6- رأس الحسین الامام السبط الشهید علیه السلام در مصر:
ابن جبیر، متوفى در سال 614 ه در «رحلة» اش صفحه 12 گفته است:
«سر مبارک در صندوقى نقره اى قرار دارد و زیرزمین مدفون است و روى آن ساختمان عظیمى که زبان از توصیف آن عاجز و ادراک از احاطه آن ناتوان است، بنا گردیده که با انواع پارچه هاى حریر تزیین شده است و شمعهاى سفید، به بزرگى ستون و کوچکتر، آن را احاطه کرده که اکثر آنها در داخل ظرفهاى طلاى ناب و نقره قرار دارد، و بر آنها قندیل هاى نقره اى آویزان است و بالاى آن را همانند سیب هائى از طلا در محلى شبیه به باغ احاطه کرده است، و آن چنان منظره زیبائى دارد که چشم را خیره می کند.
در این ساختمان مجلل، انواع قطعات مرمرهاى ظریف که به طور اعجاب انگیزى کنار هم چیده شده قرار دارد که تصویر آن، در وهم نیاید و کوچکترین توصیف آن مقدور نخواهد بود.
و در مدخل این روضه مبارکه مسجدى است که از لحاظ ظرافت و زیبائى، همانند خود روضه است، دیوارهایش همه مرمرهائى بسان مرمرهاى یاد شده است، و در دو طرف راست و چپ روضه مبارکه بنائى است به همان ظرافتى که گفته شده که از میان آن به روضه راه می یابیم و پرده هاى عالى از دیبا و حریر روى همه آنها آویخته شده است.
و از شگفت انگیزترین چیزى که در داخل شدن به این مسجد مبارک دیدیم سنگى است که در دیوار رو به روى داخل شونده قرار دارد که آن سنگ چنان سیاه و سائیده شده است که همانند آئینه هندى تازه صیقلى شده عکس آدمى را نشان می دهد.
و ما از نزدیک دیدیم که مردم، آن قبر مبارک را می بوسیدند و گرد آن طواف می کردند، و آن را در بر می گرفتند و پارچه اى که روى آن قرار داشت، مسح می نمودند و در حال ازدحام و طواف دور آن، دعا می خواندند و گریه می نمودند و به برکت آن تربت پاک به خدا متوسل می شدند و چنان گریه و زارى می کردند که دلها را آب می کرد و جمادات را می شکافت.
و مطلب، بالاتر از اینها است که نمی شود توصیف کرد، خدا به برکت این قبر شریف ما را بهره مند گرداند.
و از اینکه مقدارى از صفت این روضه مبارکه را بیان کردیم، به این جهت بوده است که خواننده محترم از این راه بتواند دورنماى این مرکز زیارتى با شکوه را مجسم کند، وگرنه هیچ عاقلى نمی تواند آن را چنانکه هست توصیف کند و به طور خلاصه باید بگویم: فکر نمی کنم که روى کره زمین، ساختمانى مجللتر و جمع و جورتر و شگفتانگیزتر از آن وجود داشته باشد، خداوند به لطف و کرمش گرامى عضوى را که در آن قرار دارد، مقدس بگرداند.
و در شب همان روز در «جبانة» معروف به «قرافة» بیتوته کردیم که آن هم یکى از عجائب دنیا است به خاطر آنکه مشتمل بر قبور انبیاء و اهل بیت و صحابه و تابعین و علماء و زهاد و اولیاء صاحب کرامت و خبرهاى غیبى است.
و ما در این جا، تنها قبورى را که توانستیم ببینیم ذکر می کنیم، آن قبور عبارتند از: قبر پسر صالح پیغمبر، قبر روبیل پسر یعقوب پسر اسحق پسر ابراهیم خلیل الرحمن، درود خدا بر همه آنها باد، قبر آسیه، زن فرعون، و مشاهد چهارده نفر از مردان و پنج نفر از زنان اهل بیت علیهم السلام.
و روى هر کدام آنها، ساختمان مجللى است که بسیار عجیب و محکم و زیبا است و افرادى در آنها به عنوان محافظت و مراقبت سکونت دارند که داراى جیره هاى ماهیانه هستند آنگاه تفصیل آن مشاهد را آورده است.
شبراوى شیخ عبد اللّه شافعى، متوفى در سال 1172 ه در کتابش «الاتحاف بحبّ الاشراف» صفحه 25- 40 بابى را اختصاص به این مشهد مقدس داده و در آن زیارتش و گوشه اى از کراماتش و اینکه روز سه شنبه را اختصاص به آن دهد آورده و گفته است: «و برکات در این مرقد شریف دیده شده و نسیمهاى بهشتى ناشى از آن براى زیارت کننده، پنهان نیست و آن مملو از حقیقت است، و اعمال هم با نیت می باشد».
ابى الخطاب ابن دحیة در این باره رساله عالى و مفیدى دارد، و استفتائى که از قاضى زکى الدین عبد العظیم، پیرامون همین مسأله کرده بود پاسخش را چنین دریافت کرد: «این مکان شریفى است و برکت آن براى همه معلوم است و اعتقاد در این باره بسیار نیک است و السلام».
و چقدر سزاوار این مشهد شریف است گفتار زیر: «جانم فداى مشهدى باد که میان اسرار آن و دیگران، پرده نبوت آویخته شده و رواق عزتى که در آن شریفترین بقعه اى قرار دارد که عقلها درباره آن حیرانند، ناظران چشمهایشان را به خاطر شکوه و عظمتش می بندند و به همین جهت انسان تأمل کننده، دیده از آن برمی دارد.
ستارگان نسبت به مقام رفیعش، حسادت می کنند و ستاره «اعزل» آرزو میکند که در جوارش باشد، و مقامش چنان رفیع است که خاکش را لبها می بوسند آنگاه مورد بوسه پیشانی ها قرار می گیرد».
شبراوى در زمره کرامات آن بقعه مبارکه آورده است: «مردى که او را شمس الدین القعوینى می گفتند و در نزدیکى آن مشهد مقدس زندگى می کرد و کارش علامتگذارى پرده هاى شریفه بوده، به چشمهایش آسیبى رسید و نابینا شد و او هر روز که نماز صبح را در آن مکان مقدس می خواند، کنار در ضریح می ایستاد و می گفت: اى آقایم! من همسایه ات هستم چشمهایم از دستم رفته، از خدا وسیله تو می خواهم که چشمهایم و لو یکى را به من برگرداند.
او در شبى که خوابیده بود، دید جماعتى به کنار قبر شریف آمدند، از شخصیت آنها پرسید به او گفته شد: اینان رسول خدا و همراهانش هستند که براى زیارت حسین علیه السلام آمده اند، در جمع آنان داخل شده آنچه را که در بیدارى می گفته تکرار نمود.
امام حسین علیه السلام رو به جدش نمود و ماجراى شمس الدین را به عنوان طلب شفاعت برایش نقل کرد، رسول خدا به على علیه السلام فرمود: چشمش را سرمه بکش، على علیه السلام عرض کرد: اطاعت می شود، آنگاه سرمه دانى درآورد و به او گفت: جلو بیا او هم جلو رفت، میل سرمه دان را چنان در چشم راستش کشید که او احساس سوزش سختى نمود، و از شدت ناراحتى داد کشید و بیدار شد و هنوز حرارت سرمه کشیدن را در چشمش احساس می کرد، ولى ملاحظه نمود که چشم راستش باز شده است و تا زنده بود با آن می دید و این همان نعمتى بود که او در صدد بدست آوردن آن بود.
آنگاه به شکرانه این نعمت، این فرش را که در مشهد مقدس امام حسین علیه السلام گسترده است بافت و وقف این بقعه مبارکه نمود و تا زمان وزیر معظم محمد پاشا که از ناحیه سلطان محمدخان ولایت مصر را به عهده داشت این فرش همچنان در آن جا گسترده بود و او فرش دیگرى که هم اکنون در آنجا موجود است به جاى آن قرار داد».
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج5، ص: 268