریم حداد می گفت : خلف بن هشام (بزار) با تاویل (آیات قرآن) شراب می نوشید . روزی خواهرزاده اش در حضورش سوره انفال را می خواند. خواند تا رسید به آیه « … تا خدا پلید را از پاکیزه متمایزو جدا سازد … » آنگاه رو به خلف کرده پرسید : دایی جان اگر خدا پلیدها را از پاکیزه ها متمایز و جداسازد شراب در ردیف کدامیک قرار خواهد گرفت ؟ خلف سر خویش پایین انداخت و مدتی سرافکنده ماند، سپس جواب داد : در ردیف پلیدی ها خواهرزاده اش پرسید : آیا راضی می شوی که در شمار مرتکبان ‌پلیدی باشی؟ گفت : عزیزم به خانه برو و هرچه را در آن است بر خاک بریز . و ترک میگساری گفت . آنگاه خدا روزه را پیش آورد و او روزگار به روزه داری گذرانید تا بمرد. اگر خواب و توهم راست در می آمد این تنزیه ‌هم درست می نمود، و کاش چنین می بود . اگر تنزیه وی معقول می بود و حقیقت می داشت بهتر از عقیده و اظهار امام احمد حنبل بود که گفته است : چه شراب ‌بخورد و چه نخورد ” ثقه ” و امین و درستکار است زیرا این عقیده و اظهاری ‌است که نه دلیل و برهانی در اثبات آن‌ هست و نه با شرع و عقل و منطق سازگار است، و خداوند می فرماید : ای کسانی که ایمان آوردید هر گاه بدکاری برایتان خبری آورد درباره اش بررسی و تحقیق کنید … لکن داستانی که خطیب بغدادی برای تنزیه و پاک نمودن دامن خلف بزار نقل کرده قابل اعتبار نیست، زیرا سند روایتش به علت وجود ” محمد بن حسن نقاش ” باطل و سست است و وی را طلحه بن محمد دروغگو خوانده است و دار قطنی پوچ و ابوبکر او را متهم به ” تدلیس ” نموده است و برقانی گفته : همه روایاتش زشت و ناشناخته است و در حضورش از تفسیر او یاد کرده اند گفته : در آن هیچ حدیث صحیحی وجود ندارد .

اینها همه را خطیب بغدادی خودش نوشته و دانسته است . بنابراین چطور خلف بزار را می توان تنزیه کرد ؟ من از کسی که این روایت را جعل کرده سپاسگزارم که نام مولای ما امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) را در شمار آن افراد که نام برده نیاورده است، نام او را که به لحاظ آن صفات بر همه آنها برتری دارد و شخصیت والایش برتر از آن است که در ردیف آنها ذکر شود یا کسی در کنارش نام برده شود چنانکه فضایلش چندان عظیم و عالی است که در کنارش نمی سزد از فضیلت دیگری یاد آید . نمی خواهیم در اینجا به بررسی متن ‌روایت و اوصافی که برای آن عده ذکر شده بپردازیم، چه نیازی به تحلیل و بررسی و نقد نمی بینیم . بر این که ابوبکر مهربان ترین فرد امت است چند دلیل قاطع معروف کفایت می کند ، مثلا این که ” فجایه ” را به دستورش آتش زده‌اند و از اجرای قانون کیفر اسلام در مورد خالد بن ولید – که جنایتی در حق ‌قبیله بنی حنفیه مرتکب گشته و جنایت ننگینی در حق مالک بن نویره و همسرش – خودداری کرده است یا به اقامه دعوای صدیقه طاهره فاطمه زهراء – سلام الله علیها – بی اعتنایی کرده و نه تنها حقش را نپرداخته بلکه نخواسته او را با راه حلی که برایش وجود داشته راضی و خشنود گرداند . چه ‌در صورتی هم که فتاوای باطل آن جماعت را ندیده بگیریم و نیز روایت دروغینی ‌را که پیامبران را بی میراث مالی می انگارد و با آیاتی که درباره ارث بطور کلی و میراث پیامبران خصوصا هست ‌منافات دارد – و نیز این را ندیده انگاریم که فاطمه و پسر عمویش علی (ع) از آنچه ابوبکر به تنهایی نقل می کرده بی اطلاع نبوده اند و امیر المومنین علی (ع) برجسته ترین قاضی امت و دروازه شهر علم پیامبر (ص) بوده است و فاطمه جگر گوشه پیامبر (ص) و حضرتش هیچ از فیض علم‌ خویش و آموختن علم حقوق اسلامی به دخترش دریغ نداشته و می دانسته که در آینده علیه بعضی از اصحابش که بر ” فدک ” دست می اندازند اقامه دعوا خواهد کرد و حق و میراثش را به او نمی دهند و مبارزه سیاسی و فکری و کشمکش حقوقی میانشان رخ خواهد داد و انشعابی در امت به وجود خواهد آمد که تا قیامت ادامه می یابد، و براساس این اطلاع قبلی بر پیامبر (ص)لازم بوده که راجع به میراث خویش پیش ‌از ابوبکر به دخترش و به دامادش تعلیم دهد. آری، اگر اینها همه را ندیده بگیریم باز راه حلی را در برابر ابوبکر گشاده می بینیم که اتخاذ نکرده است. آیا وی نمی توانست برای جلوگیری از انشعاب امت و اختلاف‌ و گستاخی بدخواهان نسبت به خاندان نبوت، ” فدک ” را – گرچه ملک عموم و تحت اختیار دولت می دانست – به اختیار فاطمه (ع) درآورد همانطور که بعدها عمر به میراث بران پیامبر (ص) باز گرداندش یا چنانکه عثمان به تیول مروان درآورد یا معاویه به تیول مشترک سه نفر : مروان بن حکم، عمرو بن عثمان، و یزید بن معاویه، و بالاخره در دوره ای حکام در همین ” فدک ” و در املاک دولتی تصرف مالکانه ‌داشتند .

درباره ” مهربانی ” و رحمدلی ابوبکر – که در آن روایت دروغین و جعلی برایش ادعا گشته – از فاطمه باید پرسید که ” صدیقه ” و بسیار راستگو است آن روز که گریان به در شد و با همه قدرتش بانگ برآورد که آه، پدرم ای پیامبر خدا پس از تو چه ها که نکشیدیم از دست پسر خطاب و پسر ابی قحافه از او باید پرسید آن روز که ‌با جمعی از زنان خانواده اش از خانه بیرون شد و بشیوه پدرش راه رفتن گرفت‌تا به مقر ابوبکر که با جمعیتی از مهاجران و انصار و دیگران بود رسید ودر برابرش ایستاد و سپس شیونی سر دادکه آن جماعت را به ناگهان به گریه و فغان آورد و مجلس را به لرزه در انداخت. و از او آن روز که به ابوبکر گفت: بخدا بعد از هر نمازی که می گزارم تو را نفرین می کنم و آن روز که در می گذشت و از ابوبکر آزرده خاطر بود . و فاطمه همان است که خدای جلیل در آیه تطهیر منزهش دانسته و پاکش خوانده است و از پدرش درباره اش این سخن به صحت پیوسته که ” فاطمه پاره تن من است، بنابراین هر که او را به‌خشم آرد مرا به خشم آورده باشد و آنچه او را بیازارد مرا آزرده است و آنچه او را به خشم آرد مرا بخشم می آورد ” و فرموده : ” فاطمه قلب و روح من است ‌که در اندرونم قرار دارد، بنابراین هر که او را اذیت کند قطعا مرا اذیت کرده است ” و ” خدا به خاطر خشم فاطمه به خشم می آید و به خاطر خشنودیش خشنود می گردد. “

درباره ” مهربانی ” و رحمدلی ابوبکر باید از امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) – که بزرگترین صدیق و راستگو است – پرسید، آن روز که وی را مثل شتر مهار شده برای بیعت‌ گرفتن می کشیدند برای بیعتی که آثار منحوس آن بر سر تا سر تاریخ جامعه اسلامی دویده است و در دل توده ها بذر گناه و تفرقه پویی پاشیده و سبب گشته که سلمان خشونت ببیند و مقداد طرد گردد و ابوذر تبعید شود و شکم عمار بدرد و تعالیم قرآن دگرگونه فهمیده و تبلیغ شود و احکام اسلام متروک و بجایش دیگری اختیار گردد و درآمد خمس به کیسه غارتگران و آزاد شدگان فتح مکه بریزد و زاده آنها که پیامبر (ص) لعنتشان کرده بر جان و مال و ناموس خلق مسلط شوند و حلال به‌حرام در آمیزد و ایمان و دینداری خوار و ناچیز شمرده باشد و کعبه ویران گردد و در جنگ ” حره ” بر مدینه – که‌ سرای هجرت پیامبر و مومنان است – حمله نظامی رود و دختران مهاجران و انصار اسیر بی ناموسان هرزه شوند و مورد تجاوز قرار گیرند و لباس ننگ درپوشند و به جلادان اجازه داده شود تا با کمترین شبهه دست به قتل دودمان پیامبر (ص) برند و ریشه نسلش برکنند و شاخسار شجره پاکش بشکنند و عایله اش به اسارت گیرند و یارانش را بکشند و منبرش در هم شکنند و دینش را از خلق بپوشانند و بر مشعل فروزان نام و یادش خاک فرو پاشند… انا لله و انا الیه راجعون درباره مهربانیش بایستی از امیر المومنین علی (ع) پرسید آن هنگام که به مزار برادرش – پیامبر خدا (ص) – پناه برد و گریان می گفت : « ای برادر مادریم آن جماعت مرا ناتوان و خوار ساختند و نزدیک بود مرا بکشند.» اینها و امثالش دلایلی هستند قاطع و روشنگر بر این که ابوبکر ” مهربان ترین فرد امت ” است .

راجع به این که عمر در امور دین سخت گیرترین فرد امت باشد، روشن است که سختگیری در امور دین به خشونت و بد زبانی و قلدری نیست بلکه به جدیت در تطبیق قرآن و سنت و اجرای احکام آن است و رفتار به موجب آن، و می دانیم ‌که آن مرد چه بسیار از آن تخلف ورزیده‌ و سرپیچیده و پشت سر افکنده است و به‌ رای و دلخواه خویش که بخلاف حکم خدا و سنت پیامبر بوده عمل کرده است، بگذریم از مواردی که حکم خدا و پیامبر (ص) را نمی دانسته و تخلفاتش ‌از روی نادانی و بی اطلاعی بوده است. خشونت و سختگیری بدون علم و از روی‌ نادانی چه ارزشی دارد؟ کسی که تعالیم و احکام اساسی دین را زیر پا می گذارد پافشاری و سختگیریش در موارد جزیی و فرعی چه اهمیتی می تواند داشته‌ باشد؟ سختگیری و شدت عمل کسی که از سنن و رویه مشهود و ثابت اسلام منحرف‌ می شود و راه خودسری می رود؟ دگر بار بحثی را که در جلد ششم زیر عنوان ” روایات نادر در مقدار دانش عمر ” داشتیم به خاطر آورید تا شواهد زنده ای از این خصوصیت عمر در برابرتان قرار گیرد، و آنگاه حقیقت امرش هر چه روشن تر نماید. برای این مطلب که‌ عثمان راستگوترین فرد امت از سر شرم و حیا بوده است جلد هشتم و نهم ” غدیر ” دلالت کافی دارد و هر صفحه آن‌ آیتی و برهانی از آن صفت و خصوصیت وی ‌است، و علاوه بر آنها بحثی که در همین جلد در ” شرم و حیای عثمان ” کردیم. راجع به آن سه نفر دیگر، بحث نمی کنیم، چه مایه ضایع شدن وقت است و سرگرم شدن و نرسیدن به ‌آنچه بیشتر اهمیت دارد. و هر کس که کتاب ” غدیر ” را مطالعه کرده و رسیده باشد می داند که داناترین فرد امت و دین شناس ترین و فریضه گزارترین‌ و امینش کیست ، و می داند که او غیر از اینها و دیگری است، و ساحت امت را با چنین موجوداتی نمی آلاید و درباره او آن نگرانی که پیامبر اکرم درباره امتش داشت نیست آنجا که فرمود: ” درباره امتم بعد از خودم از گمراهگری خواهش های درونی، و پیروی شهوات، و غفلت کردن پس از شناختن و درک، بیمناکم “

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 9 ص 523 )

متن عربی

2- أخرج البلاذری فی الأنساب «4» (5/5) عن خلف البزّار، عن أبی شهاب

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 524

الحنّاط «1»، عن خالد الحذّاء البصری، عن أبی قلابة البصری، عن أنس قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أرحمکم أبو بکر، و أشدّکم فی الدین عمر، و أقرؤکم أُبیّ، و أصدقکم حیاءً عثمان، و أعلمکم بالحلال و الحرام معاذ بن جبل، و أفرضکم زید بن ثابت، و إنّ لکلّ أُمّة أمیناً و أمین هذه الأُمّة أبو عبیدة الجرّاح.

و أخرجه ابن عساکر فی تاریخه «2» (2/325) محذوف الإسناد بلفظ: أرحم أُمّتی أبو بکر، و أشدّهم فی دین اللَّه عمر، و أصدقهم حیاءً عثمان، و أفرضهم زید، و أقرؤهم أُبیّ بن کعب… إلخ.

و رواه «3» فی (6/199) من طریق أبی سعید الخدری، و عقّبه: قال العقیلی: أسانید هذه الأحادیث غیر محفوظة و المتون معروفة.

قال الأمینی: ألا تعجب من أُسطورة جاء بها خلف البزّار الثقة الأمین العابد الفاضل السکّیر؟ قال أبو جعفر النفیلی: کان من أصحاب السنّة لو لا بلیّة کانت فیه: شرب النبیذ.

و ذکر خلف عند أحمد- إمام الحنابلة- فقیل: یا أبا عبد اللَّه إنّه یشرب. فقال: قد انتهی إلینا علم هذا عنه، و لکن هو و اللَّه عندنا الثقة الأمین شرب أو لم یشرب «4».

و الروایة نفسها شاهد صدق علی ما انتهی إلی إمام الحنابلة علمه من خلف البزّار، و الذین أخذوها منه و رووها عنه إنّما أقحمتهم فیها سکرة الهوی لا نشوة السلافة.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 525

و لتقدیس ذیل هذا الثقة الأمین عن رجاسة النبیذ جاء الخطیب البغدادی «1» بما رواه عن محمد بن أحمد بن رزق، عن محمد بن الحسن بن زیاد النقّاش، قال: سمعت إدریس بن عبد الکریم الحدّاد یقول: کان خلف بن هشام یشرب من الشراب علی التأویل، فکان ابن اخته یوماً یقرأ علیه سورة الأنفال حتی بلغ (لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ

) «2» فقال یا خال! إذا میّز اللَّه الخبیث من الطیّب أین یکون الشراب؟ قال: فنکّس رأسه طویلًا ثم قال: مع الخبیث. قال: فترضی أن تکون مع أصحاب الخبیث؟ قال: یا بنیّ امض إلی المنزل فاصبب کلّ شی ء فیه، و ترکه، فأعقبه اللَّه الصوم، فکان یصوم الدهر إلی أن مات.

حبّذا هذا التنزیه لو صدقت الأحلام، و هو و إن کان معقولًا أحسن من رأی الإمام أحمد من أنّه الثقة الأمین شرب أو لم یشرب. فإنّه رأی تافه لا تساعده البرهنة و لا یوافقه الشرع و العقل و المنطق، و اللَّه یقول: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا

) «3» غیر أنّ من المأسوف علیه جدّا بطلان إسناده لمکان محمد بن الحسن النقّاش، فإنّه کذّبه طلحة بن محمد، و وهّاه الدارقطنی، و دلّسه أبو بکر، و قال البرقانی: کلّ حدیثه منکر، و ذکر عنده تفسیره فقال: لیس فیه حدیث صحیح. و کلّ هذا ذکره الخطیب نفسه فبما ذا یُنزّه الرجل؟ و أنّی یتأتّی له أمله.

و إنّی أشکر من انتهی إلیه وضع هذه الأکذوبة علی أنّه لم یذکر مع القوم مولانا أمیر المؤمنین علیّا علیه السلام الذی هو أربی من کلّهم فی جمیع الصفات المذکورة؛ فإنّه یُرفع عن أن یُذکر فی عداده أیّ أحد، کما أنّ فضائله أربی من أن تُذکر معها فضیلة.

و هاهنا لا نناقش متن الروایة فی الأوصاف التی حابت القوم بها، فلعلّ فیها ما

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 526

هو مدعوم بالبرهنة، فیشهد علی کون أبی بکر أرحم الأُمّة إحراقه الفجاءة، و غضّه الطرف عن وقیعة خالد بن الولید فی بنی حنیفة و خزایته مع مالک بن نویرة و زوجته «1»، و عدم اکتراثه لأمر الصدّیقة فاطمة فی دعواها، و کانت له مندوحة عن مجابهتها باسترضاء المسلمین و استنزال کلّ منهم عن حصّته من فدک إن غاضینا القوم علی الفتوی الباطلة و الروایة المکذوبة فی انقطاع إرث النبوّة خلافاً لآیات المواریث المطلقة و إرث الأنبیاء خاصّة، علی أنّ فاطمة سلام اللَّه علیها و ابن عمّها ما کانا یجهلان بما تفرّد بنقله أبو بکر و صافقته علی قوله سماسرته من الساسة لأمر دبّر بلیل، و أمیر المؤمنین علیه السلام أقضی الأمّة و باب مدینة علم النبی، و الصدّیقة فاطمة بضعته و ما کان یشحّ صلی الله علیه و آله و سلم علیها من إفاضة العلم و لا سیّما علم الأحکام و علی الأخصّ ما یتعلّق بها، و هو صلی الله علیه و آله و سلم یعلم أنّها سوف تقیم الدعوی علی صحابته المتغلّبین علی فدک و أنّها ستُمنع عنها و یحتدم بینها و بینهم الشجار، و یستتبع ذلک انشقاقاً بین الأُمّة إلی یوم القیامة، فمن مزدلفة إلی بضعة النبوّة، و من جانحة إلی من منعها عن حقّها، فکان من الواجب أن یسبق صلی الله علیه و آله و سلم إلی ابنته بتفصیل حکم هذا شأنه قبل أبی بکر.

أ لم تکن لأبی بکر مندوحة تصحّح إقطاع فاطمة فدکاً و ردّها إلیها حتی لا یفتح باب السوأة علی الأُمّة کما ردّها عمر إلی ورثة النبیّ الأقدس، و أقطعها عثمان مروان، و أقطعها معاویة مروان و عمرو بن عثمان و یزید بن معاویة علی الأثلاث، إلی ما رأی فیها الخلفاء بعدهم من التصرّف کتصرّف الملّاک فی أملاکهم «2»؟

سل عن صفة أبی بکر هذه فاطمة و هی صدّیقة یوم خرجت عن خدرها و هی تبکی و تنادی بأعلی صوتها:

 «یا أبت یا رسول اللَّه ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن أبی قحافة!!» «3».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 527

و سلها عنها یوم لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسول اللَّه حتی دخلت علی أبی بکر و هو فی حشد من المهاجرین و الأنصار و غیرهم، فنیطت دونها ملاءة، ثمّ أنّت أنّة أجهش لها القوم بالبکاء، و ارتجّ المجلس «1».

و سلها عنها یوم قالت لأبی بکر:

 «و اللَّه لأدعونّ علیک بعد کلّ صلاة أصلّیها».

و سلها عنها یوم ماتت و هی واجدة علی أبی بکر، و هی التی طهّرها الجلیل بآیة التطهیر،

و صحّ عن أبیها قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی، یؤذینی ما آذاها، و یغضبنی ما أغضبها» «2».

و قوله: «فاطمة قلبی و روحی التی بین جنبیّ فمن آذاها فقد آذانی» «3».

و قوله: «إنّ اللَّه یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها» «4».

و سل عنها أمیر المؤمنین و هو الصدّیق الأکبر یوم قادوه کما یُقاد الجمل المخشوش إلی بیعة عمَّ شؤمها الإسلام، و زرعت فی قلوب أهلها الآثام، و عنّفت سلمانها، و طردت مقدادها، و نفت جندبها، و فتقت بطن عمّارها، و حرّفت القرآن، و بدّلت الأحکام، و غیّرت المقام، و أباحت الخمس للطلقاء، و سلّطت أولاد اللعناء علی الفروج و الدماء، و خلطت الحلال بالحرام، و استخفّت بالإیمان و الإسلام، و هدمت الکعبة، و أغارت علی دار الهجرة یوم الحرّة، و أبرزت بنات المهاجرین و الأنصار للنکال و السوأة، و ألبستهنّ ثوب العار و الفضیحة، و رخّصت لأهل الشبهة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 528

فی قتل أهل بیت الصفوة و إبادة نسله، و استئصال شأفته، و سبی حرمه، و قتل أنصاره، و کسر منبره، و إخفاء دینه، و قطع ذکره. إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون.

و سل عنها أمیر المؤمنین یوم لاذ بقبر أخیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و هو یبکی و

یقول: «یا ابن أُمّ إنّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی» «1».

إلی غیر هذه من دلائل کون أبی بکر أرحم الأُمّة.

و أمّا کون عمر أشدّهم فی الدین فمن جلیّة الواضحات أنّ الشدّة فی الدین لیست هی الفظاظة و الغلظة فحسب، و إنّما هی التهالک فی التمسّک بعروتی الکتاب و السنّة و العمل بهما و الأخذ و القیام بما جاء فیهما من الحدود، و ما أکثر ما خالفهما الرجل و نبذهما وراء ظهره و اتّخذ برأیه الشاذّ عنهما! و دع عنک ما جهله منهما. و ما قیمة شدّة بلا علم؟ و ما مقدار شدّة مع التنکبّ عن أساسیّات الدین، مع الخروج عن طقوس الإسلام، مع التمسّک بالأهواء و الشهوات؟ راجع نوادر الأثر فی علم عمر من الجزء السادس (ص 83- 333) فإنّک تجد هنالک شواهد قویّة علی إثبات هذه الصفة فاقرأها و تبصّر.

و أمّا کون عثمان أصدقهم حیاءً فیکفی دلالة علیه الجزء الثامن و التاسع من هذا الکتاب، و کلّ صحیفة منهما آیة من آیات صفته تلک، مضافاً إلی ما سردناه فی هذه الجزء (ص 274- 292) من البحث الخاصّ فی حیائه.

و أمّا الثلاثة الباقون؛ فلا نطیل البحث عن إثبات ما ذکر لهم، ففیه تضییع للوقت و شغل عمّا هو أهمّ من ذلک، و من سبر کتابنا هذا عرف أعلم الأُمّة و أفرضها و أمینها و علم أنّه غیرهم، فلا یدنّس ساحة الأُمّة بأمثال المذکورین، و لا یُخاف علیه ممّا کان یخاف النبیّ الأقدس صلی الله علیه و آله و سلم علی أُمّته کما

جاء عنه: «أخاف علی أُمّتی من

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 529

بعدی ضلالة الأهواء، و اتّباع الشهوات، و الغفلة بعد المعرفة».

أُسد الغابة» (1/108).