سخن عبدی:
و لا یتم لامرء صلاته / الا بذکراهم…….
در این بیت اشاره کرده است به اینکه، ما به درود فرستادن بر آل پیغمبر(صلوات الله علیهم اجمعین) در نماز ماموریم و در این مقام اخبار فراوان و سخنان بسیاری در لابلای کتب فقه و تفسیر و حدیث توان یافت: ابن حجر در صفحه 87 ” الصواعق ” آیه شریفه:
ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.
را یاد کرده و چند خبر صحیح را که درباره آن وارد شده است روایت نموده و آورده است که: چون از پیغمبر درباه چگونگی درود و سلام برحضرتش پرسیدند، وی درود بر آل را قرین صلوات بر خود فرمود، سپس گفته است. و این دلیلی ظاهر است براینکه مراد از این آیه، صلوات بر خاندان و بقیه آل پیغمبر نیز هست چه اگر نبود. پس از نزول آیه، از پیغمبر درباره درود بر آل سوال نمی کردند و پاسخ یاد شده را نمی شنیدند و جواب نیز دلالت دارد بر آنکه درود بر آل، مامور به است، و خاندان پیغمبر دراین امر قائم مقام پیغمبرند، زیرا مقصود از صلوات بر رسول (صلی الله علیه وآله) مزید تعظیم اوست و بزرگذاشت خاندانش نیز مزید تعظیم اوخواهد بود، و به همین دلیل است که آن چنان که گفتیم وقتی ایشان در زیر کساء گرد آمدند، پیغمبر(صلی الل علیه وآله) گفت:
بار خدایا، اینها از من اند و من از ایشانم پس درود و رحمت و آمرزش و خشنودی خود را بر من و آنان، برقرار دار!
و این دعا مستجاب شد و خداوند بر آنان همراه با درود بر پیغمبر صلوات فرستاد و در اینجا نیز از مومنین خواست تا همراه با صلوات بر پیغمبر بر خاندان او نیز درود فرستند.
و روایت کرده اند که پیغمبر فرمود:
لا تصلوا علی الصلاه البتراء: بر من درود نا تمام نفرستید ” گفتند: درود ناتمام چیست؟ فرمود: اینکه بگوئید:
اللهم صل علی محمد و بس کنید، بلکه بگوئید: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد ابن حجر سپس به نقل این شعر از شافعی پرداخته:
یا اهل بیت رسول الله حبکم / فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدیر انکم / من لم یصل علیکم لا صلاة له
“ای خاندان رسول خدا خداوند محبت شما را در قرآنی که فرو فرستاده، واجب فرموده است در ارجمندی شما همین بس که آنکه بر شما درود نفرستد نمازش درست نیست “
و گفته است: احتمال می رود که جمله آخر شعر (لا صلاه له) به این معنی باشد که صلات او درست نیست، تا با گفته قبلی او که قول به وجوب درود بر آل پیغمبر است، سازگار آید و احتمال دارد که با این معنی باشد که نمازش کامل نیست تا با ظاهر هر دوگفته او موافق باشد. و نیز در صفحه 139 ” الصواعق ” گفته است “: دار قطنی و بیهقی ” حدیث
من صلی صلاه و لم یصل فیها علی و علی اهل بیتی لم تقبل منه را آورده اند. و گوئی همین حدیث مستند سخن شافعی(رض) بوده که گفته است “: درود بر آل پیغمبر مثل صلوات بر خود پیغمبر از واجبات نماز است. اما این ضعیف است و مستند شافعی همان حدیث متفق علیه است که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
قولوا: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
و امر حقیقتا برای وجوب است، علی الاصح.
و ” رازی ” در صفحه 391 جلد 7 ” تفسیرش گفته است: درود بر خاندان پیغمیر منصبی بزرگ است، به همین جهت آن را در پایان تشهد نماز آورده و گویند:
اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد.
این بزرگداشت درباه غیر آل، دیده نمی شود و همه اینها دلالت بر وجوب محبت آل محمد و ص) دارد و نیز گفته است: خاندان پیغمبر در پنج چیز با پیغمبر برابرند، در صلوات تشهد و در سلام و طهارت و حرام بودن صدقه بر آنان، و در محبت.
و نیشابوری در تفسیرش در ذیل این قول خدای تعالی:
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی.
گفته است: در شرف و فخر خاندان رسول خدا همین بس که تشهد همه نمازها به یاد و درود بر آنها پایان می یابد.
و ” محب الدین طبری ” در صفحه 19 ذخائر از جابر (رض) روایت کرده است که می گفت: اگر نمازی می گزاردم که در آن بر محمد و آل محمد، درود نمی فرستادم آن نماز را پذیرفته نمی دانستم.
م- و قاضی عیاض در شفا، مرفوعا از ابن مسعود آورده است که پیغمبر فرمود: هر کس نمازی بگزارد که در آن بر من و خاندانم، سخنان پر فایده ای در درود نفرستد، آن نماز پذیرفته نخواهد بود. و قاضی خفاجی حنفی را در صفحه 505 پیرامون این مساله است و مختصر تصنیف ” امام خیصری ” را در این مساله که به نام ” زهر الریاض ” فی رد ماشنعه القاضی عیاض181 شفاء السقاء تقی الدین – “است یاد کرده و صورت های گوناگون صلوات ماثوره بر پیغمبران و خاندان او در صفحه 187سبکی آمده و برخی از آنها را حافظ هیثمی ” در صفحه 163 جلد 10 ” مجمع الزوائد ” آورده و نخستین عبارتی که یاد کرده ازبریده است که گفت به پیغمبر اکرم گفتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله)ما چگونگی سلام بر تو را فرا گرفتیم، اینک بگو که چگونه بر تو صلوات فرستیم فرمود بگوئید:
اللهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک علی محمد و آل محمد کما جعلتها علی آل ابراهیم انک حمید مجید.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 426