سید شهاب موسوى، تولد 1025، وفات 1087
– عشق و اندوه در رگهایش در هم آمیخته و آنگاه که بگرید گویى که از رگهایش حکایت میکند.
پس از ابیاتى میگوید:
– در پرتو چراغ اوست که نورى هدایتگر درون تیرگیها را شکافته است.
– «غدیر خم» پس از آنهمه تردید و شکى که مخالفان پراکندند و از ناتوانى باز ایستادند.
– اینک با ابر رحمتش باران برکت میبارد و همه را در امواج خود گرفته غدیر که من آنرا بهترین گفتار و بیان میدانم.
– مضمون غدیر بهترین نکتههاى هدایت آشکار کرده و راه هدایت را از ابهامات زدوده است.
– این مضمونى برگزیده از تفسیر قرآن است، که هیچ دستى چنان تفسیر حقى نیاورده است.
این ابیات در ص 140 دیوان شاعر، در ضمن قصیدهاى که بسال 1087 سروده. و بر 40 بیت بالغ است، دیده میشود. در ضمن این قصیده است که سید على خان مشعشعى را مدح کرده است. و از کتاب او بنام «خیر المقال» نام میبرد، در امامت، که در این کتاب حدیث غدیر را ذکر میکند. در ضمن تقریظ، حدیث غدیر را در کلام خود آورده و آنرا «ورطات القاله» نامیده و شکوک وارده را بر شمرده، و از این رو است که او را در شمار شاعران غدیر محسوب داشتیم.
سید شهاب الدین احمد پسر ناصر پسر حوزى پسر لاوى پسر حیدر پسر محمّد مهدى (که در شعبان سال 844 وفات یافته) و او پسر فلاح «1» پسر مهدى پسر محمّد و او پسر احمد پسر على پسر محمّد پسر احمد پسر رضا پسر ابراهیم پسر هبت اللّه پسر طیب پسر احمد پسر محمّد پسر قاسم پسر محمّد ابى الفحاز پسر ابو على نعمت اللّه پسر عبد اللّه پسر ابو عبد اللّه جعفر اسود ملقب به ارتفاح و او پسر موسى پسر محمّد پسر ابو جعفر عبد اللّه عولکانى هویزى و او پسر امام موسى کاظم علیه السّلام است.
این شاعر از تواناترین شاعران خاندان پیغمبر علیهم السّلام است. شعرش الفاظ استوار و معانى نغز داشته است. سید ضامن بن شدقم در «تحفة الازهار» ج 3 مینویسد: او سیدى بزرگوار داراى اخلاق نیکو و تبار والا، و مردى فصیح و ادیب بوده. سپس بخشى از اشعارش را ذکر میکند. صاحب «تاریخ آداب اللغة العربیة» در ج 3 ص 280 میگوید: در رقت شعرى مشهور بود. و بستانى در دائرة المعارف ج 10 ص 589 نوشته است که: او از بزرگان قرن یازدهم بوده که بسال 1082 وفات یافته، شعرش رقیق و از سجع استوار برخوردار بوده. و از نمونه شعرش اینست:
«ماه تابانى دارم که از دست من رفته، و من جان خود را فداى نقطه سیاه خالش میکنم. او با این سیاهى مرا اسیر داشته، و با آن آشکارى و تابانى رازم را آشکار کرده است».
و نیز قصیدهاى دارد که هم از طول و هم از عرض خوانده و معنى میشود، و طرد و عکس نیز در آن بکار رفته، و بصور مختلف قابل ملاحظه است:
– مایه مباهات انسانها، آن حیدرى است که بخشش بیکران و همگانى دارد، افتخار جهان هدایت و دارنده فضایل بزرگ یعنى على علیه السّلام است.
– اختر درخشانى است که بر فراز آسمان پرتو افشانى میکند، پناه بزرگواران و کسى است که مقامش از ستاره زحل فراتر است.
– شیر داور زمین است که آتش بر میانگیزد، و از یکسو از انگشتانش همچون ابر بارانى نعمت میریزد، و ریزش احسانش شیرینتر از عسل است.
– ماه درخشانى است که در افق پر ستاره میتابد، و یا خورشیدى که در سپیده دم حوادث سترگ میدرخشد.
کوه مرتفع عزم و اراده و نگهدارنده و اداره کننده بیت المال بود، و همچون جواهرى زینت و زیور مردمان و دولتها بود.
دیوان این شاعر در سال 1221 یکبار به طبع رسید و طبع دوم آن بسال 1290 و سپس در سال 1320 طبع سوم آن صورت گرفت. فرزندش بنام سید معتوق اشعار او را جمع کرده و آنرا بنام شاعر نامیده و در آغاز شرح حال پدرش را آورده است و در آنجا مینویسد که پدرش در سال 1025 متولد و در روز یکشنبه 14 شوال سال 1087 وفات یافته است. مسلما این پسر به شئون و احوال و زندگانى پدر، از «بستانى» آگاهتر و آشناتر بوده، و بستانى وفات او را اشتباها 1082 نوشته است، و بنهانى نیز در «مجموعة البنهانیة» ج 4 ص 15 سال وفات او را 1087 دانسته است.
شرح حالى نیز «اسکندرى» در «الوسیط» ص 315 آورده، و گفته است:
«در روزگار خود شاعر معروف عراق بوده و در رقت شعرى گوى سبقت ربوده، و بسال 1025 بدنیا آمده و در بصره بزرگ شده و در همانجا علم و ادب را فرا گرفته است. شعر نیکو میگفته و در آغاز فقیر بوده، آنگاه با سید على خان یکى از فرمانروایان بصره- از سوى حکومت صفویه در ایران- پیوند حاصل کرده است. سید على خان که در آن هنگام عراق و بحرین را تسخیر کرده بود، مورد مدح و ستایش این شاعر قرار گرفته، و بیشتر اشعارش بنام او و در ستایش و مدح خاندان پیغمبر- صلوات اللّه علیهم- بوده است. و از این رهگذر، مورد نواخت این امیر قرار گرفته است.
ابن معتوق، از بزرگان شیعه و در روزگار دولت غالیان شیعه میزیسته است. در شعر خویش درباره تشیع، راه افراط سپرده و در مدح على علیه السّلام و امام حسن و امام حسین علیهما السّلام سخنانش از حدود شرع و عقل تجاوز کرده، و شعرش به کثرت استعارات و تشبیهات و رقت شعرى ممتاز است».
«امینى» مینویسد: این شاعر، از حیث نسب و حسب علوى نبوده، بلکه علوى بودنش از طریق گفتار و ادب بوده است. و بداشتن ابداع، از بقیه شاعران دوستار خاندان وحى- صلوات اللّه علیهم- که میانهرو و از هر افراط و تفریطى بر کنار بوده، و در مدائح خود بدنبال راه شرع و عقل بودهاند، و خاندان نبوت و حاملان پرچم خلافت الهى را مدح گفتهاند-، امتیاز داشته است. هم چنین است حال دولت صفویه که علوى بودند، و بنا براین پندار اسکندرى که صفویه از غالیان شیعه بودند، درست نیست. و هر آنچه این شاعر و دیگر شاعران صفوى از فضایل و سیر و مکارم ائمه هدى- صلوات اللّه علیهم اجمعین- سرودهاند، همه حقایقى بودهاند که عقل در برابر آن خضوع میکند، و منطق آنرا میپذیرد، و هرگز از اصول مسلم دینى بیرون و منحرف نیست. بلکه این اتهامى که این شخص بر شاعر ما و دیگر شاعران بسته، و آنها را غالیان و افراطگرانى دانسته، که از راه شرع و عقل خارج شدهاند، نشانگر کینه و خصومتى است که این شخص داشته، و از آغاز، دیگ حقد و کینهاش بعداوت این خاندان میجوشیده.
و مسلم است که کسانى مثل او، همواره با هواداران على علیه السّلام دشمنى ورزیده، و راه دروغ رفته، و همواره خوابهاى آشفته دیده، و در سخنان خود آنرا آوردهاند.
و گرنه این دیوان ابو معتوق، در بلنداى نظر خوانندگان قرار دارد، و این صفحات سفید و پاک تاریخ صفوى، که همواره در دسترس و مورد مطالعه پژوهندگان است، و همه، چنانکه گفتیم، بخوبى ولاى راستین خاندان علی- علیه و علیهم السّلام- را نشان میدهد، و لکن این اسکندرى است که بدروغ اینها را متهم کرده و این سخنان را گفته است. و این دشمنى در تاریخ اسلام تازگى ندارد، و ما پیش از این، بدقت گروه غالیان را معرفى کردیم، که آنها شیعه نبودند و خداى خود بهترین داور است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج11، ص: 407