شریک بن اعور- که مردی زشت روبود- به درگاه معاویه رفت. معاویه به او گفت: تو زشتی، و زیبا رو بهتر از زشترو است. و تو”شریک ” هستی و خدا شریک ندارد. و پدرت اعور ( یعنی یک چشم) است و بینا بهتر از یک چشم است. با اینحال چطورسرور قومت شده ای؟ گفت: تو ” معاویه ” ای و معاویه به ماده سگی می گویند که عوعو می کند و سگ های نر رابه خویشمی خواند. و تو پسر ” صخر” ی و جلگه بهتر از صخره و سنگلاخ است. و تو پسر ” حرب (” بمعنی جنگ) هستیو صلح بهتر ازجنگ است. و تو پسر امیه ای و ” امیه ” یعنی کنیزک. با این حال چطور امیر المومنین شده ای؟ابن گفت و از دربارش بیرون شددر حالی که چنین می سرود:
آیا معاویه بن حرب مرا بد می گوید
در حالی که شمشیر برانم همراه من است و زبان گویایم
و از قبیله ام شیر مردانی گرداگرد منند
که از سر شیفتگی به نبرد وهجوم در غرشند؟ا
ز بیخردی مرا بخاطرزشتروئی ام سرزنش می کند
و نمی داند که زیبا رویان بدرکاره اند
معاویه آن سخنان نیشدار را می شنید و تیر آن طعنه ها را که به خاطر اسمش بر او فرود می آمد بر تن هموار می ساخت و شایدچون آن سخنان به او گفته می شد می دانست بچه معنا است، و چاره ای هم نداشت چون مادرش او را چنین نامیده بود و نمیتوانست مادر خویش را تخطئه نماید. پس حیله ای اندیشیدو یک میلیون درهم به عبد الله بن جعفر طیار بخشید تا اسم یکی از فرزندانش را معاویه بگذارد باین گمانکه وقتی همنامی در خاندان پاک و پر افتخار هاشمی یافت بار ننگش سبکتر خواهد گشت و کمتر او را به خاطر اسمش عیب خواهند نمود غافل از این که دیوار خاندان بنی هاشم کوتاه تر از دیوار اصحاب کهف نیست، و سگ اصحاب کهف هرگز ساحت پاکشان را نیالود و کجا نامیتواند آن بناهای مقدسی را بیالاید که از آنها معبدها بر پا گشته که بانگ ذکر و تسبیح پروردگار در فضایش طنین انداز است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 244 و 245