پاره ای از روایات جعلی در فضیلت عثمان
11/ ابویعلی و ابو نعیم و ابن عساکر و حاکم نیشابوری روایتی ثبت کرده اند از طریق شیبان بن فروخ از طلحه بن زید دمشقی از عبیده ابن حسان از عطاء کیخارانی از جابر بن عبدالله – رضی الله عنهم – به این مضمون : ” ما را عده ای از مهاجران از جمله ابوبکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص- رضی الله عنهم – در خانه ابن حشفه بودیم . پیامبر خدا (ص) فرمود : هریک از شما برخیزد و در کنار همتایش بنشیند . خود پیامبر (ص) برخاسته به طرف عثمان رفت و او را در آغوش گرفت و گفت : تو ولی من در دنیا و آخرتی “.
حاکم نیشابوری این را ” صحیح ” شمرده ولی ذهبی در این خصوص می گوید : نظر من این است که ” ضعیف ” است زیرا نام طلحه بن زید در سند آن هست که سخنش پوچ است. و از عبیده بن حسان هم نقل کرده که او نیز راوی معتبر نیست . سیوطی در ” لیالی ” می گوید : ” روایتی است جعلی . طلحه روایتش قابل استناد و استدلال نیست . و عبیده روایات جعلی از زبان اشخاص موثق نقل می کند “. محب طبری آن را در” ریاض النضره ” ثبت کرده است و ابن کثیر در تاریخش ولی مثل همه مواردی که روایت در تمجید فضایل کسانی است که مورد محبت ایشان می باشند سکوت کرده و هیچ از این دم نزده اند که سندش سست و بی اساس و واهی است . با این که می دانسته اند احمد حنبل گفته است : ” طلحه بن زید، راوی ای نیست و روایات نادرست و نامعلومی نقل کرده است ” یا ” کسی نیست . حدیث جعل می کرده است از روایاتش خوشم نمی اید “همچنین سخن بخاری و نسایی از ایشان پوشیده نمانده که ” او زشت روایت است” یا سخن نسایی که ” او مورد اعتماد نبوده و متروک است ” یا سخن صالح بن محمد که ” حدیث و روایت او قابل نوشتن نیست ” و گفته ابن حبان که ” او زشت روایت است و نمی توان به روایتش استناد کرد ” یا سخن دار قطنی و برقانی که ” ضعیف و سست روایت است ” و گفته ابو نعیم که ” روایت های نامعلوم و نادرست نقل کرده و کسی نیست ” یا سخن آجری را که از قول ابیداود می گوید : ” او حدیث جعل می کرده است ” و این را که ابن مداینی به او نسبت جعل حدیث داده است، و سخن ساجی که ” او زشت روایت است . محب طبری و ابن کثیر همچنین از عقیده حافظان حدیث درباره عبیده بن حسان خبر داشته و می دانسته اند که ابو حاتم درباره اش گفته : ” زشت روایت است ” و ابن حبان که ” احادیث جعلی از زبان اشخاص موثق روایت کرده است ” و دار قطنی که” سست روایت است “. همتایی وهمانندی عثمان با پیامبر (ص) و ” ولی ” و دوست بودن با او در دنیا و آخرت همان اندازه عجیب و مضحک است که رفاقت و همدمیش با آن حضرت – که اندکی پیشتر از آن سخن رفت . واقعا تاسف آور است که پیامبر عظیم الشان اسلام را با کسی مقایسه کرده و برابر شمرده اند که اصحاب – که به عقیده آنها عادل و راستروند و بر طریق دین – برایش قدر و بهایی قایل نگشته و برای جانش اهمیتی نداده اند و لایق تصدی خلافت ندانسته اند و تا دم مرگ با او دشمنی ورزیده اند و تا آن دم که به فرمایش مولای متقیان عملش گریبان گیرش شد و دار و دسته اش او را به کشتن داده اند، کسی که اصحاب چندان در مخالفت و مبارزه با وی پافشاری نمودهاند که کار به قتلش انجامیده، و اعمال خود او دلیل قاطع بر انتقادات مردم و نظریه اصحاب درباره او بوده است.
هیچ خردمندی موجبی برای همتایی و هم طرازی و هم سنخی پیامبر اکرم با عثمان نمی یابد و نه وجه شباهت یا خصلت مشترکی . از لحاظ نسبت اگر بسنجیم تفاوتشان از زمین تا آسمان است. آن از شجره طیبه و پاکی که ریشه اش ثابت و ابدی است و شاخه اش در آسمان، و این از شجره ملعونه ای که در قرآن یاد گشته است . از جنبه حسب و صفات اکتسابی که می سنجیم می بینیم فاصله شان از این سوی گیتی تا بدان سو است و بیشتر آن به همه فضایل و مکارم متصف است و در هر زمینه سرآمد ، و این بی بهره و تهیدست . ملکات فاضله و روحیات شرافتمندانه و بزرگوارانه را ملاک قرار می دهیم ، ملاحظه می شود که از آن جهت دو طرف تناقض را تشکیل می دهند . آن خیرخواهی پاکدل است و برترین و بر خلق و خویی عظیم و پر شکوه، و این چنان که از روی روایات و حقایق تاریخی شناختیم. حتی اگر آنچه را آن جماعت در زمینه فضایل روایت کرده اند جدی بگیریم باز فرق آن دو فاحش خواهد بود . مثلا پیامبر اکرم (ص) به موجب روایاتشان – که گذشت – زانوها و ران ها و بین آنها را لخت می کرده و اهمیتی به آن نمی داده است. در حالیکه عثمان به موجب روایت ” نیکو ” و راستی که آورده اند وقتی هم در خانه در بسته بود برای شستشو هم که بود خود را لخت نمی کرد از بس پر شرم و با حیا بود هر گاه همسنخی آن دو را از جنبه دینداری و عمل به احکامش مورد توجه قرار دهیم تباین و تفاوت جدی آنان کاملا مشهود خواهد بود و چنان که در آیه مبارکه آمده است : ” خدا مردی را مثل زده است که شرکای ستیزه جویی دارد و مردی را که همساز مردی است آیا ایندو به عنوان دو نمونه ، متساوی و همسانند ؟ ” آن پیامبری که پیام توحید آورده و خویشتن تسلیم خدا ساخته است و نیکوکار است و پروردگارش را خالصانه و زیر پرچم لا اله الا الله می پرستد و آویزه گوشش این فرموده الهی که ” بگو : خدا. و بعد به حال خود واگذارشان ” و ورد زبانش : ” توفیق رسانم جز خدای یگانه نیست و به او تکیه می نمایم “. و این – عثمان – اسیر چنگال هوس های تنی چند تبهکار : مروان و معاویه و سعید بن عاص و دیگر امویانی که از قماش آنهایند ؟ و طبق خواستهای شهوانی و هوسناک آنها سیر می کند تا آنجا که مولای ما به او تذکر می دهد : ” مروان از تو خشنود نمی شود و تو از او خشنود نمی شوی جز به این ترتیب که دین و عقلت را برباید . تو شتر بارکشی را می مانی که به هر جا بکشندش برده می شود “، و کسی است که کار نیکویی کرده و کار زشتی و رفتار بدی که گریبان گیرش گشته است. آه و دریغ ای پیامبر عظیمالشان روزگار تو را پایین آورده و پایین تو ر تا تو را در طراز عثمان و در ردیفش قرار داده و همتا و رفیق و همدمش گردانیده است آن هم پس از آن مراتب بلند که نایل گشته ای و بعد ازآنکه پروردگار تو را از میان همه جهانیان برگزید و برتری بخشید و تو را ” پیامبری و زبانی راستگو ” ساخت . عده ای که خود را از امت تو می شمارند چنین پاداش ناجوانمردانه ای به تو می دهند . ” ستمکاران به زودی خواهند دانست که به کجا در می ایند “. کسانی که باید ودیعه ها و ذخایر علمی اسلام را با امانت و دقت حفظ و نقل می کردند از ره خیانت این روایت را در برابر و به منظور پایمال ساختن آن حدیث ” صحیح ” و راست پیامبر اکرم در حق علی (ع) ساخته اند، حدیث مفصلی که از ابن عباس نقل شده و در آن به علی (ع) می فرماید : تو ” ولی ” و دوستدار منی در دنیا و آخرت . این حدیث راست را احمد حنبل با سند ” صحیح ” و متین در ” مسندش ” ثبت کرده و چنانکه در جلد اول و سوم ” غدیر ” گفتیم رجال سند آن همگی ” ثقه ” و مورد اعتمادند ، و عبارتند از :
1 – یحیی بن حماد – ابوبکر بصری – یکی از رجال دو ” صحیح ” است . ابن سعد و ابو حاتم و ابن حبان و عجلی او را ” ثقه ” و مورد اعتماد شمرده اند.
2 – ابوعوانه – وضاح یشکری – یکی از رجال دو” صحیح ” است . ابو زرعه، ابو حاتم، احمد حنبل، ابن حبان، ابن سعد، عجلی، و ابن شاهین وی را ” ثقه ” و مورد اعتماد شمرده اند. ابن عبد البر می گوید : همه (ی علمای رجال) معتقدند که او ” ثقه ” و مورد اعتماد و ” حجت ” است و راستیش در حدیث ثابت.
3- ابو بلج – یحیی بن سلیم واسطی . ابن معین و ابن سعد و نسایی و دار قطنی و ابن حبان و ابو الفتح ازدی او را ” ثقه ” و طرف اعتماد شمرده اند.
4- عمرو بن میمون – ابو عبد الله کوفی . دوره جاهلیت را دیده ولی پیامبر (ص) را ملاقات نکرده است. عجلی، ابن معین، نسایی و دیگران وی را ” ثقه ” و مورد اعتماد دانسته اند.
5- عبد الله بن عباس که منتهی الیه سند روایت است و از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است.
جمع کثیری از حافظان حدیث و عده زیادی از مولفان، این حدیث را ثبت کرده اند. از آن میان تنی چند را نام می بریم :
1- حافظ ابو عبد الرحمن ” نسایی ” متوفای 303هجری
2 – حافظ ابو القاسم ” طبرانی ” متوفای 360 هجری
3- حافظ ابویعلی نیشابوری متوفای374 هجری
4- حافظ ابو عبد اله ” حاکم نیشابوری”متوفای 405هجری
5- حافظ ابوبکر ” بیهقی ” متوفای 458 هجری
6- بزرگترین سخنور خوارزم ” ابو الموید ” متوفای 568 هجری
7- حافظ ابو القاسم ” ابن عساکر ” متوفای 571 هجری
8- حافظ ابو عبد الله ” الکنجی ” متوفای658 هجری
9- حافظ محب طبری متوفای694 هجری
10- شیخالاسلام حموی متوفای 722 هجری
11 – حافظ ” ابن کثیر ” دمشقی متوفای 774 هجری
12- حافظ ابو الحسن ” هیثمی ” متوفای807 هجری
13 – حافظ “ابن حجر ” عسقلانی متوفای 852 هجری
14- ابو حامد محمود صالحانی متوفای – هجری
15 -السید شهاب الدین احمد متوفای – هجری
16- الشیخ احمد بن فضل با کثیر متوفای – هجری
17 – میرزا محمد بدخشانی متوفای 1123 هجری
18- شاه ولی الله هندی متوفای 1126 هجری
19- امیر محمد بن اسماعیل یمنی صنعانی متوفای – هجری
20- مولوی ولی الله هندی متوفای 1270هجری
این حدیثی راست و درست است و ” صحیح ” شمرده شده از پیامبر عظیم الشان اسلام در حق علی علیه السلام که ” تو ولی منی در دنیا و آخرت “. اما ” از آن جماعت کسانی که ستمکار بودند آن را به صورتی در آوردند غیر از آن که به ایشان گفته شده بود. “
( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 405 )