اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۳ آبان ۱۴۰۳

عمر بن عبدالعزیز خواب دیدخلفا در بهشت هستند

متن فارسی

پاره ای از روایات جعلی در فضیلت خلفا :

39/ ابن ابی الدنیا مستندا از فاطمه دختر عبد الملک نقل می کند که ” شبی عمر بن عبد العزیز بیدار شده گفت : امشب خواب عجیبی دیدم. گفتم: برایم داستان کن. گفت: باشد صبح شود. وقتی از نماز جماعت فراغت یافت به خانه آمد، پرسیدم چه خواب دیدی؟ گفت: دیدم من به سرزمین پهناور و سرسبزی چون فرشی زمردین رانده شدم و کاخی دیدم نقره گون و از آن کسی بیرون آمده فریاد برآورد: محمد بن عبد الله کجاست؟ پیامبر خدا کجاست؟ ناگهان پیامبر خدا (ص) پدیدار گشت و به درون کاخ رفت.  بعد شخص دیگری بیرون آمده فریاد برآورد:  ابوبکر صدیق کجاست؟ ابوبکر آمده به درون کاخ رفت.  شخص دیگر بیرون آمده فریاد برآورد:  عمر بن خطاب کجاست ؟ او آمده به درون رفت.  سپس شخص دیگری بیرون آمده فریاد برآورد:  عثمان بن عفان کجاست؟ او آمده به درون رفت.  دیگری آمده که علی بن ابیطالب کجاست؟ او هم آمده به درون رفت.  سپس یکی آمده که عمر بن عبد العزیز کجاست ؟ برخاسته به درون کاخ رفتم و در کنار پدرم عمر بن خطاب که در سمت چپ پیامبر خدا بود نشستم وابوبکر در سمت راست به فاصله یک نفر نشسته بود. از پدرم پرسیدم آن یک نفرکیست؟ گفت:  این عیسی بن مریم است . آنگاه از هاتفی – که هاله ای نور میان من و او فاصله به وجود آورده و از نظرم پنهانش نموده بود – شنیدم که می گفت:  ای عمر بن عبد العزیز به عقیده و رویه ات متمسک باش و بر آن پایداری کن.  بعد در حالیکه می پنداشتم به من اجازه خروج داده اند بیرون رفتم و در خارج کاخ عثمان بن عفان را دیدم، به من گفت:  الحمد لله که پروردگارم به من یاری کرد.  و افزود:  خدا را شکر که مرا آمرزید “. این را ابن کثیر در تاریخش نوشته است.

امینی گوید:  من همچنان با جماعتی روبرو هستم که می خواهند مطالبشان را با خواب و رویا ثابت نمایند و واقعیات را با خیالات و خواب دیده ها رد کنند.  قلم موی اوهامشان تصویری از عثمان می سازد پاک از هر آلایش و ننگ و زشتی که اصحاب ” عادل ” و راست رو – به اصطلاح همان جماعت – همان ها که شاهد و ناظر کارهایش بوده اند بر او عیب گرفته اند و بخاطرش خونش را هدر دانسته اند، همان ها که آن جماعت گفتار و کردارشان را سرمشق می دانند.  با چنین یاوه ها و حرف های پوشالی، مردم ساده دل را به ورطه گناه می کشانند، بدینوسیله که عثمان – آن فرو رفته در منجلاب گناه و زشتکاری – را از پشت میکروسکوبی به خلق نشان می دهند که او را از هر گناهی  پاک می نماید و کارهای ساده خویش را کوهی به نظر می آورد و او را که همه اصحاب پیامبر (ص) خوار و بی دفاع گذاشته اند مورد حمایت و یاری خدا معرفی می کند.  همین دار و دسته تبهکار، شخصیت امام مسلمانان و سرورجانشینان پیامبر (ص) و بزرگ مردی را که پس از پیامبر (ص)بهترین و برترین انسان است چندان کوچک می سازند و بقدری با حقارت و خردی می نمایند که هیچ با قدر و مقامش مناسبت ندارد، به حدی که می گویند مرتکب گناهی گشته و سپس مورد مغفرت قرار گرفته است کسی نیست از اینها بپرسد چه وقت این گناه از پیشوا و مقتدای مومنان و مولای متقیان سر زده است ؟ آیا آن هنگام که پیامبر (ص)  – چنانکه قرآن داستان می نماید – او را خود خویش خواند ؟ یا هنگامی که خدای بزرگ و دانا او را ازهر آلایش و گناهی پاک و منزه شمرد و فرمود : « خدا اراده می کند که از شماخاندان پیامبر هر آلایشی را بزداید وشما را پاک گرداند، »  یا آنگاه که ولایت و دوستی او را ملازم و قرین ولایت و دوستی خویش و پیامبرش دانست و فرمود : «  ولی و دوست شما خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردند و همانها که نماز می گذارند و در حال رکوع زکات می پردازند؟ » یا آن وقت که دین را با ولایتش تکمیل کرد و نعمتش را بر مسلمانان به اتمام رسانید و فرمود : «  امروز دینتان را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام گردانیدم و خواستم که شما را دین اسلام باشد؟ » یا زمانی که پیامبر اکرم (ص) او را همانگونه که خویشتن بیش از مردم نسبت به خودشان صاحب اختیار است، صاحب اختیار گردانید، و در حدیث متواتر وقطعی و مسلم ” غدیر ” وی را به ” خلافت عظمی ” برداشت ؟ یا آن هنگام که با حدیث ثابت و متواتر و قطعی ” ثقلین ” او را همطراز و همدوش قرآن ساخت ؟ یا بگاهی که منزلش را نسبت به خویش چنان منزلت هارون با موسی معین گردانید و میان او با خویشتن یک فرق قائل گشت آن هم فرق نبوت ، و فرمود : « فقط با این فرق که پس از من پیامبری نخواهد بود؟ » یا در موارد و زمان هائی نظیر اینها ؟ امام به هنگامی که مردم عثمان را در محاصره داشتند پا به خانه خویش کشید، و به هیچ وجه در محاصره و اقدام علیه وی شرکت نمی نمود.  شاید در میان جماعت خرده گیر و تهمت ساز کسی باشد که رفتار امام را با عثمان در آن حال گناهی بخشودنی برایش بشمارد، این رفتار را که به عثمان نصیحت می کرده و از کارهائی که مورد انتقاد خلق و اصحاب قرار گرفته بوده نهی می فرموده و می گفته به ” معروف ” و رویه اسلامی عمل کند و راه کشور داری از قرآن و سنت بجوید و طریقی جز آن نپوید، و چون عثمان گوش به اندرز و راهنمائی خیرخواهانه اش نسپرده به او اخطار کرد که دیگر برای راهنمائی و عتابت نخواهم آمد، زیرا تو شرفت را به باد داده ای و زمام اختیارت را از کف نهاده ای شاید آن جماعت این رفتار را برای مولای متقیان گناهی بخشایش پذیرشمرده و تحکیم موقعیت انقلابیون و مخالفان عثمان به حساب آورده باشند، در حالیکه چنین نیست، و امام نه بخاطر تقویت ایشان بلکه برای این چنان کرده است که عثمان را از رویه ضد اسلامی و نامردمیش دور سازد و به راه حق و اجرای حکم قرآن باز آورد.  لکن دریغ که او را سودی نبخشیده است و چنان گشته که شاعر گوید : شما را به موقع دستور دادم و راه نمودم ولی چه سود که نصیحت فقط در آفتاب نیمروز واقعیات پدیدار خواهد گشت  … یا چنین که گوید : چه بسیار گوهر نصیحت که بپایتان ریختم   اما فقط پند نیوش است که آن را غنیمت میشمارد …به به به این معرفت و شناخت، و آفرین به این علم و دانشی که دارنده اش انجام وظیفه را گناه می شمارد و گناهکار را مورد حمایت و یاری خدا می پندارد به گمانم جاعل این روایت دروغین و سازنده این افسانه و روایت خیالی یکی از کردهای بی سواد یا از پارسیان عربی نشناس باشد وگرنه عرب اصیل هرگز چنین چیزی نمی سازد و نمی گوید “: الحمد لله الذی نصرنی ربی، و الحمد لله الذی غفر لی ربی ” . عمر بن عبد العزیزخوابی بدتر و تباه تر از این خواب مضحک نیز دارد که در آن اختلاف و دعاوی خصمانه امیر المومنین علی بن ابی طالب با معاویه پسر هند جگر خوار حل و فصل گشته است.  آن را هم همین ابوبکر بن ابی الدنیا از قول عمر بن عبد العزیز آورده است.  می گوید:  پیامبر خدا (ص)را در خواب دیدم.  ابوبکر و عمر در خدمتش نشسته بودند.  به او سلام کرده نشستم.  در حالیکه نشسته بودم علی و معاویه را آورده وارد اطاقی کردند و درب را بستند، و من تماشا می کردم. چیزی نگذشت که علی بیرون آمده گفت:  به خدای کعبه سوگند که حکم به نفع من صادر گشت.  لحظه ای بعد معاویه بدر شد در حالیکه می گفت:  به خدای کعبه سوگند که آمرزیده گشتم. از جمع این دو خواب چنین بر می اید که وضع امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) در برابر عثمان مثل وضعی بوده که معاویه در برابر علی (ع) داشته است یعنی حال قیام بر ضد امام وقت و حاکم قانونی، وضع تجاوزکارانه و انحراف از اسلام چه زیان از اینگونه ناروا شنیدن ها.  بی شک سرانجام به پیشگاه خدای دادگر و حق ستان خواهیم رفت و او میان ما و خصم، میان علی (ع) از یک سو و عثمان و معاویه و هواخواهان آنها از سوی دیگر داوری خواهد کرد در رستاخیز و آن هنگام که نه از خواب و رویا کاری ساخته است و نه از خیال بافی .

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 9 ص 475 )

متن عربی

39- روی ابن أبی الدنیا بسنده عن فاطمة بنت عبد الملک، قالت: انتبه عمر ابن عبد العزیز ذات لیلة و هو یقول: لقد رأیت اللیلة رؤیا عجیبة، فقلت: أخبرنی بها، فقال: حتی نصبح، فلمّا صلّی بالمسلمین دخل فسألته، فقال: رأیت کأنّی دفعت إلی أرض خضراء واسعة کأنّها بساط أخضر، و إذا فیها قصر کأنّه الفضّة، فخرج منه خارج فنادی: أین محمد بن عبد اللَّه؟ أین رسول اللَّه؟ إذ أقبل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حتی دخل ذلک القصر، ثمّ خرج آخر فنادی: أین أبو بکر الصدّیق؟ فأقبل فدخل، ثمّ خرج آخر فنادی: أین عمر بن الخطّاب؟ فأقبل فدخل، ثمّ خرج آخر فنادی: أین عثمان بن عفّان؟ فأقبل فدخل، ثمّ خرج آخر فنادی: أین علیّ بن أبی طالب؟ فأقبل

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 476

فدخل، ثمّ خرج آخر فنادی: أین عمر بن عبد العزیز؟ فقمت فدخلت فجلست إلی جانب أبی»

 عمر بن الخطّاب، و هو عن یسار رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و أبو بکر عن یمینه، و بینه و بین رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رجل، فقلت لأبی: من هذا؟ قال: هذا عیسی بن مریم، ثمّ سمعت هاتفاً یهتف بینی و بینه نور لا أراه، و هو یقول: یا عمر بن عبد العزیز تمسّک بما أنت علیه و اثبت علی ما أنت علیه، ثمّ کأنّه أُذِن لی فی الخروج فخرجت، فالتفت فإذا عثمان بن عفّان و هو خارج من القصر و هو یقول: الحمد للَّه الذی نصرنی ربّی، و إذا علیّ فی أثره و هو یقول: الحمد للَّه الذی غفر لی ربّی. و ذکره ابن کثیر فی تاریخه «2» (9/206).

قال الأمینی: أنا لا أزال أُرحّب بقوم یحاولون إثبات الحقائق بالأطیاف، و یجابهون ما ثبت فی الخارج بالخیال، فتصوّر لهم ریشة الأوهام عثمان منزّهاً عن کلّ وصمة عرفتها فیه الصحابة العدول من أُمّة محمد الناظرین إلیه من کثب و المشاهدین أعماله الناقمین علیه بها، و قد أهدروا دمه من جرّائها، و هم الذین یُقتدی بهم و بأقوالهم و أفعالهم عند القوم و یُحتذی مثالهم، و بأمثال هذه السفاسف یُجرّءون البسطاء علی التورّط فی المآثم بالنظر إلی هذا الإنسان المغمور فیها فی نظّارة مکبّرة تُریه منزّهاً عن دنس کلّ حوب، منصوراً من اللَّه بعد أن خذلته الصحابة جمعاء.

و لهم هناک نظّارة أُخری تصغّر المنظور إلیه من إمام المسلمین و سیّد الخلفاء خیر البشر بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أمیر المؤمنین علیه السلام إلی حدّ أثبتوا له ذنباً مغفوراً.

ألا من مسائل إیّاهم عن أنّه متی صدر هذا الذنب عن إمام المسلمین؟ أحین عدّه النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم نفسه کما فی الذکر الحکیم؟ أم حین طهّره الجلیل بقوله تعالی:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 477

 (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) «1»؟ أم حین قرن ولایته بولایته و ولایة نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم بقوله سبحانه: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ) «2»؟ أم حین أکمل بولایته الدین و أتمّ نعمته علی المسلمین بقوله عزّ من قائل: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) «3»؟ أم حین جعله صلی الله علیه و آله و سلم أولی بالناس من أنفسهم کما هو أولی بهم من أنفسهم فرشّحه للخلافة الکبری فی حدیث الغدیر المتواتر المقطوع بصدوره؟ أم حین جعله عدل القرآن فی حدیث الثقلین الثابت المتواتر؟ أم حین أنزله من نفسه بمنزلة هارون من موسی، و فصل بینه و بین نفسه بالنبوّة فحسب فقال: «إلّا أنّه لا نبیّ بعدی» «4»؟أم..؟ أم..؟ إلی ألف أم؟؟

علی أنّه سلام اللَّه علیه- کان حلس بیته و الناس متجمهرون علی عثمان لا یشارکهم فی شی ء من أمره، و لعلّ فی الفئة المهملجة من یعدّ ما کان ینوء به الإمام علیه السلام- من نهی عثمان عمّا نقم علیه به من هنات و عثرات و أمره إیّاه بالمعروف و العمل بالکتاب و السنّة فلا یجد منه أُذناً مصیخة حتی

قال: «ما أنا بعائد بعد مقامی هذا لمعاتبتک، أذهبت شرفک و غُلِبت علی أمرک» «5»

– ذنباً مغفوراً له، و یعدّه تقویة لجانب الثائرین علی الرجل، و ما هو من ذلک بشی ء، و إنّما أراد علیه السلام کشف المثلات عنه بإقلاعه عمّا کان یرتکبه من الموبقات و لکن علی حدّ قول الشاعر:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 478

         أمرتکمُ أمری بمنعرج اللوی             فلم تستبینوا النصح إلّا ضحی الغدِ

أو علی حدّ قوله:

          و کم سقتُ فی آثارِکمْ من نصیحةٍ             و قد یستفید الظنّة المتنصّح

فزهٍ زهٍ بهذه المعرفة و حیّا اللَّه العلم الناجع الذی یری صاحبه الواجب ذنباً و المذنب منصوراً.

و أحسب أنّ الذی افتعل هذه الأکذوبة الخیالیّة رجل من بسطاء الأکراد أو الأعجام البعداء عن العربیّة، و إلّا فالعربیّ الصمیم لا یقول: الحمد للَّه الذی نصرنی ربّی، و الحمد للَّه الذی غفر لی ربّی.

و لعمر بن عبد العزیز منام أشنع من هذه المهزأة یحوی فصل الخصومات الواقعة بین الإمام أمیر المؤمنین و معاویة بن هند، أخرجه أبو بکر بن أبی الدنیا أیضاً بالإسناد عن عمر بن عبد العزیز قال: رأیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی المنام و أبو بکر و عمر جالسان عنده فسلّمت علیه و جلست، فبینما أنا جالس إذ أتی بعلیّ و معاویة، فأُدخلا بیتاً و أُجیف الباب و أنا أنظر، فما کان بأسرع من أن خرج علیّ و هو یقول: قُضی لی و ربّ الکعبة، ثمّ ما کان بأسرع من أن خرج معاویة و هو یقول: غُفر لی و ربّ الکعبة «1».

و یظهر من الجمع بین المنامین أنّ موقف أمیر المؤمنین علیّ من عثمان کان کموقف معاویة من علیّ صلوات اللَّه علیه، موقف الخروج علی إمام الوقت، موقف البغی و الجور، لا ضیر إنّا إلی ربّنا منقلبون، و اللَّه هو الحکم العدل یوم لا ینفع طیف و لا خیال.