اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۴ مهر ۱۴۰۲

شهادت دروغ علیه حجر بن عدی ویارانش

متن فارسی

 زیاد، دروازه نفر از اصحاب حجر بن عدی را در زندان جمع کرد. و نیز روسای محله ها را احضار کرد که عبارت بودند از “: عمرو بن حریث ” رئیس محله ” اهل المدینه “، ” خالد بن عرفطه ” رئیس محله ” تمیم ” و ” همدان “، ” قیس بن ولید ” رئیس محله” ربیعه ” و ” کنده ” و ” ابو برده بن ابی موسی ” رئیس محله ” مذ حج ” و ” اسد ” اینها همگی شهادت دادند که ” حجر” گروهها را دور خود جمع کرده و شتم خلیفه را آشکار کرده و به جنگ ” امیرالمو منین ” برخاسته و بر آن است که این مقامات جز در صلاحیت ” خاندان ابوطالب ” نیست و مطالبی در معذور بودن ” ابوتراب ” و لزوم مهربانی بر او و دوری از دشمنان آن حضرت بیان داشته است. و چنان وانمود کردند که این اشخاص همگی حامل رای و پیام همه طوایفی هستند که ریاست آنها را بر عهده دارند. “زیاد ” در گواهی شاهدان نظر کرد و گفت “: گمان نمی کنم که این گواهی قطعی باشد و دوست دارم که شاهدان بیش از چهار نفر باشند. ” از این رو مردم را دعوت کرد تا بر علیه ” حجر ” شهادت بدهند ” زیاد ” گفت “: یک چنین شهادتی است که سزاوار است همگی گواهی بدهید. بخدا سوگند که در بریدن رگ گردن این خائن احمق خواهم کوشید “. ” عثمان بن شر حبیل تیمی ” برخاست و بعنوان نخستین شاهد گفت که نام مرا بنویسید “زیاد ” گفت : از قریش شروع کنید و آنگاه اسامی کسانی را که می شناسیم، بنویسید. بدین ترتیب، هفتاد نفر بر علیه” حجر ” شهادت دادند. آنگاه ” زیاد ” حکم کرد : دوستان علی را هر جا یافتید، بیفکنید مگر کسانی که در عقیده شان شکی نداریم.  و تعدادی را که بالغ بر چهل و چهار نفر بودند، فراهم کردند که ” عمر بن سعد ابی و قاص”، ” شمر بن ذی الجوشن ” ” شبث ربعی ” و ” زجر بن قیس ” از آن جمله بودند.
از جمله کسانی که در این گواهی شرکت کردند ” شداد بن منذر ” برادر ” حضین ” است که به ” ابن بزیعه ” معروف بود و در متن شهادت خود چنین نوشته بود: “شهادت ابن بزیعه ” زیاد گفت “: آیا این شخص پدر نداشت که نام او نیز نوشته شود؟ او را از شاهدان خارج کنید. ” گفتند “: او همان اخوالحضین پسر منذر است. ” زیاد گفت “: نسبت پدری را هم در شهادت بنویسید ” و چنین نوشتند.
این جریان به گوش ” شداد ” رسید. گفت : بر این زنا زاده تاسف می خورم. آیا مگر مادرش معروفتر از پدر نیست که او را بنام مادرش می خوانند؟ بخدا که همه جا او را به نام مادرش سمیه نسبت می دهند.
در میان شاهدان، نام ” شریح بن حارث ” و ” شریح بن هانی ” نیز دیده می شد. “شریح بن حرث ” می گوید “: از من درباره علی علیه السلام پرسیدند. گفتم: آیا چنین نیست که علی علیه السلام روزه بگیر، شب خیز، و عابد بود ” “؟ شریح بن هانی ” نیز می گوید: به من گفتند که متن گواهی من قبلا نوشته شده است. من بلافاصله تکذیب و این کار را محکوم کردم. او نامه ای توسط ” وائل بن حجر ” به ” معاویه فرستاده و در آن نوشته بود : من آگاه شدم که شهادت مرا زیاد نوشته است، در حالی که من شهادت می دهم که حجر از کسانی است که نماز می گزارد، زکات می دهد، پیوسته حج و عمره بجای می آورد، امر بمعروف و نهی از منکر می کند و تجاوز به خون و مالش بر همه حرام است. اکنون هرگاه بخواهی او را بکش و اگر خواهی آزادش کن . ” معاویه ” که این نامه را خواند، گفت:این شخص به اعتقاد من خواسته است که از شهادتی که گرفته اید خود را کنار بکشد.

از جمله کسانی که در غیاب او شهادت نامه بر علیه ” حجر ” به نامش نوشته بودند ” سری بن وقاص حارثی ” بوده است.

“امینی ” می نویسد: این شهادتهای دروغ را فقط کسی که فرزند مادرش یا فرزند پدرش بود، جمع آورده و از مردمانی صالح و نیکوکار که به صراحت این شهادت ها را تکذیب کرده اند در آن به دروغ یاد شده است، همچون ” شریح بن حرث “، ” شریح بن هانی ” و کسانی که در این پایه بوده اند، و درست بر خلاف شهادت اینها شهادتنامه تنظیم کرده اند. گروهی بودند که حتی از زمان و مکان شهادت خبر نداشتند،لکن سرانجام دروغی که بنام آنها ساخته بودند، آشکار شد. کسانی از قبیل ” ابن وقاص حارثی” از این گروه بودند. در برابر این مردان، گروهی هم بودند که کار بی خردی و آشفتگی شان بجائی رسیده بود که این گواهی های دروغین را آسان می شمردند و شهادت دروغ می دادند تا مجریان امور، خون مردم را بریزند. اینان کسانی بودند که نه در اسلام گامی برداشته بودند و نه سابقه ای از آنها در دست بود. کسانی مثل “: عمر بن سعد “، ” شمر بن ذی الجوشن “، ” شبث بن ربعی ” و ” زجر بن قیس ” از این طایفه بودند که شهادت های دروغین را فریاد کشیدند.
بیهوده نیست که آن زنازاده تبهکار، این دورغ زنان را با او صافی مانند ” برگزیدگان و اشراف مصر” و ” بزرگان دین و تقوی” می ستود، در حالی که خود معاویه حقیقت احوال را بهتر از همه می دانست. اما شهوت و هوی نفس او را بر آن داشت که این همه شهادتهای دروغ را تحسین کند و بر علیه ” حجر ” و یاران صالح و پرهیزکار او اقدام کند و بدینسان اصول صلاح و تقوی را زیر پا بگذارد و از ارتکاب هیچ عمل ناپسندیده در این راه باکی نداشت، که به خدا پناه باید برد.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 63

 

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 63

 

الشهادة المزوّرة علی حُجر:

جمع زیاد من أصحاب حُجر بن عدیّ اثنی عشر رجلًا فی السجن ثم دعا رؤساء الأرباع و هم: عمرو بن حریث علی ربع أهل المدینة، و خالد بن عرفطة علی ربع تمیم و همدان، و قیس بن الولید علی ربع ربیعة و کندة، و أبو بردة بن أبی موسی علی ربع مذحج و أسد، فشهد هؤلاء أنَّ حُجراً جمع إلیه الجموع و أظهر شتم الخلیفة و دعا إلی حرب أمیر المؤمنین، و زعم أنَّ هذا الأمر لا یصلح إلّا فی آل أبی طالب، و أظهر عذر أبی تراب و الترحّم علیه و البراءة من عدوِّه و أهل حربه، و أنَّ هؤلاء الذین معه هم رءوس أصحابه و علی مثل رأیه. و نظر زیاد فی شهادة الشهود و قال: ما أظنُّ هذه شهادة قاطعة و أحبّ أن یکون الشهود أکثر من أربعة، فدعا الناس لیشهدوا علیه، و قال زیاد:

علی مثل هذه الشهادة فاشهدوا، أما و اللَّه لأجهدنَّ علی قطع خیط عنق الخائن الأحمق، فقام عثمان بن شرحبیل التیمی أوّل الناس فقال: اکتبوا اسمی. فقال زیاد: ابدؤوا بقریش ثم اکتبوا اسم من نعرفه و یعرفه أمیر المؤمنین بالصحّة و الاستقامة «1». فشهد علیه سبعون رجلًا، فقال زیاد: ألقوهم إلّا من عُرف بحسب و صلاح فی دینه، فألقوا حتی صیّروا إلی هذه العدّة و هم أربع و أربعون فیهم: عمر بن سعد بن أبی وقاص، شمر بن ذی الجوشن، شبث بن ربعی، زجر بن قیس.

و ممّن شهد شدّاد بن المنذر أخو الحضین و کان یُدعی: ابن بزیعة، فکتب: شهادة ابن بزیعة. فقال زیاد: أما لهذا أبٌ ینسب إلیه؟ ألغوه من الشهود. فقیل له: إنَّه أخو الحضین بن المنذر. فقال: انسبوه إلی أبیه فنسب، فبلغ ذلک شدّاداً فقال: و الهفاه علی ابن الزانیة أ وَ لیست أُمّه أعرف من أبیه؟ فو اللَّه ما یُنسب إلّا إلی أُمّه سمیّة.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 64

و کتب فی الشهود شریح بن الحرث، و شریح بن هانئ، فأمّا شریح بن الحرث فقال: سألنی عنه فقلت: أما إنَّه کان صوّاماً قوّاماً. و أمّا شریح بن هانئ فقال: بلغنی أنَّ شهادتی کتبت فأکذبته و لُمته، و کتب کتاباً إلی معاویة و بعثه إلیه بید وائل بن حجر و فی الکتاب: بلغنی أنَّ زیاداً کتب شهادتی، و أنَّ شهادتی علی حُجر أنَّه ممّن یقیم الصلاة، و یؤتی الزکاة، و یُدیم الحجَّ و العمرة، و یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر، حرام الدم و المال، فإن شئت فاقتله، و إن شئت فدعه. فلمّا قرأ معاویة الکتاب قال: ما أری هذا إلّا قد أخرج نفسه من شهادتکم.

و کتب شهادة السریّ بن وقّاص الحارثی و هو غائبٌ فی عمله.

قال الأمینی: هذه شهادة زور لفّقها ابن أبیه أو ابن أُمّه علی أصناف من الناس، منهم الصلحاء و الأخیار الذین أکذبوا ذلک العزو المختلق کشریح بن الحرث و شریح ابن هانئ و من حذا حذوهما، و شهدوا بخلاف ما کُتب عنهما. و منهم من کانوا غائبین عن ساعة الشهادة و ساحتها، لکنَّ ید الإفک أثبتتها علیهم کابن وقّاص الحارثی و من یُشاکله. و منهم رجرجةٌ من الناس یستسهلون شهادة الزور و یستسیغون من جرّائها إراقة الدماء لیس لهم من الدین موضع قدَم و لا قِدَم: کعمر بن سعد، و شمر بن ذی الجوشن، و شبث بن ربعی، و زجر بن قیس، فتناعقوا بشهادة باطلة لأجلها وصفهم الدعیُّ بأنّهم خیار أهل المصر و أشرافهم، و ذوو النهی و الدین. و إنَّ معاویة جدُّ علیم بحقیقة الحال لکنّ شهوة الوقیعة فی کلِّ ترابیّ حبّذت له قبول الشهادة المزوّرة و التنکیل بحُجر و أصحابه الصلحاء الأخیار، فصرم بهم أُصول الصلاح و قطع أواصرهم یوم أودی بهم، و لم یکترث لمغبّة ما ناء به من عمل غیر مبرور. فإلی اللَّه المشتکی.