“ابو عمرو زاهد ” از ” علی بن محمد بن صائغ ” و او از پدرش روایت کرده اند که گفت: حسین را دیدم که وارد حضور معاویه شد، در حالی که روز جمعه بود و معاویه بر منبر خطبه می خواند. مردی از اصحاب گفت: ای امیر المومنین، اجازت ده که حسین نیز بالای منبر برود. معاویه گفت: وای بر تو، بگذار که افتخار کنم آنگاه خدا را حمد و سپاس گفت. سپس اظهار داشت: ای ابو عبدالله، تو را به خدا سوگند می دهم که بگویی که آیا من زائر بطحاء مکه نیستم؟ جواب داد: آری، به خدائی که جدم را بشارت دهنده بر حق فرستاده است. سپس گفت: “تو را به خدا ای ابو عبدالله، بگو ببینم آیا من خال المومنین (دائی مومنان) نیستم؟ گفت: “آری به خدایی که جدم را به پیغمبری برانگیخته است، سپس پرسید: تو را به خدا آیا من کاتب وحی نبودم؟ گفت: آری به خدایی که جدم را فرستاد تا مردم را بیم دهد. آنگاه معاویه از منبر پائین آمد و حسین بن علی بالای منبر رفت و خدا را به ستایش هایی که هیچ یک از گذشتگان و آیندگان نمی توانست، بستود. سپس گفت: پدرم از جدم و او از جبرئیل و او از خدای تعالی روایت کرده که در زیر ستون عرش ورق کبودی است که بر آن چنین نوشته است: خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد پیامبر خدا است، ای شیعیان آل محمد در قیامت کسی از شما که لا اله الا الله می گوید، نمی آید مگر آنکه خدایش وارد بهشت می کند. معاویه گفت: تو را به خدا سوگند ای ابو عبدالله، شیعیان آل محمد چه کسانی هستند؟ گفت: کسانی هستند که شیخین (ابو بکر و عمر) را دشنام نگویند و عثمان را دشنام نگویند و پدرم را دشنام نگویند و تو را نیز ای معاویه دشنام نگویند. ” این روایت را ” ابن عساکر ” در تاریخ ” خود 312 و 313 آورده گفته: این حدیث منکری است که اسنادش به حسین نمی پیوندد. “
“امینی” می گوید: آیا تعجب آور نیست از حافظ حدیثی که با اینکه حدیث منکر غیر مسند است، باز آن را روایت می کند؟ آیا “ابو عمر زاهد محمد بن عبد الواحد” همان دروغ زن کذابی نیست که در فضائل “معاویه ” بابی آورده و از راویان این حدیث دروغ نیز بوده است؟ آیا در راویان این حدیث “علی بن محمد صائغ” همان کسی نیست که “خطیب” در “تاریخ” خود 222:3 آن را جدا ضعیف شمرده است؟ آیا این “حافظ” نیست که می گوید: “علی بن محمد صائغ ” کسی است که “ابو محمد جرجانی” متوفی 374 از او روایت می کند و این هم از “مالک” متوفی 179 با یک واسطه نقل می کند، بنابر این پدرش از “امام حسین” سبط پیغمبر صلی الله علیه و اله که به سال 60 شهادت یافته، چگونه ممکن است که او “معاویه” را درک کرده و در خطبه اش حاضر شود؟ چرا الفاظ این روایت، صحت آن را رد نکند؟ آیا چنین روایتی، با آن روایاتی که از حدیث ثابت و صحیح رسول الله صلی الله علیه و اله پیش از این آوردیم، می توان یک جا جمع و مقایسه کرد، یا با روایاتی که در کتابی یا از شخصی نقل شده برابر دانست و آیا آن مطالبی که در سیره “معاویه” در طول حیات خودش با “علی” علیه السلام آمده، می تواند به نفع او باشد؟ بخوانید و داوری کنید.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 103 -104)