از نمونههاى شعر او این قصیده است:
«ما حدیثى را روایت کردیم که دیگر راویان نیز این خبر را میدانند، مردى به نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: عده طلاق کنیزان چقدر است و او به حیدر گفت:
اى على! بگو عده طلاق کنیزان چقدر است، على مرتضى با دو انگشت خود اشاره فرمود و عمر روى به جانب سائل کرد و گفت: دو طهر. آنگاه برگشت و به سایل گفت آیا این مرد را میشناسى گفت نه: گفت این علىّ عالى است.
عکرمه نیز در خبرى که هیچ شک و تردیدى در صحت آن نیست، آورده است که: ابن عباس بر گروهى که على را سبّ میکردند، گذشت، حیرت کرد و گریست و با خشم بآنها گفت: کدامتان خداى- جل و علا- را لعنت میکند؟ گفتند: از چنین کارى پناه بخداى بریم، گفت: کدامتان پیغمبر را ناسزا میگوید و جرأت آن را دارد؟ گفتند: از چنین کارى بخدا پناه میبریم، گفت: کدام یک از شما على آن بهترین مردم روى زمین را دشنام میدهد گفتند: ما چنین میکنیم، گفت: بخدا قسم، من از پیغمبر برگزیده شنیدم، هر کس على را سبّ کند مرا سب کرده و آنکه مرا لعن کند خدا را ناسزا گفته است، و سخن را تمام کرد.
آرى محمد و برادر و دختر و فرزندان او بهترین خلق از پیاده و سوارهاند پروردگار ما آن آفریدگار خلق و پدید آرنده آنان بر روى زمین، بر آن خاندان درود فرستاد و او تعالى آنان را پاکى بخشید و از میان مردم انتخاب و اختیارشان کرد و برگزید.
اگر آنها نبودند آسمان را نمیافراشت و زمین را نمیگسترد و مردم را نمى آفرید خداوند عمل بنده را نمیپذیرد مگر آنگاه که به اخلاص دل به مهر آنها ببندد و نماز نمازگزار تمام نمیشود و دعاى دعاگو بالا نمیرود مگر به ذکر آنها.
اگر آنها بهترین مردم روى زمین نبودند، جبرئیل در زیر کسا به ایشان نمى گفت: آیا من از شما نیستم؟ و چون گفتند: چرا، وى به آسمانها بالا رفت و بر فرشتگان سرافرازى کرد.
اگر بندهاى با اعمال تمام بندگان نیک و پرهیزگار، خدا را ملاقات کند و دوستدار على نباشد. اعمالش بیاثر بوده و به صورت در شعله آتش فرو میافتد.
و جبرئیل چون فرود آمد از قول آن دو فرشتهاى که همراه انسان و کاتب اعمالند گفت که هرگز از على پاک نهاد، لغزش و خطائى ندیده و ننوشتهاند.»
***
عبدى گوید:
انّا روینا فى الحدیث خبرا یعرفه سائر من کان روی
«حافظ دار قطنى» و «ابن عساکر» هر دو روایت کردهاند که دو مرد بنزد عمر بن خطاب آمدند و از او درباره طلاق کنیز پرسیدند. عمر برخاست و با آنان به جانب انجمنى که در مسجد تشکیل یافته و مردى بلند پیشانى (على علیه السّلام) در آن انجمن بود آمد و از آن مرد پرسید: نظر تو درباره طلاق کنیز چیست؟ (على ع) سر بلند کرد و با انگشت سبابه و میانه اشاره فرمود، عمر به آن دو مرد گفت: کنیز را دو طلاق است یکى از آن دو گفت: سبحان اللّه! ما بنزد تو که امیر مومنانى آمدیم و تو خود با ما بنزد این مرد آمدى و از او پرسیدى و به اشارت او خرسند شدى؟ عمر گفت: آیا میدانید این کیست؟ گفتند نه، گفت؛ این على بن ابى طالب است و من گواهى میدهم که از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: براستى که اگر آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه را در کفهاى بگذارند و ایمان (على ع) را در کفه دیگر، ایمان على بن ابیطالب میچربد.
م- و در عبارت زمخشرى چنین است که آن دو مرد گفتند: ما بنزد تو که خلیفهاى آمدیم و مقالهاى در طلاق پرسیدیم تو به سوى این مرد آمده و از او پرسیدى، بخدا دیگر با تو سخن نخواهیم گفت، عمر به آنان گفت: واى بر شما آیا میدانید این کیست تا آخر حدیث.
این حدیث را «گنجى» در صفحه 129 «کفایه» به نقل از «حافظ دار قطنى» و «حافظ ابن عساکر» آورده و گفته است. این حدیث، حسن و ثابت است و خطیب- الحرمین خوارزمى نیز در صفحه 78 «مناقب» از طریق زمخشرى و سید على همدانى در «الموده القربى» این خبر را آوردهاند.
محب الدین طبرى نیز حدیث میزان را در صفحه 244 جلد 1 «ریاض» از عمر آورده، و صفورى هم، در صفحه 240 جلد 2 (نزهة المجالس) آن را روایت کرده است.
***
عبدى گوید:
و قد روى عکرمة فى خبر ما شک فیه احد و لا امترا
ابو عبد اللّه ملا در کتاب (سیرهاش) از «ابن عباس» روایت کرده است که وى در روزگار نابینائى بر گروهى گذشت که على را سب میکردند، به عصاکش خویش گفت: اینها چه میگویند؟ گفت: على را دشنام میدهند. ابن عباس گفت: مرا بسوى آنان ببر و او برد. ابن عباس روى بآنها کرد و گفت: کدامتان خداى عز و جل را سب میکنید؟ گفتند: سبحان اللّه هر کس خدا را لعن کند، شرک ورزیده است. گفت:
کدام یک از شما رسول (ص) خدا را دشنام میدهد؟ گفتند: سبحان اللّه، هر کس پیغمبر خدا را دشنام دهد، کافر شده است، گفت: کدامتان به على بن ابى طالب ناسزا میگوید؟
گفتند: این یکى را ما …
ابن عباس گفت: خدا را گواه میگیرم و شهادت میدهم که از پیغمبر خدا (ص) شنیدم که میگفت: هر کس على را سب کند مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند خداى عز و جل را سب کرده و هر کس خدا را لعن کند خداوند او را به صورت در آتش سرنگون کند، سپس از آن گروه روى گرداند و به عصاکش خود گفت: ببین چه میگویند؟
گفت چیزى نمیگویند، گفت: آنگاه که من سخن میگفتم، چهرهاى آنها را چگونه دیدى؟ گفت:
با دیدههاى سرخ رنگ خود، چون بزى که به کارد بزرگ قصاب مینگرد، به تو مینگریستند. ابن عباس گفت: پدرت فدایت باد بر سخنت بیفزا. وى گفت:
با پلکهاى افتاده، از گوشه چشم، چون ذلیلى که عزیزى را بنگرد، بتو نگاه میکردند:
گفت پدرت بقربانت، باز هم بگو. عصاکش گفت: من دیگر سخنى ندارم ابن عباس گفت من خود دارم.
«زندگان آنها ننگ مردگان، و مردگان آنها موجب رسوائى بازماندگانند»
این خبر را محب الدین طبرى در صفحه 166 جلد 1 «ریاض» و گنجى در صفحه 27، کفایه و شیخ الاسلام حمّوئى در باب 56 «الفرائد» و ابن صباغ مالکى در صفحه 126 «الفصول» آوردهاند.
***
شعر عبدى:
محمّد و صنوه و ابنته و ابنیه خیر من تحفّى و احتذا
ابى هریره از پیغمبر (ص) آورده است که فرمود: چون خداى تعالى آدم ابو البشر را آفرید و از روح خود در او دمید، آدم متوجه جانب راست عرش شد و پنج شبح را که در سجود و رکوع بودند، در میان نور، دید و گفت: آیا پیش از من دیگرى را از خاک، آفریدهاى؟ خداوند فرمود: نه! اى آدم، گفت: این اشباح پنجگانهاى که در هیأت و صورت خود میبینم، کیانند؟ گفت: اینان پنج تن از فرزندان تواند که اگر نبودند، ترا نمیآفریدم، اینان پنج تناند که نامهایشان را از اسماء خود درآوردهام، اگر ایشان نبودند. بهشت و دوزخ، عرش و کرسى، آسمان و زمین، فرشتگان و انس و جن را نمیآفریدم.
پس من محمودم و این محمد است، و من عالیام و این على است، و من فاطرم و این فاطمه است، و من احسانم و این حسن است، و من محسنم و این حسین است.
به عزت خود سوگند میخورم که هیچ کس به سوى من نمیآید، که به اندازه خردلى کینه ایشان در دل داشته باشد، مگر آنکه وى را به دوزخ میاندازم و باک ندارم. اى آدم! اینان برگزیده منند به آنها نجات میبخشم و به آنها هلاک میکنم و چون ترا نیازى باشد به آنان متوسل شو. پس پیغمبر (ص) فرمود: ما کشتى نجاتیم که هر کس به آن پیوست، نجات یافت و هر کس روى گرداند، نابود شد، پس هر کس را نیازى به خداوند باشد، او را بما اهل بیت بخواند.
این روایت را شیخ الاسلام حمّوئى در باب اول «فرائد السمطین» و خطیب خوارزمى نیز در صفحه 252 «المناقب» قریب همین مضمون آوردهاند و حدیث سفینه را هم حاکم در صفحه 151 جلد 3 «المستدرک» با قید صحت از ابى ذر روایت کرده و عبارت آن چنین است:
مثل اهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق.
خطیب در صفحه 91 جلد 12 تاریخش از انس، و بزّار از ابن عباس و ابن زبیر، و ابن جریر و طبرانى از ابى ذر و ابى سعید خدرى، و ابو نعیم و ابن عبد البر و محب- الدین طبرى و گروه بسیار دیگرى، این روایت را آوردهاند.
و امام شافعى در اشعار زیر که در صفحه 24 «رشفة الصادى» از او نقل شده است به همین حدیث اشارت دارد:
«چون دیدم که مذاهب مردم آنان را به دریاهاى گمراهى و نادانى میکشد، به نام خدا بر کشتیهاى نجاتى که خاندان خاتم پیمبران محمد مصطفى است، سوار شدم و به ریسمان محکم خدا که ولاء آنان است و ما مأمور به چنگ زدن به آنیم، چسبیدم».
***
شعر عبدى:
لا یقبل اللّه لعبد عملا حتّى یوالیهم باخلاص الولا
ابن عباس در حدیثى از پیغمبر (ص) نقل کرده است که فرمود: اگر مردى بین رکن و مقام به نماز و صیام بایستد پس از آن خدا را ملاقات کند و دشمن اهل بیت باشد، داخل دوزخ خواهد شد. حاکم این حدیث را در صفحه 149 جلد 3 «المستدرک» آورده و «ذهبى» هم در «تلخیصش» آن را صحیح دانسته است.
و «طبرانى» در «الاوسط» از طریق ابى لیلى از قول امام سبط شهید (ع) از جدش رسول خدا (ص) آورده است که فرمود: مودت ما اهل بیت را، رها مکنید، چه هر کس خداى عز و جل را ملاقات کند و دوستمان دارد به شفاعت ما به بهشت میرود و سوگند به آنکه جان من در دست اوست که عمل بنده برایش سودى نخواهد داشت مگر آنکه عارف به حق ما باشد.
«هیثمى» در صفحه 172 جلد 9 «مجمع» و «ابن حجر» در «الصواعق» و محمد سلیمان محفوظ در صفحه 8 جلد 1 «اعجب ما رایت» و نبهانى در صفحه 69 «الشرف المؤبّد» و حضرمى در صفحه 43 «رشفة الصادى» این حدیث را آوردهاند.
«حافظ سمّان» در امالى خود به اسنادش از رسول خدا (ص) آورده است که فرمود: اگر بندهاى هفت هزار سال که عمر دنیا است خدا را عبادت کند، سپس در حالى به سوى خداى عز و جل رود که دشمن على و منکر حق و شکننده پیمان ولایت وى باشد، خداوند خیر به او نرساند و محرومش گرداند.
«قرشى» در صفحه 40 «شمس الاخبار» این روایت را آورده و خوارزمى در صفحه 39 «المناقب» از پیغمبر روایت کرده است که به على فرمود: اى على!
اگر بندهاى به مدتى که نوح در میان قوم خویش ماند، خدا را پرستش کند و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا ببخشد، و عمرش آنقدر دراز شود که هزار سال پیاده به حج رود، سپس در میان مروه و صفا مظلوم کشته شود، و ترا، اى على دوست نداشته باشد، بوى بهشت نشنود و داخل آن نگردد.
و از ام سلمه است که رسول خدا (ص) فرمود: اى ام سلمه! آیا وى را میشناسى؟
گفتم آرى، این على ابن ابى طالب است. فرمود: خوى او با خوى من و خون او با خون من یکسان است و او گنجینه دانش من است، بشنو و گواه باش که اگر بندهاى از بندگان، هزار سال خدا را در بین رکن و مقام عبادت کند، آنگاه با کینه على و عترتم به ملاقات خداى عز و جل رود، خداى تعالى در روز رستاخیز او را به رو در در آتش دوزخ اندازد.
«حافظ گنجى» به اسناد خود این حدیث را از طریق «حافظ ابى فضل سلامى» آورده و سپس گفته است: این حدیثى است که سند آن در نزد اهل نقل مشهور است و ابن عساکر در تاریخش این حدیث مسند از جابر بن عبد اللّه را آورده است که رسول خدا (ص) فرمود: یا على؟ اگر امت من آنقدر روزه بگیرد تا گوژ پشت شود و آنقدر نماز بخواند تا چون زه کمان لاغر شود، و ترا دشمن دارد، خداوند بآتشش دراندازد.
این حدیث را «گنجى» در صفحه 179 «الکفایه» یاد کرده و ابن مغازلى فقیه نیز در المناقب آورده و قرشى در صفحه 33 «شمس الاخبار» از قول او نقل کرده و شیخ الاسلام حموئى نیز در باب اول «الفرائد» روایت کرده است. و مانند این اخبار در ولاء امیر مؤمنان و خاندان ایشان آنقدر بسیار است که ما را مجال ذکر آن نیست.
***
سخن عبدى:
و لا یتمّ لامرء صلاته الّا بذکراهم …
در این بیت اشاره کرده است به اینکه، ما به درود فرستادن بر آل پیغمبر در نماز مأموریم و در این مقام اخبار فراوان و سخنان بسیارى در لابلاى کتب فقه و تفسیر و حدیث توان یافت: ابن حجر در صفحه 87 «الصواعق» آیه شریفه:
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً.
را یاد کرده و چند خبر صحیح را که درباره آن وارد شده است روایت نموده و آورده است که:
چون از پیغمبر درباره چگونگى درود و سلام بر حضرتش پرسیدند، وى درود بر آل را قرین صلوات بر خود فرمود، سپس گفته است. و این دلیلى ظاهر است بر اینکه مراد از این آیه، صلوات بر خاندان و بقیه آل پیغمبر نیز هست چه اگر نبود. پس از نزول آیه، از پیغمبر درباره درود بر آل سؤال نمیکردند و پاسخ یاد شده را نمیشنیدند و جواب نیز دلالت دارد بر آنکه درود بر آل، مأمور به است، و خاندان پیغمبر در این امر قائم مقام پیغمبرند، زیرا مقصود از صلوات بر رسول (ص) مزید تعظیم اوست و بزرگداشت خاندانش نیز مزید تعظیم او خواهد بود، و بهمین دلیل است که آن چنانکه گفتیم وقتى ایشان در زیر کساء گرد آمدند، پیغمبر گفت:
بار خدایا، اینها از منند و من از ایشانم پس درود و رحمت و آمرزش و خشنودى خود را بر من و آنان، برقرار دار!
و این دعا مستجاب شد و خداوند بر آنان همراه با درود بر پیغمبر صلوات فرستاد و در اینجا نیز از مؤمنین خواست تا همراه با صلوات بر پیغمبر بر خاندان او نیز درود فرستند.
و روایت کردهاند که پیغمبر فرمود:
لا تصلّوا علىّ الصّلاة البتراء: «1»
«بر من درود ناتمام نفرستید» گفتند: درود ناتمام چیست؟ فرمود:
اینکه بگوئید:
اللهم صل على محمد و بس کنید، بلکه بگوئید: اللهم صل على محمد و على آل محمد
ابن حجر سپس به نقل این شعر از شافعى پرداخته:
«اى خاندان رسول خدا! خداوند محبت شما را در قرآنى که فرو فرستاده، واجب فرموده است در ارجمندى شما همین بس که آنکه بر شما درود نفرستد نمازش درست نیست»
و گفته است: احتمال میرود که جمله آخر شعر (لا صلوة له) به این معنى باشد که صلات او درست نیست، تا با گفته قبلى او که قول به وجوب درود بر آل پیغمبر است، سازگار آید و احتمال دارد که به این معنى باشد که نمازش کامل نیست تا با ظاهر هر دو گفته او موافق باشد.
و نیز در صفحه 139 «الصواعق» گفته است: «دار قطنى و بیهقى» حدیث «من صلّى صلوة و لم یصلّ فیها علی و على اهل بیتی لم تقبل منه» را آوردهاند.
و گوئى همین حدیث مستند سخن شافعى (رض) بوده که گفته است:
«درود بر آل پیغمبر مثل صلوات بر خود پیغمبر از واجبات نماز است. اما این ضعیف است و مستند شافعى همان حدیث متفق علیه است که پیغمبر فرمود:
قولوا: اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد.
و امر حقیقتا براى وجوب است، على الاصح.
و «رازى» در صفحه 391 جلد 7 «تفسیرش گفته است: درود بر خاندان پیغمبر منصبى بزرگ است، بهمین جهت آن را در پایان تشهد نماز آورده و گویند:
اللهم صل على محمد و على آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد.
و این بزرگداشت درباره غیر آل، دیده نمیشود و همه اینها دلالت بر وجوب محبت آل محمد (ص) دارد و نیز گفته است: خاندان پیغمبر در پنج چیز با پیغمبر برابرند، در صلوات تشهد و در سلام و طهارت و حرام بودن صدقه بر آنان، و در محبت.
و نیشابورى در تفسیرش در ذیل این قول خداى تعالى:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.
گفته است: در شرف و فخر خاندان رسول خدا همین بس که تشهد همه نمازها به یاد و درود بر آنها پایان مییابد.
و «محب الدین طبرى» در صفحه 19 ذخائر از جابر (رض) روایت کرده است که میگفت: اگر نمازى میگزاردم که در آن بر محمد و آل محمد، درود نمیفرستادم آن نماز را پذیرفته نمیدانستم.
م- و قاضى عیاض در شفا، مرفوعا از ابن مسعود آورده است که پیغمبر فرمود:
هر کس نمازى بگزارد که در آن بر من و خاندانم درود نفرستد، آن نماز پذیرفته نخواهد بود. و قاضى خفاجى حنفى را در صفحه 500- 505 شرح شفا، سخنان پر فایدهاى در پیرامون این مسأله است و مختصر تصنیف «امام خیصرى» را در این مسأله که به نام «زهر الریاض فى رد ما شنّعه القاضى عیاض» است یاد کرده و صورت هاى گوناگون صلوات مأثور بر پیغمبر و خاندان او در صفحه 181- 187 شفاء السقام تقى الدین سبکى آمده و برخى از آنها را «حافظ هیثمى» در صفحه 163 جلد 10 «مجمع الزوائد» آورده و نخستین عبارتى که یاد کرده از بریده است که گفت به پیغمبر اکرم گفتم: اى رسول خدا! ما چگونگى سلام بر تو را فرا گرفتیم، اینک بگو که چگونه بر تو صلوات فرستیم فرمود بگوئید:
اللهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک على محمد و آل محمد کما جعلتها على آل ابراهیم انک حمید مجید.
***
و این گفتار عبدى شاعر
و لا یزکو الدعا …
اشاره به حدیثى دارد که دیلمى آن را از پیغمبر نقل کرده که فرمود: دعا در حجاب خواهد بود تا آنگاه که بر محمد و خاندان او درود فرستاده شود و بگویند: اللهم صل على محمد و آل محمد.
ابن حجر این حدیث را از قول دیلمى در صفحه 88 «الصواعق» نقل کرده است.
م- و طبرانى در «الاوسط» از على امیر مؤمنان (ع) آورده است که فرمود:
هر دعائى در حجاب است تا بر محمد و آل محمد درود فرستند. حافظ هیثمى در صفحه 16 جلد 10 «مجمع الزوائد» این حدیث را یاد کرده و گفته است رجال آن ثقهاند.
م- بیهقى و ابن عساکر و دیگران از على (ع) حدیثى را مرفوعا یاد کردهاند که معنى آن چنین است: دعا و نماز در میان آسمان و زمین معلّق است و چیزى از آن بسوى خدا بالا نمیرود تا آنکه بر محمد و دودمان او درود فرستاده شود «شرح الشفاى خفاجى» جلد 3 صفحه 506
***
و این شعر عبدى:
لو لم یکونوا خیر من وطیء الحصا ما قال جبریل لهم تحت العبا
اشاره است به آنچه در عبارت برخى از راویان حدیث صحیح متواتر متفق علیه کساء آمده است که پیغمبر (ص) جبرئیل و میکائیل را با خاندان خود، «در زیر کسا» جا داد، شبلنجی در صفحه 112 «نور الابصار» این را یاد کرده و «صبّان» نیز در صفحه 107 «الاسعاف» که در «حاشیه نور الابصار» است آورده.
***
و «حدیث» این سخن عبدى را:
و ان جبریل الامین قال لى عن ملکیه الکاتبین مذ دنا
حافظ خطیب بغدادى در صفحه 49 جلد 14 تاریخش از عمار یاسر آورده است که رسول خدا (ص) فرمود: همانا دو فرشته نگهبان على بن ابى طالب (ع) بر دیگر فرشتگان نگهبان، در اینکه با على بن ابى طالب بودهاند افتخار میکنند، چه آنان کارى را که موجب خشم خدا باشد، به سوى خدا بالا نبردهاند. و در عبارت دیگرى لفظ «هرگز» دارد. ابن مغازلى فقیه در «مناقب» و خوارزمى نیز در صفحه 251(المناقب) و قرشى در صفحه 36 «شمس الاخبار» این روایت را آوردهاند.
و از اشعار دیگر عبدى است:
دودمان محمد نبى (ص) اهل فضیلت و منقبتاند.
اینان روشنى بخش کوردلان و دستگیر درماندگان،
و راستگویان پیشگام در کارهاى پسندیدهاند.
و ولاى آنان از جانب خداى رحمان، در قرآن فرض و واجب گردیده است.
ایشان صراط مستقیمند که گروهى، در این راه رستگار، و عدهاى از آن منحرفند.
صدیقه زهرا را براى على صدّیق که صاحب شرف نسبت است، آفریدند.
هر یک از این دو پاک نهاد، دیگرى را براى همسرى خویش برگزید.
و نام این دو در ظل عرش خدا و میان یک سطر قرین یکدیگر آمد.
و خدا عهدهدار عقد زناشوئى آنان و جبرئیل خطبه خوان آن شد.
و کابین زهرا، موهبتى برتر از همه مواهب یعنى یک پنجم زمین آمد. و نثار او از بار پاکیزه و شاداب طوبى بود.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 418