آرى این دستورهائى که برداشتهاى ویژه، پشتوانه آن است نیاز به آن دارد که کسى در برابر خدا و برانگیخته او به گستاخى پردازد و آن هم براى هیچ کس دست نمی دهد و ناگزیر ویژه گروهى خواهد بود -و نه براى همگان- که پندارى اجتهاد (تلاش براى پى بردن به دستورهاى خدا) در نزد این گروه برابر با همین شیوه بوده است نه این که فرمانهاى یاد شده را از راهنماهاى گسترده و جداگانه آن -نامه خدا و برنامه پیامبر- به در آرند و از این جا است که می پندارند کسانى همچون:
عبد الرحمن پسر ملجم کشنده سرور ما فرمانرواى گروندگان «1»
و ابو الغادیه کشنده یار بزرگوار پیامبر عمار پسر یاسر- درود خدا بر او «2»-
و معاویه پسر ابو سفیان کشنده هزاران از پاکان و بی گناهان «3»
و عمرو پسر نابغه- عاصى پسر عاصى (بزهکار پسر گنهکار)- «4»
و خالد پسر ولید که بیداد گرانه مالک را کشت و با همسرش پلید کارى کرد «5».
و طلحه و زبیر «6» شورش کنندگان بر پیشواى راستین- که پیشوائى او هم با گزینش مردم و هم با دستور پیامبر استوار گردیده.
و یزید «7» باده گسار و تبهکار که نامه زندگی اش پر از برگهاى سیاه و سراسر آن تیره ترین روزها است براى مردمان
آرى همه ایشان مجتهداناند که در راه کیش خداوند به تلاش برخاسته اند و در آن برداشتهاى ناساز با دستور اسلام- و با راه درست- به گونه اى روشنگرى از سخن خدا پشت گرم بوده و براى ستمهاى کین توزانه شان شایسته بسى پاداشهاى نیکویند.
ابن حجر در «اصابه» می نویسد- ج 4 ص 151-: «گمان بر آن است که یاران پیامبر در همه آن جنگ و کشمکشها با یکدیگر به گونه اى روشنگرى از سخن خدا پشتگرم بوده اند و چون هر کس اجتهاد کند و در راه کیش خدا به تلاش برخیزد اگر چه به راه نادرست افتد پاداش نیکو می گیرد و هنگامى که این برداشت درباره تک تک از انبوه مردم به استوارى پذیرفته آید پذیرش آن درباره یاران پیامبر بسى سزاوارتر است».
آفرین و بازهم آفرین به این کیش! و به به که مجتهدان و تلاش کنندگان در راه خدا از میان توده محمدیان- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- چه بسیار شده اند! تا جائى که آشوبگران شام و مردم پست و بی خرد و فرومایگان تازى و سبک سرانى که به زیان پیامبر با یکدیگر همدسته شدند و زادگان طلقا «1» همه مجتهد به شمار می روند و به گونه اى روشنگرى از سخن خدا پشتگرم گردیده اند!
و زهى زهى بر آنان که جامه اجتهاد و تلاش در راه خدا را به نادرست بر کسانى می پوشانند که پیکره هاى تباهی اند و کشندگان برگزیدگان و نیکان، و تاخت کنندگان بر آئین اسلام و بر آستان پاک برانگیختگى، و بیرون شدگان از مرزنامه خدا و برنامه پیامبر، گروه بیدادگر و نافرمان، و خو گرفتگان به بدکنشى و تبهکارى و کینه ورزى با تبار پاک پیامبر آن هم در زیر درفش آزاد شده پسر آزاد شده «1» و نفرین شده پسر نفرین شده به زبان بزرگترین پیامبران «2»
برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- چه راست گفت که: آسیب کیش ما از سوى سه کس است: دانشمند تبهکار، پیشواى بیدادگر و تلاش کننده و مجتهد نادان «3».
و همین ننگ و کاستى براى اسلام بس که چنین برجستگانى داراى این برداشتهاى گمراه کننده و خامه هاى زهرآگین دارد که دامن بزه پیشگان را از پلیدى تبهکارى و دوروئى پاک می نمایند و نیکوکار و بدکار و راست رو و گمراه و پاک و پلید را در کنار هم می نهند و با یک چوب می رانند و- با ماننده هاى این سخنان ناچیز و این لافهاى میان تهى و برداشتهاى کم خردانه- توده را از راه راست پرت می نمایند و تبهکاری هاى بزرگى را که بر خداوند- و برانگیخته او- و نامه اش و برنامه اش و جانشینش و خاندانش و دوستان ایشان- روا داشته شده در دیده توده دینداران، کوچک می نمایند؛ گران است سخنى که از دهان ایشان بیرون می آید و چیزى جز دروغ نمی گویند «4» پس هر که کارى نیکو کند- هر چند هم بسیار اندک باشد- پاداش آن را می بیند و هر که کارى بد انجام دهد- هر چند بسیار اندک- سزاى آن را خواهد دید «5».
و نخستین کسى که- به این گونه- دروازه هاى اجتهاد را گشود و لایه نهانى دستورها را پشتوانه گرفت و با آن دو دست آویز، دامن تبهکاران را پاک نمایش داد و مردان بزه پیشه و بدکنش را یارى رساند، خلیفه نخست بود که با همین بهانه ساختگى، دامن خالد پسر ولید را از چرک گناهان سهمناکش شستشو داد و کیفرى را که می بایست بر وى بچشاند از او دریغ داشت- چنانکه اگرخداى برتر از پندار بخواهد- به گستردگى آن را خواهیم آورد.
این نمونه اى بود از پیشرفتهاى خلیفه در روشنگرى قرآن، و تازه آن چه از وى در این زمینه گزارش شده بسیار اندک است چنانچه حافظ جلال الدین سیوطى در «الاتقان استوار کارى» ج 2 ص 328 می نویسد:
«ده تن از یاران پیامبر- در روشنگرى قرآن- آوازه به هم رسانده اند: خلیفه هاى چارگانه، پسر مسعود، پسر عباس، ابى پسر کعب، زید پسر ثابت، ابو موسى اشعرى و عبد اللّه پسر زبیر، از میان خلیفه ها نیز بیشتر از همه از على فرزند ابو طالب گزارش رسیده و آنچه از سه تن دیگر آورده اند بسى ناچیز است و این هم انگیزه اى ندارد جز این که زودتر در گذشته اند چنانکه همین انگیزه را نیز می توان در پاسخ کسى آورد که بپرسد چرا ابوبکر- خدا از وى خشنود باد- حدیثهاى کمترى بازگو کرده و من در دانش روشنگرى قرآن جز سخنانى بسیار اندک- که از ده فرازهم نمی گذرد- چیزى از ابوبکر- خدا از وى خشنود باد- به یاد ندارم.
ولى از على سخنان بسیارى در این زمینه رسیده و معمر از وهب پسر عبد اللّه و او از ابو الطفیل آورده که دیدم على سخنرانى می کرد و می گفت از من بپرسید که به خدا سوگند درباره چیزى از من پرسش نخواهید کرد مگر شما را آگاه می کنم، از من درباره نامه خداوند بپرسید که به خدا سوگند هیچ فرازى از آن نیست مگر می دانم در شب فرود آمده یا در روز و در کوه یا بر زمین هموار.
و بو نعیم در «حلیه» از پسر مسعود گزارش کرده که گفت قرآن بر هفت حرف فرود آمده «1» که هیچ حرفى از آن نیست مگر پوسته اى برونى دارد و لایه اى نهانى و به راستى که نزد على- پسر ابیطالب- از پوسته برونى تا لایه نهانى آن، همه را می توان یافت.
و هم سیوطى از زبان ابوبکر پسر عیاش- و او از نصیر پسر سلیمان احمسىو او از پدرش- آورده که على گفت: البته و به خدا سوگند هیچ آیه اى فرود نیامد مگر دانستم در چه باره فرود آمد و کجا فرود آمد و به راستى پروردگارم دلى دریابنده به من بخشید و زبانى پرسنده».
امینى گوید: این سخنان بی اندیشه اى که سیوطى پیاپى می نگارد از چیست؟
آیا کسى نیست از این مرد بپرسد، چگونه آمده اى و کسى را میان یاران پیامبر در روشنگرى قرآن، بلند آوازه می شمارى که خودت با آن همه دانش و پژوهشگرى می گوئى سخنانى که در این باره از زبان وى یافته ام به ده فراز نیز نمی رسد؟
آرى خوش دارد که میان او و سرور ما فرمانرواى گروندگان جدائى ننهد که در این باره از زبان وى گزارش شده است آنچه شده است و فراموش می کند که خداى برتر از پندار می گوید: آیا کسانى که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟ «1»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 142