از زبان انس بن مالک آورده اند که گفت ما نزد رسول خدا (ص) نشسته بودیم که مردی از یاران وی بیامد و از ساق های پایش خون می ریخت. پیامبر (ص) پرسید این چیست؟ گفت ای رسول خدا (ص) من گذارم به ماده سگ فلان منافق افتاد و مرا بگزید. او (ص) گفت بنشین وی در برابر پیامبر (ص) بنشست ساعتی پس از آن مردی دیگر از یاران وی بیامد در حالیکه مانند آن اولی از ساق هایش خون می ریخت. پیامبر(ص) گفت این چیست؟ گفت ای رسول خدا (ص) من گذارم به ماده سگ فلان منافق افتاد و مرا بگزید. پیامبر (ص) برخاست و به یارانش گفت برخیزید تابا هم به سراغ آن ماده سگ برویم و آنرا بکشیم پس همه برخاستند و هر یک شمشیر خود را برداشت و چون نزدیک آن رسیدند و خواستند با شمشیرها بزنندش ماده سگ در برابر رسول خدا (ص) قرار گرفت و بزبان شیوا و تند و تیز گفت ای رسول خدا مرا مکش که من به خدا و رسول او ایمان دارم. گفت پس چرااین دو مرد را گزیدی؟ گفت ای رسول خدامن ماده سگی از دیوانم و دستور دارم که هر کس ابوبکر و عمر (ض) را دشنام دهد او را بگزم. پیامبر (ص) گفت هان ای دو مرد نمی شنوید که ماده سگ چه می گوید؟ گفتند آری ای رسول خدا ما به درگاه خدای عز و جل از این کار توبه می کنیم . عمده التحقیق از عبیدی مالکی ص 150 .
امینی گوید راستی را که این ماده سگ در میدان نبرد چه بسیار دلاوری و پایمردی و بزرگ منشی نموده تا آنجا که برای دفع آن باید رسول خدا (ص) آماده جنگ شود و یاران او با شمشیرهای کشیده بر سر آن بتازند . آیا راستی آن سگ بوده یا شیر درنده؟یا ماده شیر دلیر؟ یا لشگری سهمناک از جنگاوران؟ گمان می کنم آن دو تن که سگ ایشان را گزید از ترسوهای صحابه بودند ورنه دلیرانشان پروای شیران را هم نداشتند چه رسد به سگان . وانگهی کجا بود این ماده سگ تا مردان دیگری را هم که در همان روزگارو پس از روزگار پیامبر و در آینده ها بوبکر را به باد دشنام گرفتند ببیند و چرا دیده نشد که سگی آنان را بگزد یا حتی براشان پارس کند؟ اینک نگارنده عمده التحقیق آماده باشد برای بررسی این پرسش ها، گذشته از آنکه زنجیره گزارش وی را تنها در میان پندارهای بی پایه باید جست . و تازه صحابه ای که آن روز حاضر بودند و دیدند خدا آن سگ را با شیوایی و تندی و تیزی به سخن آورد چه انگیزه ای ایشان را لال کرد تا از بازگو گریو نشر این منقبت بزرگ باز بمانند؟ – با آنکه چنین حوادثی را انگیزه برای نقل و روایت فراواناست – و چه موجب شد که حافظان و پیشوایان حدیث و سرگذشت نگاران نقل آن را فراموش کنند که پژوهشگران نه توانستند آن را در “مسند ” ها و ” صحیح ها ” و ” منقبت نامه ها ” و سرگذشت نامه های گسترده بیابند و نه در کتاب هایی که به بازگوگری معجزات و دلایل و نشانه هایپیامبر می پردازد؟ تا پس از روزگاریدراز که گذشت عبیدی بیامد و آن را همچون نویدی گوشزد تبار بوبکر کرد و این دروغ را بر انس بن مالک بست . آیا گزافگویی در فضیلت بافی بههمین گونه است؟ . . . شاید
آری خدا را سگان شکارگر و شیران درنده هست کهخدا آن ها را به دعای پیامبر بزرگ یا کسی از فرزندان راستگوی او (ص) بر دشمنان چیره می سازد، از جمله سگی بودکه خدا بنفرین پیامبر اکرم بر لهب بنابی لهب چیره گردانید که داستانش در ج 1 ص 26 ط 2 گذشت و از جمله سگی بودکه نیز چنانچه در همانجا گذشت به نفرین رسول خدا (ص) سر عتبه را برگرفت و حلبی در سیره نبویه می نویسد – 310 / 1 -: و نظیر آن نیز برای جعفر صادق روی داد که وی را گفتند این فلان کس در کوفه سروده هایی در هجو شما – یعنی اهل بیت – برای مردم می خواند . از گوینده پرسید آیا چیزی از آن ها را در خاطر داری؟ گفت آری گفت بخوان او چنین خواند:
“برای شما زید را بر تنه درخت خرما بردار کردیم
ندیدیم که هیچمهدی بر تنه درخت خرما بردار شود.
شما از بیخردی، علی را به عثمان قیاس کردید
با آنکه عثمان از علی بهتر و پاک تر است . “
این هنگام جعفر دو دست خود برداشت و گفت خدایا اگر دروغ می گوید سگی از سگان خود رابر او چیره کن، پس چون آن مرد بیرونشد شیر او را بدرید و از این روی شیررا سگ نامید که همچون سگ هنگام بول کردن پای خود را بلند می کند .
امینیگوید: شاعری که دریده شد همان حکیم یک چشم و یکی از سرایندگانی است که از همه بریده و تنها روی به دمشق و امویان آورده بود و این داستان او ازقضایایی است که همه، درستی آن را پذیرفته اند مگر اینکه – چنانچه در ج2 ص 197 ط 2 از همین کتاب گذشت . در معجم الادباء می نویسد، کسی که بر آن مرد نفرین کرده عبد الله بن جعفر بوده و من گمان می کنم این نام دست خورده کلمه ابو عبد الله جعفر باشد و بهر صورت که نفرین از زبان شایسته مردی بدر آمده و بجان کسی خورده که سزاوار آن بوده.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 389