چطور شد آنها که پسر عمر بنامشان داستان می کند پس از ذکر سه نفر، دیگر اصحاب پیامبر (ص) را رها نموده میانشان فرق و امتیازی قائل نمی شدند، در حالی که در میانشان ده نفری وجود داشته که آن جماعت می گویند مژده بهشت یافته اند؟ اگر به راستی آن ده نفر مژده بهشت یافته و ” عشره مبشره ” باشند، چطور میان آن ده نفر با دیگر اصحاب و مردم امتیازی قائل نمی شده اند و آنان را با دیگران همسان وبرابر می شمرده اند؟ چگونه از آن سه نفر گذشته، همه مسلمانان را برابر می پنداشته اند، درحالی که در میان ایشان ابوذر وجود داشته است که رسول خدا (ص) او را از دیده هدایت و نیکو کاری و پرستش و زهد و راستی وکوشائی و اخلاق و هیئت و اندام شبیه ترین فرد امتش به عیسی دانسته است؟ و در میانشان عمار یاسر وجود داشت که پیامبر (ص) او را پوست میان دو دیده و بینی خویش می دانسته و پاکیزهای پاکیزه گرا که سرا پا ایمان است و به گرد حق می گردد هر جا که بگردد؟و عبد الله بن مسعود که پیامبر (ص) در میزان الهی، سنجش شخصیت و کردار گران بار تر از کوه ” احد ” می دیده است و بزرگان اصحابش او را بلحاظ هدایت و رفتار و حرکات شبیه ترین فرد به محمد (ص) می دانسته اند…و حذیفه یمانی که او را به خویش نزدیک و مقرب ساخته و علم گذشته و آینده را به وی آموخته است …و سلمان فارسی که درباره اش می فرماید “: هر که می خواهد به کسی بنگرد که دلش تابناک گردد به سلمان بنگرد ” و ” خدای عزوجل از یارانم چهار تن را دوست می دارد و به من اطلاع داده که دوستشان می دارد و دستور داده دوستشان بدارم که عبارتند از علی، ابوذر، سلمان، و مقداد” و این حدیثش به صحت پیوسته است که ” سلمان از خاندان ما است ” و امیر المومنین علی (ع)فرمود که ” سلمان مردی از ما خاندان پیامبر (ص) است. دانش پیشینیان و معاصران را آموخته و دریافته است. لقمان حکیم را چه خواهید که او یعنی (سلمان) دریائی پایان ناپذیر است ” …
و عباس عموی پیامبر (ص) که حضرتش وی را چنان گرامی و بزرگ می داشته که پسر پدر را، و این ویژگی را خدا از میان خلق به وی اختصاص داده است. و پیامبر (ص)به او فرموده “: ابا الفضل ترا خدا آن قدر ارزانی می دارد تا خشنود گردی “و در نطقی از مردم پرسیده “: چه کسی در پیشگاه خدا از همه مردم گرامیتر است؟ گفته اند: تو ای رسول خدا فرموده: عباس از من است و مناز اویم “.آورده اند که عمر در خشکسالی ” عام الرماده ” با توسل به عباس از خدا باران خواست. برای مردمنطق کرده گفت “: مردم رسولخدا (ص) برای عباس مقامی قائل بود که پسر برای پدرش می بیند، او را بزرگ می داشت و شکوهمند می انگاشت و نیکوئی می نمودش. بنابر این ای مردم در مورد عموی عباس از او پیروی کنید و او را در مصیبتی که برسرتان آمده به درگاه خدای عزوجل وسیله و واسطه گردانید “… و معاذ بن جبل، که آن جماعت این حدیث پیامبر (ص) را در باره اش ” صحیح ” شمرده اند که ” او پس از انبیاء و پیامبران از همه پیشینیان و متاخران داناتر است، و خدا در برابر فرشتگان به وجود وی مباهات می نماید “… و ” ابی بن کعب “که حاکم نیشابوری روایت ابو مسهر درباره او را ” صحیح ” شمرده است که می گوید “: رسول خدا (ص) او راسرور انصار نامید، و هنوز در نگذشته بود که او را سرور مسلمانان خواندند “… و ” اسامه بن زید ” دوست رسول خدا که در دو ” صحیح ” بخاری و مسلم هست که خود عبد الله بن عمر می گوید: چون بعضی انتصاب وی را به فرماندهی سپاه مورد انتقاد قرار دادند سپاهی که ابو بکر و عمر در آن بودند پیامبر(ص) در رد انتقادش فرمود: “قبلا هم شما انتصاب پدرش را به فرماندهی سپاه مورد انتقاد قرار دادید درحالی که به خدا در خور فرماندهی بود و برایم از دوست داشتنی ترین افراد، واین پس از پدرش برایم از دوست داشتنی ترین افراد است، ” همچنین فرموده است “: اسامه به استثنای فاطمه ونه دیگری از دوست داشتنی ترین افراد برای من است “…و جمعی دیگر از رجال صاحب فضیلت و مقام که در نسل اول امت محمد (ص) وجود داشتند.آیا پسر عمر این مردان بزرگ را می شناخته و به منزلت و مقدار عظمتشان پی برده بوده و می دانسته که پیامبر گرامی (ص) چه تمجیدها از آنان کرده است،و با علم به این، ایشان را با دیگران و مثلا با پسران ” هند ” جگر خوار و ” نابغه ” و ” زرقاء ” همطرز و برابر و بی تفاوت و غیرت ممتاز انگاشته است؟ اگر نمی دانسته یک بدبختی بوده است و اگر می دانسته بدبختی یی سهمگین تر چگونه چنین حرفی زده در حالی که آن جماعت این سخن را به پیامبر اکرم (ص) نسبت داده اند “: به هر پیامبری هفت رفیق و معاون ارزانی شده است و به من چهارده تن: هفتتن از قریش که عبارتند از علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر و ابو بکر و عمر. و هفت تن از مهاجران که عباراتند از عبد الله بن مسعود، سلمان، ابو ذر، حذیفه، عمار، مقداد، و بلال “؟ آری، پسر عمر راضی نمی شود امیر المومنین علی (ع) حتی پس از عثمانم- زاده خانواده اموی و کسی که به واسطه اصحاب عادل و راسترو بی دفاع مانده و کشته شده است- از دیگر اصحاب بر تر باشد و از اینهم که او را بر معاویه – پسر ” هند ” جگر خوار و سرکش و اسرافکار و دیکتاتور معروف- ترجیح دهد و برتر بداند خوشش نمی آید و حاضر به این تفضیل نمی شود، آیات خدا را که در تمجید و تکریم علی بن ابی طالب (ع)به گوشش می خورد نشنیده گرفته بر خودخواهی و حق ناپذیری اصرار می ورزد و به هیچ وجه رضایت نمی دهد که مولای متقیان را حداقل از پسر ” نابغه ” بی تبار زاده بر تر بداند یا از مغیره بن شعبه- زناکارترین فرد ” ثقیف- ” یا از امویان- که زاده شجره ای هستند که در قرآن لعنت شده-و آن عناصر اموی که پیامبر راستگو “قورباغه ” خوانده شان و طرد و لعنشان کرده و آن بد کاران هرزه و آن هوس بازان تبهکار، یا از یک مشت او باشی که در دوره جاهلیت زندگی یا دوره اسلام آوردنشان به گناهکاری و شرابخواری و پستی و پلیدی آلوده اند، امثال: ابو بکر بن شعوب، ابو طلحه زید بن سهل انصاری، ابو عبیده بن جراح، ابو محجن ثقفی، ابی بن کعب، انس بن مالک، حسان بن ثابت، خالد بن عجیر، سعد بن ابی وقاص، سلیط بن نعمان، سهیل بن بیضاء، ضرار بن ازور، ضرار بن خطاب، عبد الرحمن بن عمر، عبد الرحمن بن عوف، عبد الله بن ابی سرح (برادر شیری عثمان)،عتبان بن مالک، عمرو بن عاص،قیس بن عاصم منقری،کنانه بن ابی حقیق، معاذ بن جبل، نعیم بن مسعود اشجعی، نعیمان بن عمرو بن رفاعه انصاری، ولید بن عقبه(برادر عثمان از طرف مادر).
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ،ج10،ص31 الی 37)