اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۱ خرداد ۱۴۰۲

سید مرتضی و مقام رهبرى

متن فارسی

مسند ریاست دین و دنیا، از جهات مختلف علمى و اجتماعى به سرورمان شریف مرتضى مباهات مى‏ کرد، از جمله:

1- وفور علم و دانش که دانشمندان در برابر عظمت و نبوغ او به خضوع و فروتنى سر فرود آوردند حتى در مجلس افاده او، انبوهى از فحول علما و صاحب نظران گرد مى ‏آمدند و از تحقیقات رشیقه او فیض یاب مى ‏شدند، تا آنجا که از محضر او، فضلائى برخاسته ‏اند که در رشته ‏هاى مختلف علوم، جزء نوابغ به شماراند: جمعى فقیه صاحب نظر، گروهى متکلم صاحب جدل، انبوهى محقق در علم اصول، برخى شاعر نکته ‏پرداز، و یا خطیب سخن‏ساز.
از عائدى املاک فراوانش «1» حقوق و مزایائى براى شاگردان خود مقرر فرموده بود، تا نیازى به کسب و کار نداشته فارغ البال، مشغول درس و بحث و مطالعه باشند، از جمله: شیخ الطائفه ابو جعفر طوسى هر ماهه 12 دینار طلا دریافت مى‏ کرد، و قاضى ابن البراج حلبى 8 دینار و هکذا سایر شاگردان محضرش.
ضمنا یکى از دهات خود را وقف کرده بود تا عایدى آن به مصرف کاغذ دانشمندان برسد.

گویند: در یکى از سالها، قحطى شدیدى رخ داد، یک نفر یهودى به منظور تحصیل قوت و سد جوع، فکرى اندیشید و به مجلس شریف مرتضى آمده اجازه گرفت که قسمتى از علم نجوم را از محضر او استفاده کند، شریف مرتضى در خواست او را اجابت کرد و دستور داد: براى امرار معاش او روزانه وجهى مقرر کردند مرد یهود، مدتى از درس شریف مرتضى استفاده کرد و از پس چند ماه به دست شریف او به شرف اسلام مشرف گشت «2».
شریف مرتضى، براى دولت و ثروت خود شرافت و ارزشى قائل نبود، زیرا مفاخر و مکارم او در حدى بود که جلال و ثروت او را تحت الشعاع گرفته بود، لذا مى ‏گفت:

و ما حزنى الاملاق و الثّروة الّتی یدلّ بها اهل الیسار ضلال‏
الیس یبقّى المال الّا ضنانة و افقر اقواما ندى و نوال‏
اذا لم أنل بالمال حاجة معسر حصور عن الشّکوى فمالى مال‏

– از تنگدستى و اعسار بیم نکنیم، چه دولت و ثروتى که صاحبان نعمت را پابند خوارى کند، جز حیرت و سرگشتگى نیفزاید.
– جز این است که فقیران از بخل و امساک به دولت رسند و دولتمندان از بخشش و عطا فقیر و تنگدست شوند
– اگر من با این دولت و مکنت، نیاز دردمندان را برطرف نکنم، این مال و دولت چون سنگ و خاک، و بال است.

2- شرافت حسب که با مقام نبوت پیوندى اصیل دارد، و در اثر همین حسب و افتخار، بعد از مرگ برادرش شریف رضى، خلفاى عصر مقام نقیب النقبائى آل ابى طالب را ویژه او ساختند، و شما خود مى‏ دانید که این منصب عظیم، در آن روزگاران تا چه حد عظیم و با اهمیت و باشکوه بود، زیرا در سراسر اقطار عالم، بر عموم آل على سلطنت و فرمانروائى داشت: قبض و بسط امور، تعلیم و تأدیب، دادرسى و دادخواهى و نظارت بر امور اجتماعى آنان در تمام شئون فردى و اجتماعى به عهده نقیب هر خاندان بود، و او نقیب النقباء آل ابى طالب.

3- مقام ارجمند خاندانش از جانب پدر و مادر که تمامى تبارش از دو سو فرمانروایان و رهبران و بزرگ مردان اجتماعى و دینى بوده ‏اند، علاوه بر آنچه در وجود شریفش از لیاقت و کفایت و درایت و دوراندیشى جمع بود و به حق شایستگى آن را داشت که به عنوان امیر الحاج منصوب گردید و توانست در دوران تصدى مراقب سلامتى حجاج و رفع حوائج و نیازمندیهاى آنان باشد، و همگان شاکر الطاف و تلاشهاى کریمانه او بوده باشند.

4- ابهت و جلال و جمال و مکانت علمى و اجتماعى او از یک طرف، و توام بودن قدرت و سطوت او با تحقیق و درایت و موشکافى از طرف دیگر، موجب شد که کفالت امر مظالم و پژوهش امور دادرسى و دادخواهى به او محول گردد،
در نتیجه بیش از سى سال، «1» در شرق و غرب عالم اسلامى، نقباء آل ابى طالب، تحت اداره شخص او انجام وظیفه مى ‏کردند، حجاج با سرپرستى و رهبرى او عازم حج مى ‏شدند، و در حرمین شریفین مدینه و مکه از امر و نهى او خارج نبودند و دادرسى مظالم و قضاوت و داورى در مرافعات و مخاصمات به وسیله او اجرا و انجام مى ‏گرفت.

(اضافات چاپ دوم:)

«ابن جوزى در تاریخ منتظم ج 7 ص 276 مى‏ نویسد: روز شنبه سوم صفر سال 406 هجرى، شریف مرتضى ابو القاسم موسوى به منصب امیر الحاجى و مظالم و نقیب النقبائى آل ابى طالب و تمام مناصبى که برادرش شریف رضى عهده‏ دار آن بود، منصوب گشت، تمام مردم براى شنیدن منشور ولایت و امارت او در کاخ خلافت گرد آمدند و فخر الملک وزیر به همراه اشراف و قضات و فقها، همگان حاضر بودند، منشور خلیفه بدین شرح بود:

این فرمان از مقام خلافت: ابو العباس، احمد، امام، قادر باللّه، امیر المؤمنین به على ابن موسى علوى شرف صدور یافته است از آنجا که نسب تابناکش او را به مقام خلافت تقرب بخشیده و خدمات ذى قیمتش او را در سلک پیشوایان و پیشتازان این دربار منسلک ساخته است، علاوه بر خاندان کریمش که او را تشریف و عظمت داده و به احترامات فائقه ویژه و مخصوصش ساخته، از این رو به کفالت و سرپرستى امور حجاج و نقابت نقباء مفتخر مى ‏آید و به تقوا و پرهیزگارى توصیه مى ‏شود …»
به خاطر این جهات مذکوره، به لقب شریف مرتضى، اجل، طاهر، ذوالمجدین نامور گشت و در سال 420 ه با لقب «علم الهدى» به افتخار ویژه ‏اى دست یافت، از این رو که وزیر ابو سعید محمد بن الحسن بن عبد الرحیم، در این سال دچار بیمارى گشت، در رؤیا سرورمان امیر المؤمنین را مشاهده کرد که فرمود: از علم الهدى درخواست کن، تعویذى بر تو بخواند تا از بیمارى برهى پرسید یا امیر المؤمنین. علم الهدى کیست؟ فرمود: على بن حسین موسوى. وزیر، رقعه ‏اى بدو برنگاشت و او را با لقب «علم الهدى» مخاطب ساخت، سید مرتضى گفت: خدا را. خدا را. از این لقب که مایه سخریه و سرزنش قرار مى‏ گیرم، معافم دار، وزیر بدو گفت: به خدا سوگند، من چنین نامه‏ اى به خدمت ننگاشتم جز به فرمان مولایم امیر مؤمنان «1».

از جمله القاب شریف مرتضى، لقب «ثمانین» (هشتاد) است، از آنجا که در کتابخانه شخصى او هشتاد هزار جلد کتاب نگهدارى مى ‏شد، هشتاد آبادى در اختیار او بود که عائدى آنها را دریافت مى ‏کرد، «2» و نیز از سایر متعلقات زندگى حتى سالهاى عمر شریفش به هشتاد، پیوست، ضمنا کتابى دارد به نام «ثمانون».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 368

متن عربی

المرتضى و الزعامة:

کان سیّدنا الشریف قد انتهت إلیه رئاسة الدین و الدنیا من شتّى النواحی منها:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 368

1- غزارة علمه التی حدت العلماء إلى البخوع له و الرضوخ لتعالیمه، فکان یختلف إلى منتدى تدریسه الجماهیر من فطاحل العلم و النظر فیمیرهم بسائغ علمه، و یرویهم بنمیر أنظاره العالیة، فتخرّج من تحت منبره نوابغ الوقت من فقیه بارع، و متکلّم مناظر، و أصولیٍّ مدقِّق، و أدیب شاعر، و خطیب مُبدع، و کان یدرُّ من ماله الطائل ( «1») على تلمذته الجرایات و المسانهات ( «2»)، لیتفرّغوا بکلِّهم إلى الدراسة من غیر تفکیر فی أزمة المعیشة، فکان شیخ الطائفة أبو جعفر الطوسی یقتضی منه فی الشهر اثنی عشر دیناراً، و الشیخ القاضی ابن البرّاج الحلبی یستوفی ثمانیة دنانیر، و کمثلهما بقیّة تلامذته، و کان قد وقف قریة على کاغد الفقهاء، و یقال: إنّ الناس أصابهم فی بعض السنین قحط شدید فاحتال رجل یهودی على تحصیل قوته، فحضر یوماً مجلس الشریف المرتضى و سأله أن یأذن له فی أن یقرأ علیه شیئاً من علم النجوم فأذن له، و أمر له بجرایة تجری علیه کلّ یوم، فقرأ علیه برهة ثمّ أسلم على یدیه ( «3»). و کان لم یرَ لثروته الطائلة قیمة تجاه مکارمه و کراماته، و کان یقول:

و ما حزّنی الإملاقُ و الثروةُ التی             یذلُّ بها أهلُ الیَسارِ ضلالُ‏

ألیس یُبقّی المالَ إلّا ضنانةٌ             و أفقرَ أقواماً ندى و نوالُ‏

إذا لم أنَلْ بالمال حاجةَ مُعسرٍ             حصورٍ عن الشکوى فما لیَ مالُ‏

 

2- و شرفه الوضّاح النبویّ الذی ألزم خلفاء الوقت تفویض نقابة النقباء الطالبیّین إلیه بعد وفاة أخیه الشریف الرضیّ، و أنت تعلم أهمّیة هذا المنصب یومئذٍ، حیث أخذ فیه السلطة العامّة على العلویّین فی أقطار العالم یرجع إلى نقیبهم حلّها

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 369

و ربطها، و تعلیمها و تأدیبها، و الأخذ بظلاماتهم و أخذها منهم، و النظر فی أمورهم فی کلِّ ورد و صدر.

3- و رفعة بیته و جلالة منبته، فقد کانت سلسلة آبائه من طرفیه متواصلة من أمیر إلى نقیب إلى زعیم إلى شریف، و هذه مشفوعة بما کان فیه من لباقة و حنکة و حذق فی الأمور هی التی أهّلته لأن تُفوَّض إلیه إمارة الحاجّ، فکان یسیر بهم سیراً سُجحاً و لا یرجع بهم إلّا من دعة إلى دعة، و الحجیج بین شاکر لکلاءته، و ذاکر لمقدرته، و مُطرٍ أخلاقه، و متبرِّکٍ بفضائله، و مثنٍ على أیادیه.

4- و لشموخ محلّه و عظمة قدره بین أظهر الناس و مکانته العالیة عند الأهلین، و جمعه بین سطوة الحماة و ثبت القضاة انقادت إلیه ولایة المظالم، فتولّى النقابة شرقاً و غرباً، و إمارة الحاجّ و الحرمین، و النظر فی المظالم، و قضاء القضاة ثلاثین سنة و أشهراً ( «1»).

قال ابن الجوزی فی المنتظم ( «2») (7/276): فی یوم السبت الثالث من صفر سنة (406) قُلّد الشریف المرتضى أبو القاسم الموسوی: الحجّ، و المظالم، و نقابة النقباء الطالبیّین، و جمیع ما کان إلى أخیه الرضیّ، و جمع الناس لقراءة عهد فی الدار الملکیّة، و حضر فخر المُلک و الأشراف و القضاة و الفقهاء و کان فی العهد:

هذا ما عهد عبد اللَّه أبو العبّاس أحمد الإمام القادر باللَّه أمیر المؤمنین إلى علیّ بن موسى العلوی حین قرّبته إلیه الأنساب الزکیّة، و قدّمته لدیه الأسباب القویّة، و استظلَّ معه بأغصان الدوحة الکریمة، و اختصّ عنده بوسائل الحرمة الوکیدة، فقُلِّد الحجّ و النقابة و أمره بتقوى اللَّه. إلخ.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 370

یُلقّب بالمرتضى، و الأجلّ الطاهر، و ذی المجدین، و لُقِّب بعلم الهدى سنة (420) و ذلک أنّ الوزیر أبا سعید محمد بن الحسن بن عبد الرحیم مرض فی تلک السنة فرأى فی منامه أمیر المؤمنین علیه السلام یقول له: قل لعلم الهدى یقرأ علیک حتى تبرأ. فقال: یا أمیر المؤمنین و من علم الهدى؟ فقال: علیّ بن الحسین الموسوی.

فکتب إلیه، فقال رضى الله عنه: اللَّه اللَّه فی أمری فإنّ قبولی لهذا اللقب شناعة علیَّ، فقال الوزیر: و اللَّه ما کتبت إلیک إلّا ما أمرنی به أمیر المؤمنین علیه السلام ( «1»).

و کان یُلقّب بالثمانین لِما کان له من الکتب ثمانون ألف مجلّد، و من القرى ثمانون قریة تجبى إلیه ( «2») و کذلک من غیرهما، حتى إنّ مدّة عمره کانت ثمانین سنة و ثمانیة أشهر، و صنّف کتاباً یُقال له الثمانون.