پاره ای از روایات جعلی در فضیلت خلفا :
39/ ابن ابی الدنیا مستندا از فاطمه دختر عبد الملک نقل می کند که ” شبی عمر بن عبد العزیز بیدار شده گفت : امشب خواب عجیبی دیدم. گفتم: برایم داستان کن. گفت: باشد صبح شود. وقتی از نماز جماعت فراغت یافت به خانه آمد، پرسیدم چه خواب دیدی؟ گفت: دیدم من به سرزمین پهناور و سرسبزی چون فرشی زمردین رانده شدم و کاخی دیدم نقره گون و از آن کسی بیرون آمده فریاد برآورد: محمد بن عبد الله کجاست؟ پیامبر خدا کجاست؟ ناگهان پیامبر خدا (ص) پدیدار گشت و به درون کاخ رفت. بعد شخص دیگری بیرون آمده فریاد برآورد: ابوبکر صدیق کجاست؟ ابوبکر آمده به درون کاخ رفت. شخص دیگر بیرون آمده فریاد برآورد: عمر بن خطاب کجاست ؟ او آمده به درون رفت. سپس شخص دیگری بیرون آمده فریاد برآورد: عثمان بن عفان کجاست؟ او آمده به درون رفت. دیگری آمده که علی بن ابیطالب کجاست؟ او هم آمده به درون رفت. سپس یکی آمده که عمر بن عبد العزیز کجاست ؟ برخاسته به درون کاخ رفتم و در کنار پدرم عمر بن خطاب که در سمت چپ پیامبر خدا بود نشستم وابوبکر در سمت راست به فاصله یک نفر نشسته بود. از پدرم پرسیدم آن یک نفرکیست؟ گفت: این عیسی بن مریم است . آنگاه از هاتفی – که هاله ای نور میان من و او فاصله به وجود آورده و از نظرم پنهانش نموده بود – شنیدم که می گفت: ای عمر بن عبد العزیز به عقیده و رویه ات متمسک باش و بر آن پایداری کن. بعد در حالیکه می پنداشتم به من اجازه خروج داده اند بیرون رفتم و در خارج کاخ عثمان بن عفان را دیدم، به من گفت: الحمد لله که پروردگارم به من یاری کرد. و افزود: خدا را شکر که مرا آمرزید “. این را ابن کثیر در تاریخش نوشته است.
امینی گوید: من همچنان با جماعتی روبرو هستم که می خواهند مطالبشان را با خواب و رویا ثابت نمایند و واقعیات را با خیالات و خواب دیده ها رد کنند. قلم موی اوهامشان تصویری از عثمان می سازد پاک از هر آلایش و ننگ و زشتی که اصحاب ” عادل ” و راست رو – به اصطلاح همان جماعت – همان ها که شاهد و ناظر کارهایش بوده اند بر او عیب گرفته اند و بخاطرش خونش را هدر دانسته اند، همان ها که آن جماعت گفتار و کردارشان را سرمشق می دانند. با چنین یاوه ها و حرف های پوشالی، مردم ساده دل را به ورطه گناه می کشانند، بدینوسیله که عثمان – آن فرو رفته در منجلاب گناه و زشتکاری – را از پشت میکروسکوبی به خلق نشان می دهند که او را از هر گناهی پاک می نماید و کارهای ساده خویش را کوهی به نظر می آورد و او را که همه اصحاب پیامبر (ص) خوار و بی دفاع گذاشته اند مورد حمایت و یاری خدا معرفی می کند. همین دار و دسته تبهکار، شخصیت امام مسلمانان و سرورجانشینان پیامبر (ص) و بزرگ مردی را که پس از پیامبر (ص)بهترین و برترین انسان است چندان کوچک می سازند و بقدری با حقارت و خردی می نمایند که هیچ با قدر و مقامش مناسبت ندارد، به حدی که می گویند مرتکب گناهی گشته و سپس مورد مغفرت قرار گرفته است کسی نیست از اینها بپرسد چه وقت این گناه از پیشوا و مقتدای مومنان و مولای متقیان سر زده است ؟ آیا آن هنگام که پیامبر (ص) – چنانکه قرآن داستان می نماید – او را خود خویش خواند ؟ یا هنگامی که خدای بزرگ و دانا او را ازهر آلایش و گناهی پاک و منزه شمرد و فرمود : « خدا اراده می کند که از شماخاندان پیامبر هر آلایشی را بزداید وشما را پاک گرداند، » یا آنگاه که ولایت و دوستی او را ملازم و قرین ولایت و دوستی خویش و پیامبرش دانست و فرمود : « ولی و دوست شما خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردند و همانها که نماز می گذارند و در حال رکوع زکات می پردازند؟ » یا آن وقت که دین را با ولایتش تکمیل کرد و نعمتش را بر مسلمانان به اتمام رسانید و فرمود : « امروز دینتان را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام گردانیدم و خواستم که شما را دین اسلام باشد؟ » یا زمانی که پیامبر اکرم (ص) او را همانگونه که خویشتن بیش از مردم نسبت به خودشان صاحب اختیار است، صاحب اختیار گردانید، و در حدیث متواتر وقطعی و مسلم ” غدیر ” وی را به ” خلافت عظمی ” برداشت ؟ یا آن هنگام که با حدیث ثابت و متواتر و قطعی ” ثقلین ” او را همطراز و همدوش قرآن ساخت ؟ یا بگاهی که منزلش را نسبت به خویش چنان منزلت هارون با موسی معین گردانید و میان او با خویشتن یک فرق قائل گشت آن هم فرق نبوت ، و فرمود : « فقط با این فرق که پس از من پیامبری نخواهد بود؟ » یا در موارد و زمان هائی نظیر اینها ؟ امام به هنگامی که مردم عثمان را در محاصره داشتند پا به خانه خویش کشید، و به هیچ وجه در محاصره و اقدام علیه وی شرکت نمی نمود. شاید در میان جماعت خرده گیر و تهمت ساز کسی باشد که رفتار امام را با عثمان در آن حال گناهی بخشودنی برایش بشمارد، این رفتار را که به عثمان نصیحت می کرده و از کارهائی که مورد انتقاد خلق و اصحاب قرار گرفته بوده نهی می فرموده و می گفته به ” معروف ” و رویه اسلامی عمل کند و راه کشور داری از قرآن و سنت بجوید و طریقی جز آن نپوید، و چون عثمان گوش به اندرز و راهنمائی خیرخواهانه اش نسپرده به او اخطار کرد که دیگر برای راهنمائی و عتابت نخواهم آمد، زیرا تو شرفت را به باد داده ای و زمام اختیارت را از کف نهاده ای شاید آن جماعت این رفتار را برای مولای متقیان گناهی بخشایش پذیرشمرده و تحکیم موقعیت انقلابیون و مخالفان عثمان به حساب آورده باشند، در حالیکه چنین نیست، و امام نه بخاطر تقویت ایشان بلکه برای این چنان کرده است که عثمان را از رویه ضد اسلامی و نامردمیش دور سازد و به راه حق و اجرای حکم قرآن باز آورد. لکن دریغ که او را سودی نبخشیده است و چنان گشته که شاعر گوید : شما را به موقع دستور دادم و راه نمودم ولی چه سود که نصیحت فقط در آفتاب نیمروز واقعیات پدیدار خواهد گشت … یا چنین که گوید : چه بسیار گوهر نصیحت که بپایتان ریختم اما فقط پند نیوش است که آن را غنیمت میشمارد …به به به این معرفت و شناخت، و آفرین به این علم و دانشی که دارنده اش انجام وظیفه را گناه می شمارد و گناهکار را مورد حمایت و یاری خدا می پندارد به گمانم جاعل این روایت دروغین و سازنده این افسانه و روایت خیالی یکی از کردهای بی سواد یا از پارسیان عربی نشناس باشد وگرنه عرب اصیل هرگز چنین چیزی نمی سازد و نمی گوید “: الحمد لله الذی نصرنی ربی، و الحمد لله الذی غفر لی ربی ” . عمر بن عبد العزیزخوابی بدتر و تباه تر از این خواب مضحک نیز دارد که در آن اختلاف و دعاوی خصمانه امیر المومنین علی بن ابی طالب با معاویه پسر هند جگر خوار حل و فصل گشته است. آن را هم همین ابوبکر بن ابی الدنیا از قول عمر بن عبد العزیز آورده است. می گوید: پیامبر خدا (ص)را در خواب دیدم. ابوبکر و عمر در خدمتش نشسته بودند. به او سلام کرده نشستم. در حالیکه نشسته بودم علی و معاویه را آورده وارد اطاقی کردند و درب را بستند، و من تماشا می کردم. چیزی نگذشت که علی بیرون آمده گفت: به خدای کعبه سوگند که حکم به نفع من صادر گشت. لحظه ای بعد معاویه بدر شد در حالیکه می گفت: به خدای کعبه سوگند که آمرزیده گشتم. از جمع این دو خواب چنین بر می اید که وضع امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) در برابر عثمان مثل وضعی بوده که معاویه در برابر علی (ع) داشته است یعنی حال قیام بر ضد امام وقت و حاکم قانونی، وضع تجاوزکارانه و انحراف از اسلام چه زیان از اینگونه ناروا شنیدن ها. بی شک سرانجام به پیشگاه خدای دادگر و حق ستان خواهیم رفت و او میان ما و خصم، میان علی (ع) از یک سو و عثمان و معاویه و هواخواهان آنها از سوی دیگر داوری خواهد کرد در رستاخیز و آن هنگام که نه از خواب و رویا کاری ساخته است و نه از خیال بافی .
( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 475 )