اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۴ مهر ۱۴۰۲

شرح حال و نسب عمرو بن عاص

متن فارسی

شرح حال شاعر (عمرو بن عاص)

عمرو پسر عاص پسر وائل پسر هاشم پسر سعید پسر سهم پسر عمرو پسر مصیص پسر کعب پسر لوىّ قرشى، ابو محمّد و ابو عبد اللّه می باشد.
وى از پنج نفرى است که به داهیه (تیز هوشى و حیله گرى) مشهور بودند هر فتنه اى از او آغاز می شد و بدو سرانجام می گرفت! در شر و فساد و دروغسازى و فتنه انگیزى مسلّط و وارد و بدین صفات مشهور همگان بود و کتب و تاریخ گویاى این احوالند.
اگر بخواهید عنان سخن را در زمینه هاى فجور و نابکارى رها کرده راه افراط را پیش گیرید، کافیست که داستان این شخص را در نظر گیرید، چنانکه در سخنان صحابه نخستین خواهید دید چه این عنصر فاسد و فرومایه و پست و بد اصل، در کردار و رفتارش جز پلیدى و نابکارى و جور وجود نداشته!! و در خور هر گونه نکوهش می باشد.
شرح احوالش از چند نظر جاى بررسى و تحقیق می باشد.

اول نسبش
پدر او کسى است که صریح قرآن او را ابتر لقب داده است.إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ. «1»و عقیده و گفتار بسیارى از مفسرین و علماء، مؤید این معنى است «2».
هر چند که در بعضى از تفاسیر این لقب (ابتر و بلا عقب بودن) بین عاص، بوجهل، ابو لهب و عقبة پسر ابى معیط و جز آنها مردّد مانده؛ ولى حق مطلب همان است
که فخر رازى بیان کرده. و گوید: تمامى نامبردگان رسول خدا (ص) را نکوهش کرده اند منتهى عاص بن وائل (پدر عمرو) بیش از همه آنها در اهانت و سرزنش رسول خدا (ص) دم زده و آنجناب را نکوهش نموده است.
و آیه هر چند که همه نامبردگان را شامل میشود ولى شمول آیه به این لعین مؤکد و مخصوص می باشد. لذا مشهور در بین مفسرین این شده که مراد از ابتر عمرو بن عاص است!
فخر رازى در ج 8 ص 503 تفسیر کبیرش گوید:
روایت است که عاص پسر وائل پیوسته می گفت: همانا محمّد (ص) ابتر است و پسرى ندارد که بعد از او جانشینش باشد و اگر از دنیا برود بزودى از خاطره ها محو گشته یادى از او نمی رود و شما (کفار قریش) از دست او آسوده خواهید شد.
این سخنان، هنگامى گفته شد که عبد اللّه فرزند پیامبر خدا (پسر خدیجه)، در گذشته بود.
و در این سخن ابن عباس، مقاتل، کلبى و همه اهل تفسیر متفق اند.
و باز در ص 504 بعد از اقوال دیگران گوید:
شاید که عاص پسر وائل بیش از سایر نکوهش کنندگان این ماجرا را تکرار می نموده است (که پیامبر ابتر است) و بهمین جهت روایاتیکه آیه را مربوط به عاص بن وائل می داند، اشتهار یافته است.
تابعی بزرگوار، سلیم پسر قیس هلالى در کتاب خود روایت کند؛ که این آیه درباره شخص نامبرده نازل شده چه او یکى از سرزنش کنندگان رسول خدا (ص) بود و هنگامیکه ابراهیم فرزند رسولخدا (ص) در گذشت، گفت:
همانا محمّد ابتر شد و أمیر مؤمنان (ع) عاص بن وائل را با همین نسبت در اشعار خود یاد نموده است آنجا که فرماید:
ان یقرفوا وصیّه و الأبترا شانى الرّسول و اللّعین الاخزرا«1»
و عمار پسر یاسر، و عبد اللّه پسر جعفر در ضمن سخنانشان که خواهد آمد، عاص بن وائل را در روز صفّین با همین صفت یاد کرده اند.
بنابر این نامبرده ابتر پسر ابتر است و أمیر مؤمنان هم او را با همین وصف در نامه اى که خواهد آمد مخاطبش ساخته و چنین فرموده: از بنده خدا أمیر المؤمنین به ابتر پسر ابتر عمرو بن عاص، نکوهش کننده محمّد و خاندانش؛ در زمان جاهلیّت و اسلام.
آیه کریمه مذکور، ما را آشناى به این می کند که هر فرزندى به عاص نسبت داده شود حلال زاده نیست و از همین جا فضیلت عمرو از ناحیه نسب معلوم خواهد شد و اضافه بر این داستان مادر او لیلا عنزیّه جلانیّة است که:
در شهر مکّه، مشهورترین زناکاران و ارزانترین فاحشه ها بود!
و پس از آنکه عمرو از او متولد شد، پنج نفر از کسانی که با او همبستر شده بودند ادعاى فرزندى عمرو نمودند؛ ولى لیلى فرزند را به عاص ملحق نمود چه عمرو به عاص بیشتر از کسان دیگر شباهت داشت و عاص به لیلى بیشتر از دیگران پول می داد.
این داستان را، اروى دختر حارث بن عبد المطلب هنگامی که بر معاویه وارد شد ذکر نموده.
معاویه پس از خوشامد گفتن و احوالپرسى از وى پرسید که بعد از ما حال تو چون بود؟
اروى گفت: اى برادرزاده من تو هر آینه در قبال حق نعمت ناسپاسى کردى! و در دوستى و رفاقت با پسر عمّت بد رفتارى نمودى! و خود را بغیر نام خود نامیدى! و امرى را که حق تو نبود بدست گرفتى، چه تو و پدرانت هیچگونه سابقه خدمت نسبت به اسلام ندارید!
ابتداء آنچه را که محمّد آورد انکار نموده و کافر شدید؛ در نتیجه خداوند شما را منکوب و هلاک فرمود و روى خلق را از شما برگرداند تا اینکه حق به اهلش رسید و سخن خداوند برترى یافت و پیغمبر ما محمّد (ص) بر غم مشرکین بر دشمنانش نصرت و پیروزى یافت.
ما خاندان نبوت، از جهت بهره مندى از دین و قدر و منزلت بر خلق برترى و بزرگى جستیم تا آنکه خداوند پیامبر خود را بعد از زدوده شدن نسبتهاى ناروا از او به دیگر سراى برد؛ و درجه اش را بلند فرمود و پسندیده و بزرگوارش داشت. بعد از در گذشت پیامبر، ما خاندان او در میان شما به منزله قوم موسى در دست فرعونیان در آمدیم که اولادشان را می کشتند و زنانشان را به اسیرى می بردند! و پسر عم رسول خدا بعد از وفات حضرت چون هارون شد در دوران جدائیش از موسى! آنگاه که هارون از قوم خود شکوه به موسى برد و گفت:
اى پسر مادرم! این قوم در غیاب تو، مرا خوار و زبون شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.
در نتیجه (جفاکارى شما) بعد از رسول خدا (ص) پراکندگى ما جمع نشد و دشواریهایمان آسان نگشت، ولى (بدانید) که سرانجام امر ما بهشت است و سرانجام شما آتش.
در این هنگام عمرو بن عاص به اروى گفت: اى پیره زن گمراه! سخن کوتاه کن! و چشم بزیر افکن.
در جوابش گفت: اى بى مادر تو کیستى؟
گفت: من عمرو بن عاصم.
اروى به او گفت: اى پسر زن زناکار! تو سخن می گوئى در حالیکه مادرت مشهورترین زن زناکار مکه بود؛ حریص به زنا دادن و اجرت گرفتن از مردان! بجایت بنشین و رسوائى و زبونیت را بیاد آر! و به پستى و بى پدرى خود بیندیش؛ بخدا قسم، تو در میان قریش اصل و حسبى ندارى و بى آبرو هستى! تو همانى که شش نفر از مردان قریش فرزندى تو را ادعا نمودند. «1»
حقیقت حال از مادرت سؤال شد.
در جواب گفت! تمامى آن مردان با من همبستر شده بودند حال ببینید این فرزند بکدامیک از آنها شبیه تر است بهمانش ملحق سازید و چون تو (عمرو) به عاص بیشتر شباهت داشتى ناچار به او ملحق شدى. من مادر تو را در شهر مکه با هر مرد نابکار و برده ناپاک و زناکار دیدم تو بدنبال آنها باشى که به آنها شبیه ترى «2».
حضرت امام حسن (ع) در مجلسى که معاویه و گروهى دیگر حاضر بودند به عمرو فرمود: امّا تو، اى پسر عاص! نسبتت مشترک است چه، مادرت تو را از راه زنا و فجور بزائید و چهار نفر از قریش دعوى فرزندى تو را داشتند «3».
و بالاخره فرومایه ترین آنها از حیث اصل و نسب و پستترین آنها از حیث رتبه و مقام بر همه غالب آمد همانکسى که بپا خواست و گفت: من، نکوهش کننده محمّدم که او را به نداشتن فرزند و بى عقب بودن سرزنشش نمودم و خداوند در حق او نازل فرمود آنچه را که نازل فرمود «4»
و ابو منذر هشام کلبى (در گذشته 206 ر 4) در کتاب خود «مثالب العرب» که در نزد ما موجود است؛ ما در عمرو را در شمار کسانى آورده که بزناشوئى طبق روش عهد جاهلیت عمل می کرد «1»
و در قسمتى از کتاب خود، که زنان بى عفت و مشهوره صاحب پرچم را نام مى- برد، گوید: امّا نابغه، مادر عمرو بن عاص در میان طوایف که یکى از زنان زناکار شمرده میشد، او با دخترانى چند که همراهش بودند به مکه آمد، عاص بن وائل با تعدادى از قریش عهد جاهلیت که آنان ابو لهب، امیة بن خلف، هشام بن مغیره و ابو سفیان بن حرب بودند در یک زمان با او همبستر شدند و در نتیجه آن مقاربتها، عمرو به وجود آمد!
بعد از تولد عمرو، نامبردگان با یکدیگر بر سر فرزندى عمرو در ستیز شدند و هر یک مدعى فرزندى عمرو بودند! سپس سه تن از آنان از ادعاى خود دست کشیدند و عاص بن وائل و ابو سفیان بن حرب بر ادعاى خود پا فشارى نمودند ابو سفیان می گفت:
بخدا قسم من او را در … مادرش گذاردم و عاص ادعا می کرد: نه، چنین نبود، او فرزند منست و بالاخره داورى را به مادر عمرو واگذار کردند و او عمرو را به عاص نسبت داد و پس از گذشت این جریان از آن زن سؤال شد تو را چه چیز به این امر واداشت که عمرو را فرزند عاص معرفى کردى در حالیکه ابو سفیان از عاص شریفتر بود؟! گفت عاص متکفل مخارج دخترانم بود، و اگر عمرو را به ابو سفیان نسبت می دادم از انفاق عاص محروم می ماندم و زندگانى برایم مشکل می شد.
خود عمرو بن عاص معتقد است که: مادر او زنى از عنزة بن اسد بن ربیعه بوده است.
مردان زناکار مکه، که شهرتى یافته بودند گروهى که نام برده شد به اضافه امیة بن عبد شمس، عبد الرحمن بن الحکم بن ابى العاص برادر مروان بن حکم، و عتبة بن ابى سفیان برادر معاویه و عقبة بن ابى معیط بودند «1».
کلبى عمرو را، در باب زنا زادگان (از کتاب خود) در ضمن زنازادگان عهد جاهلیت به شمار آورده و از قول هیثم گوید:
از جمله زنازادگان عمرو بن عاص است و مادر او نابغه حبشیه است و خواهر عمرو ارینب است که به عفیف بن ابى العاص نسبت می دادند! که درباره او عثمان به عمرو گفت: اى عمرو! خواهر تو منسوب بکیست؟ گفت: به عفیف بن ابى العاص. عثمان گفت: راست گفتى:
و ابو عبیده، معمر بن مثنّى (در گذشته 209 ر 11) در کتاب «الانساب» روایت نموده که: در روز ولادت عمرو دو نفر بر سر او در ستیز شدند؛ ابو سفیان، و عاص به آنها گفته شد که: مادر او در این باره داورى کند. مادر گفت: عمرو از عاص بن وائل است. ابو سفیان گفت: من هیچگونه شک و تردیدى ندارم که او را من در رحم مادرش نهاده ام ولى مادر عمرو، جانب ابو سفیان را نگرفت و همچنان نسبتش را به عاص می داد.
به او گفته شد که: ابو سفیان از حیث نسب اشرف از عاص است گفت: درست است ولى عاص بن وائل مال و نفقه بیشترى به من بخشیده و ابو سفیان مرد بخیلى است.
و بهمین مناسبت و براى تلافى کردن نسبت ابتر به رسول خدا (ص)، حسان بن ثابت، عمرو بن عاص را هجو و نکوهش نموده است، به این اشعار:
اى عمرو! بدون شک پدر تو ابو سفیان است بجهت اینکه نشانه هاى واضحى از او در توست؛ پس اگر می خواهى سبب فخرى پیدا کنى، بوجود او فخر کن نه به عاص پسر وائل آن زشت نکوهیده، مادرت بدین جهت ترا به عاص نسبت داد که از بذل و بخشش او بر خوردار بود و هم بدان چشم دوخته بود.
پس هرگاه مردم در تشخیص زنازادگان گرد هم آمدند تو اى عمرو نسبت خود را آشکار کن «1»
و زمخشرى در «ربیع الابرار» گوید:
نابغه، مادر عمرو بن عاص کنیز مردى بود از قبیله عنزه، که اسیر شد و عبد اللّه پسر جدعان تیمى در مکه او را خرید و او زنى زناکار بود؛ و بعد از این سخن نظیر سخن اولى کلبى را ذکر نموده و ابیاتى که ذکر شد به ابو سفیان حارث بن عبد المطلب نسبت می دهد و گوید: هزار درهم جایزه قرار داده شد براى کسیکه از عمرو بن عاص وضع مادرش را که بد نام بود سؤال نماید، هنگامیکه عمرو بن عاص فرمانده مصر بود، آن مرد به نزدش رفت و گفت:
آمده ام تا نسبت به مادر فرمانده معرفت پیدا کنم.
عمرو گفت: آرى، او زنى از قبیله عنزه منسوب به بنى جلان بود نامش لیلى و لقبش نابغه بود، حال برو پاداشى که برایت تعیین شده بگیر! «2»
حلبى، در ج 1 ص 46 کتاب خود «السیرة الحلبیه» در باب نکاح زناکاران و نکاح جمع، که در زمان جاهلیت از اقسام زناشوئى محسوب میشد، گوید: نکاح زناکاران چنین معمول بوده که گروهى با زن زناکار یکى پس از دیگرى همبستر می شدندو اگر آن زن باردار می شد بعد از وضع حمل بچه بکسى ملحق می شد که شبیه تر به او باشد.
و نکاح جمع چنین بوده که: جمعى کمتر از ده نفر با زنى زناکار از آن سرى که پرچم داشتند- همبستر می شدند و چون باردار می گشت و وضع حمل می نمود و چند شب از آن می گذشت آن جمعى که با او همبستر شده بودند، می طلبید و آنها هم مجبور به آمدن بودند و نزد آن زن جمع می شدند.
سپس رو می کرد به آن جمع و می گفت: شما همگى از عملى که با من انجام داده اید، مطلعید؛ اکنون من فرزندى بوجود آورده ام.
بعد به هر یک از حاضرین که علاقمند بود خطاب می کرد: اى فلان! این فرزند از آن تو است و در نتیجه نوزاد ملحق به او می شد و او هم حق امتناع نداشت و لو هیچگونه شباهتى با نوزاد نداشته باشد و یا شباهتش از دیگران کمتر باشد؛ روى این حساب احتمال می رود که مادر عمرو بن عاص از این دسته بوده است (یعنى با نکاح جمع با عده اى مقاربت نموده و عمرو را به عاص که علاقمندى بیشترى باو داشته ملحق نموده است).
این احتمال بدین جهت است که گفته شده: چهار نفر با او همبستر شده اند؛ عاص، ابو لهب، امیه، و ابو سفیان و هر یک از آنها ادعا کرد که عمرو فرزند من است ولى نابغه عمرو را به عاص ملحق نمود چون او مخارج دخترانش را عهده دار بود و می شود که مادر عمرو را از دسته اوّل زناکاران شمرد بدلیل اینکه گفته شده:
عمرو چون از همه بیشتر به عاص شباهت داشت به او ملحق شد.
و پیوسته عمرو به این سبب مورد سرزنش واقع می شد، على، عثمان، حسن، عمّار پسر یاسر و جز ایشان از صحابه (رض) او را باین امر سرزنش می نمودند که کیفیت این سرزنش در داستان قتل عثمان که در بحث ساختمان مسجد مدینه ذکرشده خواهد آمد «1».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 181

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 181

الشاعر

عمرو بن العاص بن وائل بن هاشم بن سُعید- بالتصغیر- بن سهم بن عمرو ابن هصیص بن کعب بن لؤی القرشی، أبو محمد و أبو عبد اللَّه.

أحد دُهاة العرب الخمسة، منه بدأت الفتن و إلیه تعود. و تقحّمه فی البوائق و المخاریق ثابت مشهور تضمّنته طیّات الکتب، و تناقلته الآثار و السِیَر، و إذا استرسلتَ فی الکلام عن الجور، و الفجور، فحدِّث عنه و لا حرج، کما تجده فی کلمات الصحابة الأوّلین، فالبغل نغل و هو لذلک أهل «1»، و یقع الکلام فی ترجمته على نواحٍ شتّى.

نسبه:

أبوه هو الأبتر بنصِّ الذکر الحمید: (إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ) «2» و علیه أکثر أقوال المفسِّرین و العلماء «3».

و فی بعض التفاسیر، و إن جاء تردیدٌ بینه و بین أبی جهل و أبی لهب و عقبة بن أبی معیط و غیرهم، إلّا أنّ القول الفصل ما ذکره الفخر الرازی من: أنّ کُلّا من أُولئک کانوا یَشنَئون رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم، إلّا أنّ ألهجهم به، و أشدّهم شنأةً العاص بن وائل. فالآیة تشملهم أجمع، و تخصُّ اللعین بخزیٍ آکد، و لذلک اشتهر بین المفسِّرین أنَّه هو المراد.

قال الرازی فی تفسیره «4» (8/503): رُوی أنّ العاص بن وائل کان یقول: إنَّ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 182

محمداً أبتر لا ابن له یقوم مقامه بعده، فإذا مات انقطع ذکره، و استرحتم منه، و کان قد مات ابنه عبد اللَّه من خدیجة، و هذا قول ابن عبّاس، و مقاتل، و الکلبی، و عامّة أهل التفسیر. و قال (ص 504) بعد نقل الأقوال الأُخَر: و لعلّ العاص بن وائل کان أکثرهم مواظبةً على هذا القول، فلذلک اشتهرت الروایات بأنَّ الآیة نزلت فیه.

و روى التابعیُّ الکبیر سلیم بن قیس الهلالی فی کتابه «1»: أنَّ الآیة نزلت فی المترجَم نفسه، کان أحد شانئی رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لمّا مات ولده إبراهیم، فقال: إنَّ محمداً قد صار أبتر لا عقب له. و ذکّره بذلک أمیر المؤمنین فی أبیات له تأتی، فقال:

إن یَقرِنوا وصیَّهُ و الأبترا             شانی الرسولِ و اللعینَ الأخزرا

و ذکّره بذلک عمّار بن یاسر یوم صفِّین و عبد اللَّه بن جعفر، فی حدیثیهما الآتیین. فالمترجَم له هو الأبتر ابن الأبتر، و بذلک خاطبه أمیر المؤمنین علیه السلام فی کتاب له یأتی

بقوله: «من عبد اللَّه أمیر المؤمنین، إلى الأبتر ابن الأبتر عمرو بن العاص، شانئ محمد و آل محمد فی الجاهلیّة و الإسلام».

تُعرِّفنا الآیة الکریمة المذکورة أنَّ کلَّ معزوٍّ إلى العاص من الولد من ذکر أو أنثى، من المترجم له أو غیره لیسوا لرشدة، فمن هنا تعرف فضیلة عمرو من ناحیة النسب، أضف إلى ذلک حدیث أمِّه لیلى العنزیّة الجلّانیّة.

کانت أمّه لیلى أشهر بغیٍّ بمکّة، و أرخصهنَّ أُجرةً، و لمّا وضعته ادّعاه خمسة، کلّهم أتوها، غیر أنّ لیلى ألحقته بالعاص لکونه أقرب شبهاً به، و أکثر نفقةً علیها، ذکرت ذلک أروى بنت الحارث بن عبد المطّلب، لمّا وفدت إلى معاویة، فقال لها: مرحباً بک یا عمّة؟ فکیف کنت بعدنا؟

فقالت: یا ابن أخی، لقد کفرتَ ید النعمة، و أسأت لابن عمِّک الصحبة،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 183

و تسمَّیت بغیر اسمک، و أخذت غیر حقِّک، من غیر بلاء کان منک و لا من آبائک، و لا سابقة فی الإسلام، و لقد کفرتم بما جاء به محمد صلى الله علیه و آله و سلم فأتعسَ اللَّه منکم الجدود، و أصعرَ منکم الخدود، حتى ردّ اللَّه الحقَّ إلى أهله، و کانت کلمة اللَّه هی العلیا، و نبیّنا محمد صلى الله علیه و آله و سلم هو المنصور على من ناوأه و لو کره المشرکون، فکنّا أهل البیت أعظم الناس فی الدین حظّا، و نصیباً، و قدراً، حتى قبض اللَّه نبیّه صلى الله علیه و آله و سلم مغفوراً ذنبه، مرفوعاً درجته، شریفاً عند اللَّه مرضیّا، فصرنا- أهل البیت- منکم بمنزلة قوم موسى من آل فرعون، یُذبِّحون أبناءهم و یستحیون نساءهم، و صار ابن عمِّ سیِّد المرسلین فیکم بعد نبیِّنا بمنزلة هارون من موسى حیث یقول: (قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی‏) «1» و لم یجمع بعد رسول اللَّه لنا شملٌ، و لم یَسهُلْ لنا وعرٌ، و غایتنا الجنّة، و غایتکم النار.

فقال لها عمرو بن العاص: أیّتها العجوز الضالَّة اقصری من قولکِ، و غضِّی من طرفک.

قالت: و من أنت، لا أمَّ لک؟ قال: عمرو بن العاص.

قالت: یا ابن اللخناء النابغة، تتکلّم و أمّک کانت أشهر امرأة بمکّة، و آخذهن لأُجرة، اربَع على ظَلعک «2» وَ اعْنَ بشأن نفسک، فو اللَّه ما أنت من قریش فی اللُّباب من حسبها، و لا کریم منصبها، و لقد ادّعاک ستّة «3» نفرٍ من قریش، کلّهم یزعم أنَّه أبوک، فسئلت أمُّک عنهم، فقالت: کلّهم أتانی، فانظروا أشبههم به فألحقوه به، فغلب علیک شَبَه العاص بن وائل، فَلَحِقت به، و لقد رأیت أمّک أیّام منى بمکّة مع کلّ عبدٍ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 184

عاهر، فائتمّ بهم، فإنّک بهم أشبه «1».

و قال الإمام السبط الحسن الزکی- سلام اللَّه علیه- بمحضر من معاویة و جمع آخر: «أمّا أنت یا ابن العاص فإنَّ أمرک مشترک، وضعتک أمّک مجهولًا من عِهرٍ و سِفاح، فتحاکم فیک أربعة «2» من قریش، فغلب علیک جزّارُها، ألأمُهم حَسَباً، و أخبثُهم منصباً، ثمّ قام أبوک فقال: أنا شانئ محمد الأبتر، فأنزل اللَّه فیه ما أنزل» «3».

و عدّه الکلبی أبو المنذر هشام: المتوفّى (204، 206) فی کتابه مثالب العرب- الموجود عندنا- ممّن یدین بسفاح الجاهلیّة، و قال فی باب تسمیة ذوات الرایات: و أمّا النابغة أمّ عمرو بن العاص فإنّها کانت بغیّا من طوائف مکّة، فقدمت مکّة و معها بنات لها، فوقع علیها العاص بن وائل فی الجاهلیّة فی عدّة من قریش منهم: أبو لهب، و أمیّة بن خلف، و هشام بن المغیرة، و أبو سفیان بن حرب، فی طهر واحد، فولدت عمراً، فاختصم القوم جمیعاً فیه، کلٌّ یزعم أنَّه ابنه. ثمَّ إنَّه أضرب عنه ثلاثة و أکبَّ علیه اثنان: العاص بن وائل، و أبو سفیان بن حرب، فقال أبو سفیان: أنا و اللَّه وضعته فی حِر أمِّه. فقال العاص: لیس هو کما تقول، هو ابنی، فحکّما أمّه فیه، فقالت: للعاص. فقیل لها بعد ذلک: ما حملکِ على ما صنعتِ و أبو سفیان أشرف من العاص؟ فقالت: إنَّ العاص کان ینفق على بناتی، و لو ألحقته بأبی سفیان لم ینفق علیَّ العاص شیئاً، و خفتُ الضیعة، و زعم ابنها عمرو بن العاص أنّ أمّه امرأة من عنزة بن

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 185

أسد بن ربیعة.

کان الزناة الذین اشتهروا بمکّة جماعة منهم هؤلاء المذکورون، و أمیّة بن عبد شمس، و عبد الرحمن بن الحکم بن أبی العاص أخو مروان بن الحکم، و عتبة بن أبی سفیان أخو معاویة، و عقبة بن أبی مُعیط «1».

و عدّه الکلبی من الأدعیاء فی باب- أدعیاء الجاهلیّة- و قال: قال الهیثم: و من الأدعیاء عمرو بن العاص، و أمّه النابغة حبشیّةٌ، و أخته لأمِّه أُریْنب- بضم الألف- و کانت تُدعى لعفیف بن أبی العاص، و فیها قال عثمان لعمرو بن العاص: لمن کانت تُدعى أختک أُریْنب یا عمرو؟ فقال: لعفیف بن أبی العاص. قال عثمان: صدقت. انتهى.

و روى أبو عبیدة معمر بن المثنّى المتوفّى (209، 211) فی کتاب الأنساب: أنّ عمراً اختصم فیه یوم ولادته رجلان: أبو سفیان و العاص، فقیل: لتحکم أمّه، فقالت: إنّه من العاص بن وائل. فقال أبو سفیان: أما إنّی لا أشکّ أنَّنی وضعته فی رحم أمِّه، فأبت إلّا العاص، فقیل لها: أبو سفیان أشرف نسباً! فقالت: إنَّ العاص بن وائل کثیر النفقة علیَّ، و أبو سفیان شحیحٌ. ففی ذلک یقول حسّان بن ثابت لعمرو بن العاص، حیث هجاه مکافأةً له عن هجاء رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:

أبوک أبو سفیان لا شکّ قد بدَتْ             لنا فیکَ منهُ بیِّناتُ الدلائلِ‏

ففاخِر به إمّا فخرتَ و لا تکنْ             تفاخرُ بالعاص الهجین ابن وائلِ‏

و إنَ التی فی ذاک یا عمرو حُکِّمتْ             فقالت رجاءً عندَ ذاکَ لنائلِ‏

من العاص عمروٌ تُخبرُالناس کلّما             تجمّعتِ الأقوامُ عند المحاملِ «2»

 

و قال الزمخشری فی ربیع الأبرار «3»: کانت النابغة أمّ عمرو بن العاص أمة

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 186

لرجل من عنزة- بالتحریک- فَسُبیتْ، فاشتراها عبد اللَّه بن جذعان التیمیّ بمکّة، فکانت بغیّا. ثمّ ذکر نظیر الجملة الأولى من کلام الکلبی، و نسب الأبیات المذکورة إلى أبی سفیان بن الحارث بن عبد المطّلب. و قال: جُعل لرجل ألف درهم على أن یسأل عمرو بن العاص عن أمِّه و لم تکن بمنصب مرضیٍّ، فأتاه بمصر أمیراً علیها، فقال: أردت أن أعرف أمَّ الأمیر. فقال: نعم؛ کانت امرأة من عَنزة، ثمّ من بنی جلّان، تُسمّى لیلى، و تُلقّب النابغة، اذهب و خذ ما جُعل لک «1».

و قال الحلبی فی سیرته «2» (1/46) فی نکاح البغایا و نکاح الجمع من أقسام نکاح الجاهلیّة:

الأوّل: أن یطأ البغیّ جماعة متفرِّقین واحداً بعد واحد، فإذا حملت و ولدت أُلحِقَ الولد بمن غلب علیه شبهه منهم.

الثانی: أن تجتمع جماعة دون العشرة، و یدخلون على امرأة من البغایا ذوات الرایات کلّهم یطؤها، فإذا حملت و وضعت، و مرّ علیها لیالٍ بعد أن تضع حملها، أرسلت إلیهم، فلم یستطع رجل أن یمتنع حتى یجتمعوا عندها، فتقول لهم: قد عرفتم الذی کان من أمرکم، و قد ولدت، و هو ابنک یا فلان. تسمّی من أحبّت منهم، فیلحق به ولدها، لا یستطیع أن یمتنع منهم الرجل إن لم یغلب شبهه علیه، و حینئذٍ یحتمل أن تکون أمُّ عمرو بن العاص رضى الله عنه من القسم الثانی، فإنّه یقال: إنّه وطئها أربعة و هم: العاص، و أبو لهب، و أمیّة، و أبو سفیان، و ادّعى کلّهم عمراً، فألحقَتْهُ بالعاص لإنفاقه على بناتها. و یُحتمل أن یکون من القسم الأوّل، و یدلُّ علیه ما قیل: إنّه أُلحِقَ بالعاص لغلبة شبهه علیه، و کان عمرو یُعیَّرُ بذلک، عیّره علیّ، و عثمان، و الحسن،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 187

و عمّار بن یاسر، و غیرهم من الصحابة و سیأتی ذلک فی قصّة قتل عثمان، عند الکلام على بناء مسجد المدینة «1».